ویرگول
ورودثبت نام
محمدصادق مختاری
محمدصادق مختاری
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

شاهنامه خوانی؛قسمت پنجاهم

آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...

توی قسمت قبل دیدیم که سام فهمید بچش زاله و کلی به دنیا فحش داد که چرا بعد این همه اجاق کوری خدا این عجیب الخلقه(البته از نظر سام، من برای زال ها احترام قائلم)را گذاشته تو دومنش. سام، میترسید یه وقت درز کنه که بچش زال به دنیا اومده، دستور داد بچه را بزارن دم کوهی که خونه سیمرغ بود و برگردند. اینا رفتند و ماموریتو انجام دادند آمااااا حضرت عباسی به فکر سازنده های فیلم هندی هم نمیرسه که سیمرغ حضانت بچه رو به عهده بگیره (در اصل سام میخواست سیمرغ بچه را به عنوان ناهار بخوره!)البته همون اول سیمرغ جو گیر نشد؛دیگه انقدرم دل رحم نیست خواست گوشت بچهه را یه تست بزنه که دید هفت هشت معجزه زیر دست و پای بچه پشت سر هم نازل شد! بعد هم سیمرغ دلش نیومد و لابد با خودش گفته:«جهنم!اینم کنار توله هام بزرگ میکنم!»و سیمرغ از اونجایی که تخمگذاره و نه شیر داره و نه جایگاهی برای ارائه شیر،دست به ابتکار میزنه و بجای شیر به بچه خون حیوانات را میده(کمر جامعه خون آشام ها شکست!)بچه بزرگ میشه و از اونجایی زندگیش یه چیزی تومایه های زندگی تارزانه مردی قدرتمند و دارای اپشن شکم شش تکه میشه و در همین زمان سام خواب هایی میبینه

سیمرغ(همون زیبای وحشی خودمونه!)
سیمرغ(همون زیبای وحشی خودمونه!)


شاهنامه خوانی...قسمت پنجاااااهم!

چو شب تیره شد رای خواب آمدش/وقتی شب شد سام رفت بخوابه

از اندیشهٔ دل شتاب آمدش/تو دلش اشوب شد(منظور نگرانیه ربطی به نفخ نداره...!)

چنان دید در خواب کز کوه هَند/اینجوری تو خواب دید که از کوه هند(یه سوال:محل وقوع خوابو از کجا میدونه؟)

درفشی برافراشتندی بلند/ یه نیزه را بالا برده

جوانی پدید آمدی خوب روی/ یه جوون خوشگل مشگل (تو مایه های نجم الدین شریعتی...)

سپاهی گران از پس پشت اوی/پشت جوونه یه سپاه عظیمی بوده(نه بابا!پشت اون بچه مثبته؟)

به دست چپش بر یکی موبدی/یه موبد هم سمت چپش بوده

سوی راستش نامور بخردی/ سمت راستش یه دانشمند بوده

یکی پیش سام آمدی زان دو مرد/ یکی از اون دو تا اومد سمت سام

زبان بر گشادی به گفتار سرد/اقا دهنشو وا کرد هر چی الفاظ رکیک بود نثار سام و خاندان سام کرد(مرتیکه بیب...!)

که ای مرد بی‌باک ناپاک رای/ بهش گفت کثافت(همون ناپاک رایه!)

دل و دیده شسته ز شرم خدای/ چشم و دلتو از شرم جلو خدا بستی؟

تو را دایه گر مرغ شاید همی/تو لیاقتت همونه که سیمرغ بزرگت کنه!

پس این پهلوانی چه باید همی/ تو مثلا پهلوونی اخه پشمک؟

گر آهو است بر مرد موی سپید/اگه موی سفید واسه مرد افت (=آهو)داره

تو را ریش و سر گشت چون خنگ بید/ ریش و موهای تو عین درخت خنگبید سفیده(یعنی تو خودت درس عبرتی! نمیخواد الگو باشی!)

پس از آفریننده بیزار شو/ پس از خدا دور شو!(نعوذبالله!)

که در تنتْ هر روز رنگیست نو/که عین افتاب پرست هر روز یه رنگی

پسر گر به نزدیک تو بود خوار/ اگه پسرتو دوست نداشتی

کنون هست پروردهٔ کردگار/ بسوووز! حالا خدا پرورشش داده

کز او مهربان‌تر ورا دایه نیست/ که هیچ دایه ای از خدا مهربونتر نیست

تو را خود به مهر اندرون مایه نیست/ تو که خودت هیچ مرام معرفتی نداری...

به خواب اندرون بر خروشید سام/ سام یه جوری از خواب پرید که شیش متر رفت هوا

چو شیر ژیان کاندر آید به دام/ مثل شیر وحشی ای شد که تو تله افتاده!(یهو یاد اون صحنه ی تام و جری افتادم که تام به سگه کرم میریخت!..)

چو بیدار شد بخردان را بخواند/ وقتی بیدار شد(مگه از خواب نپرید؟چجوری دوباره بیدار شد؟مگه داریم...!؟)دانشمندان را صدا زد

سران سپه را همه برنشاند/ فرماندهان سپاه را به خط کرد

بیامد دمان سوی آن کوهسار/ سریع رفت سراغ اون محل خواب

که افگندگان را کند خواستار/ اومد بچه ای که ده بیست سال گذاشته بودو پس بگیره(داداش تو یه دقیقه موبایلتو یه جا جا بذاری ،بردن حال بچه رو میخوای از کجا پیدا کنی؟این دیگه واسه بالیوودم قفله!...)

سر اندر ثریا یکی کوه دید/ از دور یه کوه بلندی را دید

که گفتی ستاره بخواهد کشید/ که هر کی ندونه فکر میکنه قله کوه چسبیده به ستاره!

نشیمی از او برکشیده بلند/لونه ی سیمرغ در بالای کوهه بود(کی میره این همه راهو !...)

که ناید ز کیوان بر او بر گزند/تا از شاه بهش آسیبی نرسه(یعنی این بزرگوار هم از بشر در امان نبوده!)

فرو برده از شیز و صندل عمود/برای اینکه کسی بالای کوه نیاد نیزه (شیز)زده روی زمین(سیمرغ جان...کدوم دانشگاه افسری تحصیل کردی عسلم؟لامصب ضد هوایی ساخته...)

یک اندر دگر ساخته چوب عود/یک سلاح دیگه ی سیمرغ چوب عود بود که همون کاربرد نیزه رو داشت فقط در رنگ بندی متفاوت!

بدان سنگ خارا نگه کرد سام/ به اون سنگ خارا(سیمرغ) سام نگاه کرد(بدبخت خبر تو چه موقعیت فیلم ترسناکی گیر افتاده!)

بدان هیبت مرغ و هول کنام/ از قلچماق بودن سمیرغ و ترسناک بودن محل زندگیش

یکی کاخ بد تارک اندر سماک/(حالا اینا مقدمه بود!تازه رسیدی به اصل مطلب)یه کاخ بزرگ بود که تا خال اسمون میرفت

نه از دست رنج و نه از آب و خاک/ از مصالح و سیمان و اجر اینا توش استفاده نشده بود(گویا تنها مصالح موجود پر،تف و فرآورده حاصل از توالت رفتن سیمرغ بوده...غیر اینا چیزی به ذهنم نمیرسه!)

ره بر شدن جست و کی بود راه/میخواست از کوه بالا بره هرچی گشت راه بالا رفتن پیدا نکرد

دد و دام را بر چنان جایگاه/ حتی حیوونام جرات رفتن به اونجا رو نداشتن

ابر آفریننده کرد آفرین/ یه بسم الله گفت

بمالید رخسارگان بر زمین/ سجده کرد

همی گفت کای برتر از جایگاه/ گفت ای کسی از هر چیزی بالاتری

ز روشن روان و ز خورشید و ماه/ از فکر و خورشید و ماه و هر چه هست...

گر این کودک از پاک پشت من است/ اگه این بچه از نسل منه

نه از تخم بد گوهر آهرمن است/ و از نسل شیطان نیست

از این بر شدن بنده را دست گیر/برای رد شدنم دستم را بگیر

مر این پر گنه را تو اندر پذیر/ خدایا...شیکر خوردم من پر از گناهو بپذیر

چنین گفت سیمرغ با پور سام/( سیمرغ گویا از اون موقع تا حالا برخط(آنلاین) بوده) و به پسر سام میگه

که ای دیده رنج نشیم و کنام/ ای بچه ای که سختی کوه و زندگی با حیوونای وحشی را کشیدی

پدر سام یل پهلوان جهان/ بابات سام پهلوانه(ارواح عمش!)

سرافرازتر کس میان مهان/بهترین کس میان بزرگان(بزرگان چقدر بدبختن که این بی وجدان بهترینشونه!اینا پس همشون مورد دارن!)

بدین کوه فرزند جوی آمدست/ اومده دنبالت کیفت جمع کن برو!

تو را نزد او آب روی آمدست/ دیگه از وجودت خجالت نمیکشه بلکه اعتبارش شدی

روا باشد اکنون که بردارمت/ الان درست اینه که برت دارم

بی‌آزار نزدیک او آرمت/ بدون هیچ خت و خشی ببرم بزارمت پیش بابات

به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت/ به سیمرغ نگاه کن که زال چی گفت

که سیر آمدستی همانا ز جفت/گفت:«تو از من سیر شدی(باگریه)؟

نشیم تو رخشنده گاه من است/من به جایی که زندگی میکنی افتخار میکنم

دو پرّ تو فرّ کلاه من است/ پر های تو واسه من مثل فر(نشان پادشاهی) میمونه

چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه/سیمرغ جواب داد:«اگه تو تاج و تختو ببینی

ببینی و رسم کیانی کلاه/ کلاه شاهی و رسم پهلوانی را ببینی

مگر کاین نشیمت نیاید به کار/دیگه این خونه به کارت نمیاد

یکی آزمایش کن از روزگار/ یه چند روز برو پیش بابات

ابا خویشتن بر یکی پرّ من/ بیا این پر منم بگیر(حکم ضمانت نامه را داره!)

خجسته بود سایهٔ فرّ من/ سایه فر من برات خوش یومنه

گرت هیچ سختی به روی آورند/اگر اذیتت کردند

ور از نیک و بد گفت و گوی آورند/ و هر چی گفتند و شد که باعث ناراحتیت بود

بر آتش برافگن یکی پرّ من/ از پرامو اتش بزن

ببینی هم اندر زمان فرّ من/ همون موقع من اونجا حاضر میشم

که در زیر پرت بپرورده‌ام/ که من تو رو زیر پرم

ابا بچّگانت برآورده‌ام/ و همراه بچه هام بزرگت کردم

این قسمت هم با افتادن پدر زال دنبالش به پایان رسید تا قسمت بعد خدانگهدار

سیمرغزالمحمدصادق مختاریشاهنامهفردوسی
۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید