محمدصادق مختاری
محمدصادق مختاری
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

شاهنامه خوانی؛قسمت چهل و یکم

آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...

تو قسمت قبل خوندیم که این داردسته سلم و تور کلی فسفر سوزندن تا بالاخره به این نتیجه رسیدن که عرضه ی جنگ رو در رو را ندارن و باید شبیخون بزنن!(جنابان سلم و تور:بخدا راضی به زحمتتون نبودیم!کاکتوس اگه این همه خلاقیت داشت الان پروفسورای مغز و اعصاب گرفته بود!)بعد تا این فکر به ذهن تور میرسه، عین خدابیامرز ارشمیدوس داد میزنه:«یافتم!باید شبیخون بزنیم!»جاسوسای منوچهر هم که شلغم نبودند!سریع رفتن و ماجرا را به منوچهر گفتند.منوچهر هم یه سری را توی کمین گذاشت و لشکر را برای شب اماده کرد لشکر تور و سلم هم با فاز جیمز باند وارد میدون شدن و دیدن عه لشکر دشمن سر و مر و گنده جلوشونه!اینجا بود که غلط خوردم خاصی تو چشای تور نمایان بود و نه راه پس داشت نه راه پیش!اگه در میرفت چو مینداختند که تور خودش شبیخون زده و خودش هم فرار کرده!اگر هم میماند منوچهر به۷۵ تکه نامساوی تقسیمش میکرد!(ظاهرا وضع ریاضی منوچ خوب نبوده!)به هر حال از قدیم گفتن یه تلخی بی پایان بهتر از یک پایان تلخه(جان؟...گند زدم به جمله ادبی؟...برعکس گفتم؟...)و تور در نبرد شبانه ای که قرار بود شبیخون بشه کشته میشه و حالا منوچهر پیام میده به پدرپدربزرگش فریدون که...


قسمت چهل و یکم

به شاه آفریدون یکی نامه کرد/(منوچهر)یه نامه نوشت به فریدون

ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد/ مرکب نامه را مشک عنبر زد(مگه میشه؟)

نخست از جهان آفرین کرد یاد/ اول بسم الله گفت

خداوند خوبی و پاکی و داد/ و افزود اون خدای مهربون و پک و عادل

سپاس از جهاندار فریادرس/از اون فریادرس ممنونم

نگیرد به سختی جز او دست کس/ کسی جز اون نیست که دست مظلومان رو بگیره و کمک کنه

دگر آفرین بر فریدون برز/ و افرین به فریدون قدرتمند

خداوند تاج و خداوند گرز/ صاحب تاج و گرز(از نوع گاوسرش)

همش داد و هم دین و هم فرهی/ خدا بهش دین و فره داد

همش تاج و هم تخت شاهنشهی/ و تخت و تاج پادشاهی بهش داد

همه راستی راست از بخت اوست/ همه ی خوبی ها دقیقا از اونه

همه فر و زیبایی از تخت اوست/ همه فر و زیبایی مال تختشه(ای پاچه خوار!)

رسیدم به خوبی بتوران زمین/ راحت رسیدم به سرزمین تور(ظاهرا پرواز خوبی داشته!)

سپه برکشیدیم و جستیم کین/ سپاه را قطار کردیم و انتقام گرفتیم(بابا سلطان عضله نکشیمون!)

سه جنگ گران کرده شد در سه روز/ سه جنگ در سه روز شد

چه در شب چه در هور گیتی فروز/ هم توی شب و هم توی روز روشن

از ایشان شبیخون و از ماکمین/ اونا شبیخ.ن زدن و ما کمین کردیم(جاسوس ها هم نقش مانکن دم پاساژو داشتن!)

کشیدیم و جستیم هر گونه کین/ هر نوع انتقامی که بودت گرفتیم

شنیدم که ساز شبیخون گرفت/ فهمیدم که تور میخواد شبیخون بزنه

ز بیچارگی بند افسون گرفت/ و از بدبختی رو اورده به نامردی مرتیکه بووووق!

کمین ساختم از پس پشت اوی/ کمین کردیم (یجوری میگه کمین کردیم انگار میخواسته کفتر بگیره!)

نماندم به جز باد در مشت اوی/ هیچی از این جنگ بهش نماسید

یکایک چو از جنگ برگاشت روی/ و خواست فلنگو ببنده(ظاهرا زرتش قمصور شده!)

پی اندر گرفتم رسیدم بدوی/ تعقیبش کردم(و گفتم راننده اسب قهوه به پلاک۱۵ توران ۴۲ بزن بغل... ده میگم بزن بغل نالوتی!...)

بخفتانش بر نیزه بگذاشتم/ یه نیزه شلیک کردم سمت زرهش (ظاهرا زره از این چینیا بوده و نیزه توش گیر کرده!)

به نیرو ازان زینش برداشتم/با قدرتم از پشت رول(زین اسب!) بلندش کردم

بینداختم چون یکی اژدها/ عین اژدها انداختمش زمین(یادی کنیم از فیلم اژدها وارد میشود اثر زنده یاد بروسلی!)

بریدم سرش از تن بی‌بها/ سرشو از تن بی ارزشش کندم

فرستادم اینک به نزد نیا/سرشو فرستادم پیشت ( الان که این نامه را میخونی احتمالا سرش کنارته!)

بسازم کنون سلم را کیمیا/حالا قمه تیز میکنم و جلد میرم سراغ سلم

چنان چون سر ایرج شهریار/همونجور که سر ایرج شاه را

به تابوت زر اندر افگند خوار/ انداخت تو تابوت طلا و تحقیرش کرد

به نامه درون این سخن کرد یاد/ این حرفارو تو نامه زد

هیونی برافگند برسان باد/شتری را با سرعت باد فرستاد

فرستاده آمد رخی پر ز شرم/ پیام اور با شرم امد سمت فریدون

دو چشم از فریدون پر از آب گرم/ چشمای فریدون گریان شد(من نمیفهمم!این تا دو دقیقه پیش عکس تورو چسبونده بود به کیسه بوکس و مشت میزد الان ناراحته؟پدرجان قرصاتو خوردی؟!)

که چون برد خواهد سر شاه چین/ که این جزای شاه چینه

بریده بر شاه ایران زمین/ وقتی سر شاه ایران را میبره

که فرزند گر سر بپیچید ز دین/ اگه فرزند سر از درستی بپیچه

پدر را بدو مهر افزون ز کین/ پدر بیشتر از اینکه ازش متنفر بشه دوستش داره(یعنی هنوز تور را دوست داره!)

گنه بس گران بود و پوزش نبرد/گناه تور خیلی بزرگ بود، به جای معذرت خواهی هم جنگ کرد

و دیگر که کین خواه او بود گرد/ و نکته دیگه اینکه فریدون انتقام ایرج را میخواست بگیره

بیامد فرستادهٔ شوخ روی/ فرستاده با روی خوش اومد

سر تور بنهاد در پیش اوی/ سر تور را بهش داد

فریدون همی بر منوچهر بر/ فریدون همش میگفت خدا منوچهر را خیر بده!

یکی آفرین خواست از دادگر/ خدا را شکر کرد

خب این قسمتم با فهمیدن فریدون از مرگ تور به پایان رسید خدانگهدار

تورمنوچهرشاهنامهفردوسیمحمدصادق مختاری
۱۵ساله .عشق کتاب .یک کتابم نوشتم(اسم کتابم حکومت به شرط چاقوئه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید