
گاهی بین اهمیت دریافت و ارسال دچار تردید میشوم. حالا یعنی چه؟ شاید بگویید هر دو مهم هستند و من نیز با این نظر موافقم. اما از دیدگاه خودمان چه؟ کدام یک برای ما اهمیت بیشتری دارد؟ ارسال یا دریافت؟
در نظر بگیرید که میخواهید در جایی استخدام شوید. آیا ارسال رزومه مهمتر است یا دریافت خبر قبولی در مصاحبه؟ بدون ارسال رزومه، احتمال دریافت خبر قبولی تقریباً صفر است! حتی اگر کسی شما را معرفی کرده باشد، این به دلیل ارتباطی است (ارسال) که شما با آن فرد برقرار کردهاید.
اگر میخواهید جوابی از گوگل دریافت کنید، باید ابتدا سوال خود را ارسال کنید. بدون ارسال، هیچ چیزی دریافت نخواهید کرد. میتوانم مثالهای بیشتری بزنم تا اهمیت ارسال را روشنتر کنم.
در ارتباطات، ارتباط زمانی شکل میگیرد که فرستنده و گیرنده وجود داشته باشند. از طرف فرستنده پیام ارسال میشود و از طرف گیرنده بازخورد دریافت میشود. گاهی نویز (کج فهمیها، سوگیریها و اشتباهات ما در انتخاب کلمات و لحن و…) باعث عدم ارسال مناسب پیام یا عدم دریافت مناسب بازخورد میشود.
منظور من این است که هرچه بیشتر روی ارسال خود کار کنیم، لزومی ندارد که دریافت خوبی داشته باشیم، اما آیا ما وابسته به دریافتها هستیم یا به ارسالهای قویتر خود؟ کدام یک هستیم؟ به کدام وابستهتر هستیم؟
عشق چطور؟ عاشق برنده است یا بازنده؟ معشوق بازنده است یا برنده؟ من میگویم عاشقی که ارسال کننده عشق نیست بازنده است، و معشوقی که عاشق (ارسال کننده عشق) نیست نیز بازنده است!
تمام نکات من حول محور ارسال، انتقال و بخشندگی میچرخد! آری، عاشق حقیقی بدون هیچ انتظاری عشق میورزد و همچون دوست واقعی بدون چشمداشت محبت میکند. این افراد به دریافت هیچ انتظاری ندارند. اگر هم داشته باشند، معقول است. عدم انتظار از دریافت، به آنها احساس خوبی میدهد! وگرنه اگر قرار بود هرچه میدهیم همانطور که میخواهیم به ما بازگردد، دیگر زندگی، زندگی نبود، معامله بود!
قدرت اخلاقی ما انسانها میتواند به حدی برسد که بدون هیچ چشمداشتی، خوبی کنیم و ارسال داشته باشیم. البته به نظر من هرچقدر روی خوبی کردن خودمان کار کنیم، باز هم یکسری خوبی هایی میکنیم که در قبال آن در طرف مقابل انتظار جبران داریم و یکسری خوبی هایی هم میکنیم که در قبال آن از طرف مقابل هیچ انتظاری نداریم.
باید بگویم حد واقعی ما را آن خوبی هایی مشخص میکند که بدون هیچ چشم داشت انجام میدهیم. حالا چطور این را میتوانید برای خود بسنجید؟
یه محک ساده آن است که به چه میزان به افراد غریبه که احتمال ملاقات مجدد آنها تقریبا صفر است، حاضر هستیم بدون چشم داشت خوبی کنیم؟ آن میزانی که میتوانید براحتی خوبی کنید و توقعی نداشته باشید، معیار حقیقی بخشندگی و محبت شماست!
حالا بگویید دوست دارید هدیه بگیرید یا هدیه بدهید؟ براستی کدام برای شما لذت عمیقتری دارد؟
آیا تا به حال هدیهای از کسی گرفتهاید و در هنگام استفاده، ذوق او را در چشمانش دیدهاید؟ فرض کنید دوست، همسر یا مادربزرگ لباسی به شما هدیه داده است. وقتی او شما را در حالی که لباس را پوشیدهاید میبیند، چه لذتی برایش دارد؟ آیا لذت استفاده شما به قدری هست که به پای لذت او برسد؟ من میگویم قطعا خیر!
برای ما که هدیه را دریافت کردهایم، آن لباس فقط یک لباس است که با گذر زمان کهنهتر و چروکتر میشود. اما برای او چه؟ آیا براستی فقط یک لباس است؟
شاید برای افرادی که بدون فکر هدیهای میخرند یا با پول زیاد صرف نکردن زمان و انرژی را جبران میکنند، هدیه دادن آنقدر لذتبخش نباشد. اما برای کسانی که وقت گذاشتند و به دنبال هدیه مناسب برای شما بودند، وقتی شما از آن هدیه استفاده میکنید، چه لذتی برایشان دارد؟ تمام آن روزها و تلاشها برای آنها زیباست و استفاده شما از آن هدیه، لذت دوبارهای برایشان به ارمغان میآورد.
اما برای ما، آن لباس به تدریج عادی میشود و چون صاحبش شدهایم، از ارزش آن غافل میشویم. آری، تصاحب ما را غافل میکند!
افرادی که برایمان کادو گرفتند، حس تصاحب نداشتند! آنها میدانستند که در نهایت باید آن را رها کنند و به ما بسپارند. این رها کردن، لذتی عمیق برای آنها به ارمغان میآورد.
خیلی چیزها در دنیا وجود دارد که نباید تصاحب کنید! از تصاحب بپرهیزید!
واقعبینانه فکر کنید: کدام یک از چیزهایی که تصاحب کردهاید و باعث غفلت شما شده، پس از مرگ با شما خواهد ماند؟ خانه؟ ثروت؟ همسر؟ فرزند؟ پدر و مادر؟ ماشین؟ گوشی؟ دوست؟ جسم؟
کدام یک را واقعا صاحب هستید؟
کدام را تصاحب کردید و غفلت کردید؟ و در نهایت از ارزش واقعی آن غافل شدید؟
تصاحب نکردن به معنای بیتوجهی نیست. برعکس، این امر نیازمند مراقبت و توجه بیشتری است.
پس هدیه بدهیم یا بگیریم؟ تصاحب کنیم؟ غفلت کنیم؟ یا رها کنیم؟
بالاخره در همه این ارسالها ضمانتی جهت دریافت چیزی که میخواهیم نیست! شاید...
آری، مسئله این است: ارسال یا دریافت؟
شما چه چیزی ارسال میکنید؟ هدیه میدهید یا میگیرید؟
امیدوارم گرهای از ذهن شما باز کرده باشم
ارادتمند، محمدصالح احمدی