" محسن مفتاح، دانشجوی فوقلیسانس دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات عرب، باعجله رفت به سمت پلهبرقی و خودش را لعنت کرد که چرا دیشب دیر خوابیده و حالا چه طور باید وقتش را تنظیم کند که به همه قبرها برسد. پا گذاشت روی پله پرشیار و پشت زنی ایستاد که روی مانتوش نوشتهشده بود او ملکهی همهی دورانهاست... یک دانشجوی فقیر، یک دانشجوی تنها در تهران سال1394 ، شبیه است به همهی دانشجویان لاغر و کزکردهی سرمازدهی علوم انسانی.تاریخ پر است از دانشجویانی که ادبیات و تاریخ و سیاست خواندهاند و مجبورند برای پول کار گل بکنند و رؤیا پروار کنند تا مگر روزی همین لحظاتشان بشود سرمشق دیگرانی که سر کلاسهایشان خواهند نشست و محوشان خواهند شد. ."
رمان خون خورده به قلم مهدی یزدانی خرم، داستانی اپیزودیک درباره چگونگی مرگ پنج برادر سوخته در دهه شصت است که همزمان با شسته شدن سنگهای قبرشان به ترتیب روایی دانای کل روایت میشود: ناصر سوخته، پسر بزرگ و باستانشناس خانواده که مخفیانه به اصفهان رفته. مسعود سوخته بسیجی حاضر در آبادان. منصور سوخته عکاس خبری اعزامی به لبنان، محمود سوخته، پسری که بهواسطه ای عشق دختری کمونیست به مشهد میرود و طاهر سوخته، کودک بیگناه و تهتغاری خانواده..
"اولی
من در سال 1360 مردم. ناصر سوخته هستم. متولد 1332 در تهران. محلهی پامنار. بزرگشدهی نارمک. من گمشدهام... مرا به یاد آرید. من گمشدهام.
با صدای بلند چند ناقوس، غرق عرق لای ملافههای اتاقی در هتل جلفای اصفهان، از خواب پرید. ناقوسها به ریتمی تند و لب وقفه به هم میکوبیدند. گیج بود. در رؤیایش فرشتهای چهارپر دیده بود. چهار بال با شمشیری در دست و چشمانی نافذ. "
خون خورده یکی از بهترین رمانهای ایرانیای بوده که تابهحال خواندهام، یا بهتر است بگویم شنیدهام! چراکه اولین مواجهه من با خون خورده رمان صوتیاش با صدای علی سرابی بود و سپس به سراغ جلدکاغذیاش رفتم. خون خورده تقریباً در همه ابعاد واقعاً قوی است. از فضاسازی و شخصیتپردازی گرفته تا نثر، حتی استفاده از کلمات و جملات پرتکرار در داستان هم جذاب و بهجا است... به شکلی که انگار نویسنده با گفتن جملاتی مثل "... و تاریخ پر است از ..." این نکته را متذکر میشود که چرخهها عوض نمیشوند و این فقط بازیگران چرخ روزگارند که عوض میشوند.
اگر این رمان را نخواندهاید بهشدت پیشنهادش میکنم... مخصوصاً نسخه صوتیاش را