خیال خام
#هادی_معیری_نژاد #کتابسرای_تندیس
گزیدهای از کتاب:
«اینجا از وقتی از رونق افتاده، خاطرهها جای آدمهای زنده رو گرفتن. گاهی فکر میکنم این ما هستیم که خاطرهی اون ها هستیم. خلاصه اینکه ما چون پامون رو زمین سفته، فکر می کنیم این ماییم که حقیقت داریم اما کسی چه می دونه، شاید پای آدم های رفته و خاطره شده هم روی یک حقیقتی سفت شده باشه و اونها ما رو خیالی بدونن.... »
خلاصه داستان
سه نویسنده جوان به دعوت نویسنده و مترجمی پیشکسوت به ویلایش به یکی از روستاهای شمالی ایران می روند تا با او به صحبت بنشینند و بنویسند از طرفی در خط زمانی دیگری داستان روایت گر مهندس جوانی است که به همراه دو همکار خود برای بررسی شرایط منطقه به آنجا امده اما بعد از مدتی متوجه اتفاقات و شرایط عجیبی می شود که هر بار بیشتر او را گیج کرده و می ترساند.
من معمولاً رمان رو از پشت جلد شروع می کنم.
پشت جلد یا خلاصه ای از داستان هست، یا گزیده ای از دیالوگ ها برای درک فضای داستان و یا بریده ای برای معرفی فصل اول ،بعضی وقتها معرفی نویسنده برای خواننده. اما این بار اینکار رو نکردم. یا از روی بیدقتی یا از روی حواسپرتی. وقتی رمان رو تموم کردم با خودم گفتم راستی پشت جلد چی نوشته بود؟وقتی پشت جلد رو خوندم با خودم گفتم: اوه...آها! پس رمان خیال خام به قول بازی بازها، رمان ویلای مروارید(یک کار دیگه جناب معیری نژاد) به علاوه دی ال سی هاشه.
(البته نمی دونم این حرف چقدر درسته این رو باید فردی که ویلای مروارید و خیال خام رو خونده این حرف رو تایید کنه)
می شه گفت مهمترین بخش در رمان های سبک وحشت یا گوتیک که بیشترین تأثیر رو بر خواننده میگذارند فضاسازی کار و نقاط شوکآور داستان هستند، همچنین کمترین بخش(نظر شخصی) رشد شخصیتهای داستانه.
خیال خام در همون ابتدا با فضا سازی و دیالوگ هایش شرایط عجیب و غریب روستا و ویلا رو شرح می ده و خواننده رو از حس و حال وهمآلود داستان آگاه می کنه. حس حالی که بیشباهت به فیلم معروف دیگران نیست. ایده داستان برای یک رمان ترسناک و مرموز جذابه و با پرداختی قابل قبول تبدیل به کتاب پیش رو شده، اما با وجود تمام حس و حال مرموز و مه آلودی که در تمام صفحات کتاب مشهود هست اون حس شوک و ترس، اوج و فرودی که خواننده از یک رمان گوتیک انتظار داره رو نداره(حداقل به اندازه کافی نداره)
در مجموع اما خیال خام رمان خوبی به حساب میاد و ارزش خواندن داره و با توجه به اینکه رمان ویلای مروارید یک بار جوابش رو پس داده اگر از طرفدارانش باشید بخش های اضافه شده به داستان می تونه سر کیفتون بیاره.
گزیده ای کتاب:
«من خیلی وقته تو جریان مجامع ادبی پایتخت هستم . نبینین دیگه پابند اینجا شدم و نمی آم. اما از اینجا مجله ها رو داستان ها رو و نقد ها رو می خونم، حقیقتش اینه که شماها هنوز درگیر مسایل خارج از دنیای ادبیاتید. توی آثار اکثر جوون ها روزمرگی و رخوت می بینم . داستانهای آپارتمانی ، روابط محدود بین چند تا آدم ، طلاق ، خودکشی....کمتر تجربهی نو دیدم .ترجمه های آثار جهانی هم بیشتر از اونکه فکر شماها رو روشن کنه باعث تقلید میشه. تقلید از این و از اون . تابع مد شدن، تابع مد نوشتن باعث شده اون عنصر یگانهی هنر در نسل شما کمرنگ بشه.
سپنتا گفت: «آقای اورنگ من برای شما احترام زیادی قایلم اما گویا شما همه رو به یک چوب می رونید ما نویسنده خوب زیاد داریم مثل ....»
دستش را بلند کرد و حرف سپنتا را قطع کرد بعد گفت:« آره ولی اکثرا ترسو هستن از تجربه های نو می ترسن. خودتون رو تکرار می کنید اکثر نویسنده هایی که توی مغزته و می خوای الان مثال بزنی در حد یک یا دو اثر می درخشن هیچ کدوم نمی تونن جریان ایجاد کنن . هیچ جریان ادبی در این سال ها ایجاد نشده. همه بیشتر تابع جریانن تا جریان آفرین.»
محمد هم که لابد فکر می کرد در این جا باید وارد بحث شود گفت: «شما نقش سانسور و خود سانسوری رو نادیده می گیرید. برای ما که یا خودمون رو سانسور می کنیم یا دیگران این کار رو برامون می کنن جریان آفرینی محاله.»
اورنگ گفت: «سانسور مانع خیلی بزرگی نیست. مانع بزرگ نسل شما ترسیدنه، ترسیدن از تجربه کردن . یه روز به حرف من می رسید. من خیلی از نویسنده های ایرانی رو می شناسم که از ایران رفتن و بار سانسور روی دوششون نیست اما هنوز دارن یا دربارهی غم غربت می نویسن یا دهات زادگاهشون. زمان عوض شده، ادبیات دیگه بومی نیست . موضوعات جهانیه. البته با رویکرد نو و تجربه های جدید. »
سپنتا ستیزه جویانه گفت: « آخه رویکرد نو یعنی چی؟ می شه مثال بزنین؟»
اورنگ کمی بی تاب تر از قبل گفت: « مثال ... مثال... آه همش شما دنبال مثالی. خوب رویکرد نو یعنی اینکه اصلا نشه مثالش زد. اگه بگم مثل فلانی و فلانی که دیگه نو نیست. نسل شما با نسل ما خیلی فرق داره. شما رو ترسو بار آوردن. نمی تونید به جز جلد خودتون تو جلد کس دیگه ای برید. اهل خطر نیستید، اهل ریسک کردن و تجربه کردن. شماها از دسترنج دیگران فقط استفاده می کنید،مصرف گرا هستید. با تولید واقعی بیگانه اید. »
امتیاز شخصی من برای خیال خام
7از 10