کتاب «درخت انجیر معابد» از حوادث و شرایطی برخوردار است که شاید در آثار دیگر احمد محمود کمتر دیده شود. تنها وجه اشتراک این رمان با رمانهای دیگر نویسنه سرزمین گرم است که بنا به اقتضای خصلتهای اقلیمی «درخت انجیر معابد» انتخاب شده است.
در این رمان بیشتر حوادث اساسی پیرامون درخت معابذ شکل میگیرد و در حقیقت انجیر معابد شکل میگیرد و در حقیقت انجیر معابد مرکز حوادث عمده است و چنین است که درختانجیز خصلتهای خود را به رمان تحمیل میکند.
شاید میشد سمبل دیگری انتخاب کرد که نیاز به محیطی گرم نداشته باشد از این بابت میشد این رمان در هر مکان و هر زمان واقع شود. در این رمان انجیر معابد مرکز حوادث مهمی است که اتفاق میافتد و این حوادث خود موجب حوادث دیگری میگردد.
رمان درخت انجیر معابد نوشته احمد محمود اولین بار در سال 1379 به کوشش انتشارات معین در 2 جلد منتشر شد. این رمان 1038 صفحه دارد که از این لحاظ دومین اثر بلند احمد محمود است.
این رمان از بعد روانشناسی شامل روانشناسی فردی و اجتماعی است. همانند دیگر رمان های محمود این رمان نیز در یکی از شهر های جنوب است که خواننده کما بیش پی می برد که این شهر همان اهواز است.
در این رمان حدود 240 شخصیت وجود دارد نویسنده به کمک قدرتش توانسته این شخصیت ها را به خوبی کالبد شکافی کند و همچنین خط سیر زمانی رمان نیز ثابت نیست و بین زمان حال و گذشته در نوسان است.
احمد محمود نویسنده ای پر آوازه است که جوایز بسیار با ارزشی را توانسته از آن خود کند و همین رمان نیز جایزه بنیاد گلشیری به دست آورده. از بعد روانشناسی فردی داستان رمان داستان جوانی است که زندگی پر فراز و نشیبی دارد و از بعد روانشناسی اجتماعی نیز داستان رمان در مورد درختی معروف به درخت انجیر معابد است که در بین مردم خرافه پرست دارای قدرت های فرا انسانی است.
پیشنهاد ویژه : دانلود رایگان کتاب درخت انجیر معابد?
«یِ شب یِ مشت قرص و کپسول انداخت دهنش و یِ یک لیوان چای خورد و همینجا، همین گوشه دراز کشید و گفت: «حسن جان آقا، شب بِ خیر.» من اون شب تا ساعت چار بعداز نصفشب بیدار ماندم. بیخوابی به سرم زده بود. نزدیک اذان صبح خوابیدم و خواب رفتم. وقتی بیدار شدم ظهر شده بود. فرامرز خان هنوز خوابیده بود، صداش کردم. جواب نداد. باز صداش کردم. دیدم جواب نمیده. گفتم مرگ خدا نکرده مردهای فرامرز خان. باز هیچی نگفت. رفتم جلو، پتو را زدم کنار، دیدم انگار صد سالِ که مرده، خشکِ خشک…»[2]
«بعد از ایمان دیگر برای ما چه میماند که بگوییم زندهایم؟ جان؟ این عنصر بیارزش را که کرم لجنزار هم دارد! غذا میخوریم؟ حیوان که از ما بیشتر غذا میخورد! پس چه داریم؟ دلخوشیم که راه میرویم؟ شور و شهوت داریم؟ حشرات کثیف هم راه میروند و شور و شهوت دارند! بله یک چیز داریم، دل، اما دل بیایمان یعنی یک چنگ خون که حیوانات زبان بسته عظیمالجثه خیلی بزرگترش را دارند…»[3]
…
قسمت هایی از کتاب درخت انجیر معابد (۲ جلدی) (لذت متن)
بیا ببینم مرزوقه. تو چه پستانی به دهان حامد گذاشته ای که اینطور نا خلف شده چرا اینقدر عقل نداره که بفهمه زیارتگاه نباید از دست بده؟ چرا لگد به بخت خودش و زحمت و خدمت و حرمت پدر اندر پدرش میزنه؟ کاش اینقدر شعور داشت و می فهمید که نباید این قدرت به دست غریبه بیفته!
حالا دیگر یک درخت نیست جناب مهران. شما حقوق خواندین, با علم الاجتماع آشنا هستین! گمان نمی کنم درک این مطلب براتان مشکل باشه که این درخت , حالا دیگه تبدیل شده به سمبل باورهای چند نسل از مردم!
منبع : متا بوک