ماجرای رمان ما دروغگو بودیم از جایی شروع میشود که کادنس بر اثر اتفاقی مبهم و شوم به سرش ضربهای میخورد و به همین خاطر بخشی از حافظهاش را از دست میدهد و حتی دچار میگرنهای شدیدی میشود.
او نمیداند که در آن جزیره چه اتفاقی برایش افتاده است و این حادثه زمانی برایش پیش میآید که به تازگی پدر و مادرش از هم جدا شدهاند و برای اولین بار تنها با مادرش به پیش پدربزرگ و خالهها و فرزندانشان آمده است.
پس از این اتفاق هیچ کس پاسخی به این دختر پانزده ساله نمیدهد و همگی به طرز مرموزی چیزی را از او پنهان میکنند. رازی که کادنس نمیتواند آن را کشف کند و تنها گاهی تصاویری به یادش میآید که در دریا افتاده و او را در ساحل بیهوش پیدا کردهاند.
کتاب ما دروغگو بودیم به موضوعات مهمی همچون اخلاق، خانواده، عشق، حقیقت و پذیرش خود میپردازد و شما را وارد ماجراهایی رازآلود میکند که فکرش را هم نمیکنید.
افتخارات و جوایز کتاب ما دروغگو بودیم:
– رمان پرفروش نیویورک تایمز
– برنده جایزه تخیل کودکان
– برنده جایزه ماکیل لوپز چاپز
– برنده جایزه کتاب ملی برای نوجوانان
– بهترین کتاب نوجوان سایت آمازون در سال ۲۰۱۴
– قرار گرفتن در لیست چهار کتاب برتر کودکان گاردین در سال ۲۰۱۴
– برنده جایزه Goodreads Choice به عنوان بهترین داستان نوجوان در سال 2015
– جز ده داستان برتر انجمن کتابخانههای آمریکا (ALA) برای نوجوانان در سال 2015
پِنی، کَری و بِس دختران تیپِر و هریس سینکلر هستند. هریس در سن بیستویکسالگی، بعد از تحصیلات هاروارد، پولوپلهای بهدست آورد و با تجارتی که هیچوقت نخواستم بدانم چیست، ثروت و داراییاش را گسترش داد. او زمینها و جزیره را به ارث برد. تصمیمات هوشمندانهای در مورد بورس سهام میگرفت. با تیپر ازدواج کرد و او را در آشپزخانه و باغ نگه داشت.
همسرش را با جواهراتی از مروارید در قایقهای بادبانی به نمایش میگذاشت. او نیز ظاهراً از این کار لذت میبرد.
تنها بداقبالی پدربزرگ این بود که هیچوقت پسری نداشت، البته اصلاً این موضوع مهم نبود. دختران سینکلر آفتابسوخته و خجسته بودند. قدبلند، شاد و ثروتمند؛ این دختران مانند شاهدختهای قصههای پریان بودند.
در تمام بوستون، محوطهی هاروارد و مارتاس وینیارد بهخاطر ژاکتهای پشمی کشمیری و مهمانیهای مجلل شناختهشده بودند. برای افسانهها ساخته شده بودند، برای شاهزادگان و دانشگاههای معروف، کاخهای مجلل و تندیسهای عاج فیل.
پدربزرگ و تیپر چنان دخترانشان را دوست داشتند که نمیتوانستند تفاوتی میان آنها قائل شده و بگویند کدام یک را بیشتر دوست دارند. اول کری بعد پنی، بعد بس و بعد بار دیگر کری.
عروسیهای آنان پُرسروصدا بود با ماهی قزلآلا و گروه چنگنوازان. بعد نوهی دختری بلوند و سگهای بامزهی بلوند. تا آن زمان هیچکس بهاندازهی تیپر و هریس از داشتن دختران زیبای امریکایی آنقدر مغرور نشده بود.
در جزیرهی خصوصی ناهموار خود سه خانه ساخته و برای هرکدام نامی انتخاب کردند: ویندمیر برای پنی، رد گیت برای کری و کودلداون برای بس.
من بزرگترین نوهی سینکلر هستم. وارث جزیره، دارایی و توقعات.