ویرگول
ورودثبت نام
mrteke
mrteke
خواندن ۲ دقیقه·۱۴ روز پیش

فنجان شکسته محبوب!

در گوشه ای از کافه، روی میزی چوبی که از گذر زمان رگه های قهوه ای بر آن نقش بسته بود، فنجانی تنها خودنمایی می کرد. فنجانی از جنس چینی ظریف، با طرحی از گل های بنفش و قاصدک های سفید. زمانی لبریز از قهوه ای داغ و معطر، یار همیشگی صبح های سرد و برفی بود. اما حالا، تنها تکه ای از آن باقی مانده بود، گویی زخمی عمیق بر قلبش نقش بسته بود.

صاحب کافه، مردی میانسال با موهای جوگندمی و چشمانی که عمق تاریخ را در خود نهفته بود، به فنجان شکسته خیره شده بود. خاطرات، همچون موجی خروشان، به ذهنش هجوم آوردند. خاطرات صبح های زود، زمانی که با اشتیاق فنجان قهوه اش را در دست می گرفت و اولین جرعه را با لذت تمام می نوشید. خاطرات گفتگوهای صمیمی با مشتریان همیشگی، در آن گوشه ی دنج کافه. خاطرات خنده ها و اشک ها، شادی ها و غم ها، که در کنار آن فنجان قهوه به اشتراک گذاشته شده بودند.

آهی از ته دل کشید. فنجان شکسته، فقط یک فنجان ساده نبود. نمادی از گذر زمان بود، از فراز و نشیب های زندگی. یادآور آن بود که هیچ چیز در این دنیا ابدی نیست، حتی عزیزترین اشیاء و خاطرات.

اما در میان آن غم و اندوه، امیدی نیز در دلش جوانه زد. امید به نو شدن، به آغاز دوباره. درست همانطور که هر روز صبح، دانه های قهوه جدید آسیاب می شدند و در فنجان های نو دم می کشیدند، زندگی نیز جریان خود را ادامه می داد.

با احتیاط، تکه های شکسته ی فنجان را در دستش گرفت. انگشتانش به نرمی روی لبه های تیز و برنده ی آن می لغزیدند. گویی با لمس آن تکه ها، می توانست گرمای قهوه و عطر دلنشین آن را دوباره حس کند.

تصمیمی ناگهانی در ذهنش شکل گرفت. تکه های شکسته را با دقت کنار هم قرار داد، گویی که پازلی را حل می کرد. با کمی صبر و حوصله، فنجانی جدید از دل تکه های شکسته پدیدار شد. فنجانی با طرحی منحصر به فرد، که داستان زندگی و گذر زمان را در خود حک کرده بود.

فنجان جدید را روی میز گذاشت و لبخندی بر لبانش نقش بست. گویی فنجانی که شکسته بود، دوباره جان گرفته بود. نمادی از امید و نو شدن، از قدرت انسان برای غلبه بر سختی ها و خلق زیبایی از دل ویرانی.

از آن روز به بعد، فنجان شکسته به یکی از محبوب ترین فنجان های کافه تبدیل شد. مشتریان آن را با کنجکاوی و احترام نگاه می کردند و داستانش را از صاحب کافه می شنیدند. فنجانی که یادآور آن بود که حتی در تاریکی های زندگی، می توان نوری از امید یافت و دوباره آغاز کرد.


فنجان شکستهدلنوشته
quantity, not quality!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید