فکرش را بکن ، آسمان شاهد تشنگی بود و آبی نباید!
دخترکی که تکه نان خشک شده آخر رو -به دور از چشم برادر- با آب دهن نرم میکند تا از گلوی خشکیده اش پایین رود. آن طرف دیوار مادری پسرش را در بغل میفشارد تا احساس درد شکمش آرام بگیرد.. درست چند قدم اینور تر خانواده دیگری که پدرشان را نمیدانند کجاست ، چشمانشان صبورانه -ناامیدانه- به راه کشیدند که شاید از دور دست پدری با کیسهی آردی با لبی خندان -که این روزها کم دیده میشود- بیاید و بگوید : گرسنگی تمام شد دخترکانم!
خانهی مخروبه که وقتی پسر شش ساله در خانه نبود با موشک ویران شده بود ، پسرک را در برگرفته بود و پسرک هم زانوانش را بغل کرده بود. خون روی دیوار نشان میداد احتمالأ مادرش هم همینجا بود ، مادرش ... نمیدانست خوشحال باشد از اینکه مادرش دیگر نان را از دهان خودش به او نمیدهد ، یا ناراحت باشد که دیگر دستی نیست تا اورا نوازش کند.
اگر برویم دورتر ، جایی که یک صف نصفه و نیمه میبینی. چندتاشون بچه هاشپن رو آوردن که شاید دلی به رحم آمد ... مگر میشود نوزادی را ببینی که از گشنگی از حال رفته و دلت از آتش نسوزد و هرکاری نکنی تا غذا به او برسد؟ معلوم است که نمیشود ! آخر ما همه انسانیم!!
هر چند ساعت نیم متر صف جلو میرود . اگر ناگهان صدای تیر نیاید... میدانی ، صف سیاه مرگ ، یا از گشنگی میمیری یا از تیر سیر میشوی. البته که اینها صرفا داستانی خیالی است! مگر میشود انسان ها شاهد این چیزها باشند و حرفی نزنند؟ اصلا کدام انسانی دلش میآید، انسان هایی که از اولیات زندگی هم محرومند را این چنین محاصره کنند تا نه در زمین جنگ بلکه از گرسنگی آنها را بکشد...
در کوچه مان اگر گربه ای گرسنه ببینیم ، تکه ای گوشت برایش میاندازیم نمیرد... امکان ندارد بگذاریم انسانی رو به رویمان این چنین بیحال طلب غذا کند و گرسنه بماند..

چه عنوانی برای این عکس بگذاریم؟ ای کاش فتوشاپ باشد... دروغ باشد تا با خیالی راحت سرممرا روی بالش بگذارم و بخوابم! شکوه انسانیت خوبه ؟ جلوه و مظهر حقوق بشر ؟
چه نیرویی باید پشت این مردم باشد تا این چنین مقاومت کنند...خانه هایشان را رها نکنند...تنها یک تسلیم شدن یا نه صرف قبول کردن اینکه : غزه داستانی بود خیالی... چرا بیخیال نمیشوند! مقاومت مردم غزه مانند سنگدلی سرباز های اون رژیم که اسمش هم نحس است سفت است و سخت...
و اما کدام انسانی ممکن است ببیند و دلش آتش نگیرد؟