ممکن است بخشی از داستان فیلم لو برود.
سروش صحت مثل همیشه کلیشههای معروف خود را در فیلمش دارد. این مدل ثابت شخصیتهای صحت به جز در فیلم جهان با من برقص، کاراکترهای غلو شدهای هستند که خصلتهای منفی کاملا مشخص و دیوانه کنندهای دارند. به نظر میرسد صحت قصد دارد با نمایش شخصیتهای لوده و بیبخار، انزجار از این مدل زندگی را به نمایش بگذارد. اگرچه حرفی که فیلم در نهایت میزند، نشانی از سرزنش در سبک زندگی این شخصیت ها ندارد. سینمای او سینمای عجیب و شدیدا ضد ارزشی ست. سینمای بیخیالی و بازی با مفاهیم جدی زندگی.
طنز این فیلم تنها در بیخیالی شخصیتها نمود مییابد. اینکه در تمام موقعیتهای جدی و بحرانی فیلم اینها بیتوجه و خوشند کارها و حرفهایشان را بامزه میکند. وگرنه دختربازی و مواد زدن و شوخیهای سطحی آنها در موقعیت معمولی طنز جالب توجهی نمی سازد. تکرار موقعیتهای اعصاب خرد کن، یا با روان مخاطب بازی میکند یا او را میخنداند! اگر مخاطب بخواهد بفهمد صحت دقیقا قصد دارد چه بگوید، عصبی میشود و حوصلهاش سر میرود. تماشای معتادانی دائم در حال مصرف و بیخیال به اتفاقات مهم پیرامون واقعا عصبی کننده است. اما اگر مخاطب فقط آمده بخندد، طبیعتا موقعیتهای احمقانه زیادی برای خندیدن هست. بله میشود به بیخیالی دو آدم چت کرده بالای سر یک جسد احتمالا مرده خندید!
صحت دائم تاکید میکند که به هرحال زندگی سرشار از پشیمانی ست و آدم از موقعیتش ابدا راضی نمیشود. «بگیری بعدش پشیمونی فرقی نداره هرکاری کنی پشیمونی. » در واقع صحت پشیمانی را بیهوده و بیخاصیت میداند! احساسی بیفایده که کارکردی ندارد و فقط جلوی خوشحالی زندگی را میگیرد.
کتابی توی ماشین دکتر هست که سعی دارد در کنار فضای لوده شخصیتها، حرفهای بزرگ فلسفی و ادبی هم بزند. انگار که در پس این اعتیاد و بیخیالی فلسفهای هست. «بیهدفی به باد میمانم» بیهدفی و بیپایانی در تمام شخصیتها مشهود است. رضا تنها کسی ست که زندگی را جدی گرفته که پایان عجیبی نصیبش میشود. راستی این کمی عجیب است که رضا اصرار دارد چنین دوستان معتاد و الکی خوشی در عروسیش حضور پررنگ داشته باشند و در شبی که این همه مهم است با آنها معاشرت میکند.
سراسر فیلم دائم یادآور میشود که کلا زندگی ارزشش را ندارد و باید همه چیز را ببخشی تا بقیه هم اشتباهات حتمی تورا ببخشند. همه چیز را. صحت از زبان یکی از شخصیتها به وضوح میگوید که تنها مرگ است که برگشتی ندارد بقیه چیزها اگر بخشیده شود زندگی ساده میشود وگرنه پایان خوبی ندارد. رضا به برادر زنش میگوید میگم ببخشید دیگه و هرچه داشته و نداشته به پایان میرسد. گویی ارزشهای اخلاقی و مسئولیتهای انسان در مقابل گذشت کاملا بی اهمیت اند.
به نظر میرسد سروش صحت در فیلمهای سینماییاش همیشه سراغ قشر مرفهی میرود که یک ویلای خالی بیدغدغه دارد. مسائل بنیادی صحت تقریبا در قشر مرفه خلاصه میشود. آنها اساسا خوشحالند و چون زندگی ارزشش را ندارد باید همه چیز را ببخشند رها کنند تا آن گیر کوچکی هم که دارند برطرف شود. مهم نیست چطور زندگی میکنند. زندگی تمام میشود پس باید بیخیال بود. کاملا خوشحال و بیخیال.
تبلیغ اسنپ جمله هوشمندانهای در فیلم دارد که محال است از ذهن شما برود. بازی با ذهن مخاطب در خلال یک فیلم سینمای هم به نظر به روشی تبلیغاتی بدل شده است!
صحت حتی آرزو را به سخره میگیرد «آرزو که قرار نیست واقعی باشه». انگار آرزو چیزی برای لذت بردن است. بیفایده و خندهدار. شبیه مصرف مواد مخدر. میشود از آن لذت برد و رد شد. آرزو به چیز واقعی منتهی نمیشود. انگار که زندگی واقعی نیست.
به سخره گرفتن مرگ و فهم و احساس سطحی و غیر واقعی به مرگ هم موضوع اساسی دیگری ست. مردن چند بار تکرار میشود. اما شخصیتها احساس عمیقی به آن ندارند. انگار بیاهمیت و غیر واقعی ست. انگار چیزی شبیه خوابیدن است. اینکه ممکن است دوستشان بمیرد یا اینکه دوستشان مرده حتی بلافاصله زندگی آنها را متوقف نمیکند. انگار هیچ ارزشی برای زندگی قائل نیستند.
در انتهای فیلم رضا به ابتدای ماجرای بیهوشیاش میرسد و از همانجا به سمت بهشت فرضیاش میرود. به نظر میرسد صحت معتقد است هیچ چیز زندگی ارزش ندارد و از همان ابتدا باید رها شد سخت نگرفت و تلاش بخصوصی نکرد. شخصیتهای جدیتر او همه چیزشان تباه میشود اما شخصیتهای بیخیال همیشه بالا! اگر هم رنجی داشته باشند، رها و آزاد لااقل خوش میگذرانند. به نظر میرسد سروش صحت معتقد است باید زندگی را جدی نگیرید و خوش بگذرانید یا اگر چنین منظوری ندارد، صرفا یک کمدی مرفه روشنفکری با فروش گیشه بالاست.
کارگردان ظاهرا قصد دارد پس از سالها سریال سازی طنز یک سبک اختصاصی برای خود تعریف کند. همانطور که همیشه گفته عاشق رئالیسم جادویی ست که میتوان آن را در صحنههای خیالی یکهویی و صحنههای موسیقی فیلم دید. همچنین با سبک دیالوگها و جریان اتفاقات، سینمای او چیزی شبیه شیوه فیلمسازی منحصر بفرد وس اندرسن است. کمدی روشن فکری سلیقهای صرفا برای بعضی مخاطبها.