یکی از دوستانم به مناسبتِ روز مبعث در وصف پیامبر(ص) مطلبی با این مضمون را استوری کرده بود:
«او برای من نماد مجسمِ تمام زیباییهاست.»
این دوست من، پیامبر اسلام(ص) را نماد تمام خوبیها میدانست. مردی عاقل، خندهرو، شجاع، بینهایت مهربان، عادل و...
اما نمیدانم چرا به این ابراز ارادتها زیاد خوشبین نیستم.
فقط دوست من نیست که اینگونه شیفتهی معصومین است. شما هم حتماً خیلیها را دیدهاید که با وجود اختلافنظرهای مابینتان، جانش برای امیرالمومنین (ع) میرود. در عشق و بزرگواری او به هر شیوهای که بتواند لب به ستایش میگشاید.
هر جایی که اعتراضی به اخلاق و منش حاکمیت داشته باشد، مولا (ع) را عَلم میکند و از عدالت بینظیر او قصاید میسراید. امام حسین (ع)، سرور شهیدان کربلا را که دیگر نگو...
حضرت ابوالفضل، نماد ادب و شجاعت...
گویی مولا (ع) کلکسیونی از خصایص فوق بشری است. سرآمد پهلوانان و جهادگران،
ایستاده بر قلهی علم و تقوا،
مهربانترین و بارحمترین موجودی که پهنهی زمین، گامهای گرمش را بر تن رنجور خود حس کرده است.
در هر گرفتاری و منازعهای آرزو میکنیم که کاش آنها میبودند و با قضاوت حقمحورانهشان منجی ما میشدند. ما معصومین را دوست داریم، چون آنها را در همهی ابعاد کاملترینِ انسانها میدانیم. کامل در هر ویژگیِ بشری.
اما چرا این تفکر آنچنان که خیال میکنیم درست نیست و من زیاد به آن خوشبین نیستم؟
بگذارید یک مثال ساده بزنم تا موضوع بیشتر جا بیفتد. میدانید شاغول چیست؟
شاغول یک وزنه است که از رشتهای آویزان شده. یکی از کاربردهای آن تعیین عمود بودن دیوار است. بنّاها برای اینکه ببینند یک دیوار، به درستی عمود بر زمین ساخته شده و کج نیست، شاغول را کنال دیوار آویزان میکنند. اگر دیوار با شاغول در یک راستا بود، به این نتیجه میرسند که به درستی آجرها روی هم بالا آورده شده. در غیر اینصورت آن را اصلاح میکنند. در واقع، شاغول یک ابزار است که با آن راستی دیوار را میسنجند. شاغول یک سنجه در دستِ بناهاست برای سنجش عمودی بودن دیوار.
باید گفت که هر چیزی یک شاغول دارد.
مثلاً شاغول و سنجهی درستی استدلال، علم «منطق» است.
سنجه و شاغول محاسبات، علم «ریاضی» است.
برای هر پدیده، شاغولی است که با آن، کمالش سنجیده میشود.
اما اگر خود شاغول کج باشد چطور؟ با شاغول کج چگونه میتوان راستیِ یک دیوار را با راستای شاغول انطباق داد؟ در اینجا میرسیم به همان جملهی معروف و پشتِ وانتی:
هر گاه، ارزشها عوض شوند، عوضیها با ارزش میشوند.
ارزش، همان شاغول یا سنجه است. کسی که سنجهی درستی در دست نداشته باشد، قدرت اعتبارسنجی و امتیازدهی را از دست میدهد. انسان هم دارای یک شاغول است. یعنی از نظر هر کس، انسانی ایدهآلتر است که با شاغول خودش همراستاتر باشد.
حال سوآل اینجاست که آیا شاغول ما برای راستیسنجی معصومین کج نیست؟ یعنی ما که در گذر عُمر، به کرّات از اطرافیان فریب میخوریم، آدمها را بعد از مدتها میشناسیم، ما که بعد از سالها تازه میفهمیم چه درست است و چه غلط، چگونه است که در تمام این مدتِ تغییر شخصیتی باز همچنان شاغولمان معصومین را «کامل» ارزیابی میکند؟ یا مثلاً چطور است که همهی ما با اختلافنظرهای متعدد باز ائمه را دوست داریم و آنها را انسانهای ویژه میپنداریم؟! مگر میشود شاغولهایی که در جاهای مختف با هم متعارضاند، در یک جا متحد و همشکل، رفتار کنند؟!
یک جای کارمان میلنگد. نه؟!
علاوه بر «سنجه»، «پندار» هم در سنجش دخیل است. پندار، یعنی تصویر ما از واقعیتِ یک پدیده. مثلاً تصویر من از امام علی (ع) با تصویر شما از ایشان، متفاوت است. در این حالت، چون سنجهی شخصیمان را بر تصویر شخصیمان از چیزی منطبق میکنیم، به این اتحادِ در نظر میرسیم. در مورد پندار قبلاً در یک نوشته توضیحاتی داده بودم. (با عیسی (ع) مخالفم)
یکی از ایرادات این علایق ما این است که ما همهی امام علی (ع) را دوست نداریم. زیرا همهی او را نمیشناسیم. تصویر ما از او ناقص و محدود است. تصویر ذهنی من با تصویر ذهنی دوستم متفاوت است. تازه اگر همان تصویر محدود هم با واقعیت منطبق باشد.
اما کار به اینجا ختم نمیشود. اوضاع خرابتر از این حرفهاست.
شاغول ما کج است؛ چون ناقص و جاهل و کمدانش هستیم. بنابراین ما آدمی را درست میدانیم که با شاغول ما همراستا باشد. ما آدمهای کج را درست و کامل میدانیم. پس اگر با امام علیِ (ع) واقعی برخورد کنیم، او را نخواهیم پذیرفت. همانطور که همعصرهای ایشان نپذیرفتندش. ما امامی را قبول داریم که با شاخصهای جاهلانهی ما مطابقت داشته باشد. امامی که ما قبولش داریم، به اندازهی خودمان جاهل است؛ چون با معیارهای جاهلانهی ما جور در آمده. ما امام زمانی خیالی در ذهن خود ساختهایم که خودمان قبولش داشته باشیم. امامی که مواضعی مشابه ما اتخاذ میکند. امامی به اندازهی ما جاهل. اصلاً امامی که تماماً قبولش داشته باشیم، قطعاً معصوم نیست. چون خود ما هم بیخطا نیستیم.
میترسم در اولین مواجهه با امام زمان (عج) توی ذوقمان بخورد، زیرا که او عقاید ما را قبول ندارد.
ما طرفدار عدالت نیستیم. طرفدار قضاوتی هستیم که حق را به ما بدهد. ما عدل علوی را قبول داریم چون هیچ تصویر دقیقی از آن نداریم. چون تازیانههای عدالت او بر ضدِ ما نتابیده است. هرگاه میگویند عدل علوی، در ذهنمان عدالتسرایی را متصور میشویم که خودمان بر کرسی قضاوتش نشستهایم.
ما مخالف «ظلم» نیستیم. مخالف «ظالم»ـی هستیم که با ما میانهای ندارد.
«او برای من نماد مجسمِ تمام زیباییهاست.»
بله. اما تعریف ما از زیبایی چیست؟
تا چه حد به درستیِ این تعریف ایمان داریم؟ تا چه حد روی آن فکر کردهایم؟
ابداً منظور من این نیست که کورکورانه حرفهایشان را قبول کنیم یا چشم به این اختلاف فکری ببندیم. منظور من این است که باید پیوسته شاخصهای خودمان را «ارتقا» بدهیم. حداقل به آنچه میدانیم با اطمینان تکیه نکنیم. یک راه کوچک برای بازنگری باز بگذاریم.
ممکن است برایتان پرسشی پیش آمده باشد که در هر صورت شاخصهای ما با انسانهای کامل یکی نمیشود که بتوانیم درستی آن را ارزیابی کنیم. سوآل بهجایی است و فکر میکنم بهتر است در آینده به آن بپردازیم. اما فعلاً تا همینجا بس است :)