«تو خود پای به راه در نه و هیچ مپرس،
خود راه بگویدت که چون باید رفت»
امروز، دومین جلسه بوتکمپ کارآفرینی اجتماعی خانه امکان بود. نشانه ها یکی بعد دیگری خودنمایی می کنند. امروز دو مکالمه داشتم که باورم نمیشد که واقعی باشند. دغدغه ها و ایده های قدیمم که ناقص و بی سرانجام مانده بودند چون نمیدانستم چطور باید به آنها سر و سامان بدهم، از طرف دوستان به عنوان پیشنهاد همکاری مطرح شدند.
بعد ماهها و سالها جستجو، احساس میکنم در جایی قرار گرفتم که باید. در شبکه ای قرار گرفتم که میتوانم حرفهایم را بزنم و بفهمند: جایی با آدمهای با زبان مشترک؛ جایی که کسی نمیپرسد چرا در ایران ماندی، چرا فلان کارت را رها کردی، چرا امید داری، ...
آرامش، تعلق، قدرت ناشی از حس داشتن پشتیبان، افزایش ایمان و باور به خود، ... اینها حس هایی هستند که دارم از بودن در این جمع و طی این مسیر تجربه میکنم. احساس میکنم در مسیر این قرار دارم که جای خود را در سیستم هستی پیدا کنم. بعد از تجربه جمعیت امام علی، هیچزمانی چنین حس عمیقی را تجربه نکرده بودم.
اینها را نوشتم، صرفا برای این که بگویم ممکن است مثل من سالها در یافتن مسیر شغلی و مهمتر از آن رسالت زندگی خود، احساس ناکامی کنید؛ اما اگر جوینده باشید، با هر گام به اون نزدیک و نزدیک تر میشوید. این گامها ممکن است در ابتدا کوچک به نظر بیایند، ممکن است در جاهایی حتی عقبگرد کنید، اما خلاصه روزی شیب تند خودشون را پیدا میکنند و قطعا شما از نظر درونی متوجه آن نقاط عطف مهم زندگیتان می شوید.
«تشنگان گر آب جویند از جهان،
آب جوید هم به عالم تشنگان»