Nahid Taherian
Nahid Taherian
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

ساخت شبکه ارتباطی

دیشب تو باشگاه ورزش، مثل همیشه از معاشرت با آدم‌های مثبت شاد همکلاسی، حال خیلی خوبی داشتم. انرژی که از صورت خندون همکلاس‌ها، شوخی‌های گاه و بیگاه و حتی آه و ناله و چونه زدنمون رو تعداد حرکت‌ها می‌گیرم، قابل مقایسه با جای دیگه نیست. سولماز جون، زهرا جون، مریم جون، خانم مقدم (حاج خانوم) که همسن مادرم هست، به همشون حس وابستگی دارم. وقتی یک روز یک نفر غایب میشه، همه حواسمون هست.
بعد مدت‌ها، این روزها احساس می‌کنم شبکه ارتباطی راضی کننده‌ای ساختم و حالم با این شبکه خیلی خوبه. در این شبکه، تمام نقش‌های مورد نیازم را پیدا کردم. طول کشید ولی الان نتیجه خیلی راضیم می‌کنه. یکی دو سال قبل به هیچ وجه فکر نمی‌کردم که بتونم چنین شبکه‌ای داشته باشم.
با تعداد زیادی کارآفرین و مدیر محصول جوان که از نظر روحیات به من شباهت دارند، آشنا شدم. با چند خانم مدیر یا کارآفرین دوست شدم. این اعتماد به نفسم را بالا برد چرا که قبلا چنین افرادی را در اطرافم نمی‌دیدم. با سه نفرشون که همسن و سال هستیم، صمیمی شدم تا گوش شنوای من باشند. با یکی از اونها برای هم‌بنیانگذاری صحبت کردم و در حال طی دوران آزمایشی هستیم.
بچه‌های تیم فوق‌العاده هستند، هر یک با ویژگی‌های شخصیتی و توانمندی‌های منحصر به فرد خود. خیلی جوانتر از من هستند و من بواسطه اونها در معرض جدیدترین‌های تکنولوژی قرار می‌گیرم و به روز میشم و احساس جوانی می‌کنم.
هر از گاهی با خانواده‌های فرادبستان با شغل‌ها و بک‌گراندهای متفاوت تعامل دارم. سبک‌های زندگی متفاوت اونها و راحت گرفتن زندگی را می‌بینم. آدم‌های مثبت پرانرژی که تعهد دارند انرژی منفی به دیگران منتقل نکنند.
منتور فوق العاده‌ای دارم که همیشه جزو آرزوهای پنهانم بوده. در روزهای دانشگاه که اطرافم با آدم‌های ناراضی ناشاد احاطه شده بود و آدم‌های عامل خودساخته با رشد و توسعه فردی نمی‌دیدم، با خواندن راجع به چنین آدم‌هایی غبطه می‌خوردم و فکر نمی‌کردم زمانی بتونم بطور مستقیم کارآموزی این جنس افراد را کنم. به غیر از منتور، در این مدت، چندین نفر از این آدم‌ها که از دور برام دست‌نیافتنی بودند، بی چشم‌داشت به من مشاوره دادند.
زمانی همسر را مقصر می‌دانستم که بخاطر درونگرایی و نیز گریزان بودن از تعاملات، به مرور باعث شد رفت و آمدهای ما با فامیل و نیز دوستان قبلی من محدود و محدودتر شود؛ تا جایی که من هم که به دنبال سازگاری در زندگی خانوادگی بودم، به یک آدم کم جنب و جوش خسته تبدیل شدم.
حالا که این تغییرات را دادم، فهمیدم که این خود من بودم که مقصر اصلی بودم؛ من سعی کردم مشابه همسر شوم در حالی که او چنین توقعی از من نداشت و البته متوجه این به ظاهر از خودگذشتگی من هم نبود. چرا این کار را کردم؟ احتمالا یک سری باورهای اشتباه که در رابطه با یک زن خوب و خانواده خوب آرام در اعماق ذهنم وجود داشته. دلیل دیگر، نداشتن مهارت حل مسئله بود. همسر از روابط گریزان بود و من بلد نبودم بقدر کافی روابط مستقلی برای خودم ایجاد کنم؛ یک باور اشتباه وجود داشت که بیشتر روابط باید خانوادگی باشه و حالا که همسر پایه نیست و حتی مانع هست، من سازگار می‌شوم.
این روزها با افتخار میتونم بگم که مسئله مهم خودم در احساس کمبود در ارتباطات را تنها و یک تنه حل کردم. با وجود نبود خانواده و فامیل و دیدن اونها به تعداد دفعات انگشتان دست در طول سال، و با وجود عدم علاقه همسر به رفت و آمد خانوادگی با دوست و آشنا، من توانستم خلا را پر کنم و نه تنها شبکه ارتباطی خود، بلکه شبکه ارتباطی پسرم را هم بطور کامل بسازم.

شبکه ارتباطیدوستانرشدانرژی مثبتروابط انسانی
عاشق رشد و یادگیری, در تلاش برای حفظ تعادل در زندگی، دوستدار ورزش و طبیعت و دوچرخه سواری، در تلاش برای یافتن معنای زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید