Nahid Taherian
Nahid Taherian
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

پست موقت: دوران اول یک چند پتانسیلی

تمرین کتاب همه چیز بودن خواسته بود که هر علاقه، اشتیاق، مهارت یا کنجکاوی حال حاضر و گذشته خود را بنویسم و خود را سانسور نکنم.

تا قبل این کتاب، احساس کسی را داشتم که به خاطر متفاوت بودن و سرزنش درونی دائمی، نتوانسته بودم آزادانه خودم باشم. بعد از انجام این تمرین، دیدم که نه؛ اتفاقا علیرغم تمام شماتت‌ها هر کاری خواسته بودم، امتحان کرده بودم و حتی از حجم و تنوع این کارها، زبانم بند آمد.

لیست کارهایی که از سال ۸۰ تا ۸۷ در دوران دانشجویی امتحان کردم:

حوزه ورزش:

ورزش منظم صبحگاهی با گروه یاران در پارک لاله ( ساعت ۵ و نیم نگهبان را بیدار می کردیم و تا ۷ و نیم بر می‌گشتیم)، دوچرخه‌سواری ( با تور و به تنهایی)، دو در پارک طالقانی با مربی دو، کوهنوردی با دوستان و کوهنوردی حرفه‌ای با گروه کوه دانشگاه (سبلان، خلنو، وروشت، علم کوه، ..‌.)، شنا، …(چند جلسه کلاس دفاع شخصی با لانچیکو رفتم و ارتباط نگرفتم و رها کردم)

حوزه هنر:

۴ ترم کلاس تار (در زیرزمین خوابگاه تمرین می‌کردم)، کلاس نازک‌بری با چوب (رفت و برگشت تا مینی سیتی سه ساعت طول می‌کشید. در آنجا در مغازه کوچک یک پیرمرد بازنشسته آموزش می‌گرفتم (چطور کلاس را پیدا کردم؟ یک بار که به منزل یکی از آشنایان دور رفته بودم، حین پاساژگردی آن مغازه را دیدم). صدای ملایم موسیقی و صدای چوب و نصیحت‌های استاد، حسی بود سرشار از آرامش و لذت)، کلاس خوشنویسی با خودکار (استاد خیلی از خط من تعریف می‌کرد:))، خیاطی (یکی از هم سوئیتی‌ها دوستانه آموزش می‌داد. آن موقع یک مانتو برای خودم دوختم.)، آشپزی (تا قبل 20 سالگی هیچ وقت آشپزی نکرده بودم. خودآموز یاد گرفتم. چندباری در خوابگاه ترشی هم درست کردم:)).

حوزه مطالعاتی:

دو ترم کلاس‌های معارف آقای فیضی در دانشگاه شریف و ادامه جلسات در موسسه آقای فیضی (همه جلسات را بدون این که درس را ثبت نام کرده باشم، بدون تاخیر رفتم) ؛ کلاس تفسیر قرآن آقای قاسمی دانشگاه امیرکبیر؛ جلسات کانون مطالعات؛ مطالعه کتاب فلسفه ریاضی، شرکت در چند همایش رشته فلسفه علم دانشگاه شریف، تصمیم و سپس پشیمانی از دنبال کردن رشته فلسفه علم؛ گوش دادن به پادکست‌های بازرگان، قمشه‌ای، …؛ مطالعه کتاب‌های عرفانی، اخلاقی، فلسفی؛ کلاس حفظ قرآن (نمی‌دانم چطور کلاس را پیدا کردم. کلاس‌ها در یک مسجد خیلی دور برگزار می‌شد. فکر می‌کنم یک بار که از کلاس نازک‌بری برمی‌گشتم، سر راه تبلیغش را دیدم) ؛ گوش دادن به قرآن با واکمن در طول مسیرها تا حدی که معنا را موقع شنیدن می‌فهمیدم.

حوزه درسی:

گذراندن دو درس در دانشکده ریاضی دانشگاه شریف، مستمع آزاد درس برنامه‌ریزی حمل و نقل دانشکده صنایع، برداشتن پنج درس و پایان‌نامه با دانشکده صنایع، نشستن در کلاس یادگیری ماشین دانشکده مهندسی کامپیوتر امیرکبیر؛ نشستن سر کلاس شبکه عصبی دکتر منهاج دانشکده برق امیرکبیر و پشیمانی از دنبال کردن، سه درس حسابگری زیستی، سیستم‌های فازی، سیستم‌های اجتماعی شناختی دکتر لوکس در دانشکده برق دانشگاه تهران؛ پایان نامه ارشد میان رشته‌ای با دو پزشک فوق تخصص غدد به عنوان مشاور؛ یادگیری و ترکیب مهارت‌های برنامه‌نویسی، دانش تخصصی غدد و مهارت ارتباطی در پایان‌نامه ارشد.

(در توصیف پایان‌نامه ارشد همین را بگم که در عرض دو سال، منی که تا آن زمان در دانشکده تک‌بُعدی ریاضی درس گذرانده بودم که اساتید صرفا قضایا و اثبات قضایای کتاب‌ها را روی تخته بازنویسی می‌کردند و حتی مهارت پاورپوینت درست کردن و ارائه هم نداشتیم، متلب یاد گرفتم و حتی سورس کد کتابخانه‌های خود متلب را تغییر دادم، ویژوال سی‌شارپ یاد گرفتم، پایان‌نامه‌ام را به زبان انگلیسی نوشتم، کلی وبسایت تخصصی غدد و دیابت خواندم، بیش از صد مقاله خواندم، در مطب سه پزشک حضور پیدا کردم و شاهد فرایند ویزیت بیماران توسط آن‌ها بودم، پرونده‌های بیماران را بررسی کردم، و سعی کردم فرایند تشخیص متخصصان را به صورت سیستم خبره فازی مدلسازی و پیاده‌سازی کنم. نرم‌افزار من به زبان ویژوال سی شارپ بود که با روش‌هایی به هسته محاسباتی خود که به زبان متلب بود، متصل می‌شد. تمام اینها را خودم یاد گرفتم و هیچ معلمی نداشتم.

اجرایی:

مسئول خوابگاه که تیمی ده نفره تشکیل دادم و سکان خوابگاه تازه تاسیس را به دست گرفتم، مسئول ورزش خوابگاه، شرکت در جشنواره هفته امور خوابگاهها و مدیریت غرفه خوابگاه فرزانه، آوردن نمایندگی جمعیت امام علی برای اولین بار به دانشگاه امیر کبیر و جمع‌آوری یک و نیم میلیون تومان در سال ۸۲ برای برنامه کوچه‌گردان عاشق به کمک دوستان، شرکت در مراسم دعا و فعالیت‌های شناسایی جمعیت، نوشتن اساسنامه و تاسیس کانون همیاری در دانشگاه امیرکبیر.

سایر:

کلاس زبان انگلیسی، نوشتن جزوه به انگلیسی، نوشتن پایان‌نامه ارشد به انگلیسی، صحبت با دوست در خوابگاه به انگلیسی، گوش دادن به کتاب‌های صوتی انگلیسی.

سفر و اردو با گروه کوه، گروه دوچرخه‌سواری، اردو و کنفرانس، سفر داخل ایران با دوستان، عمره دانشجویی.


منابع مالی:

دریافت ماهیانه ثابت محدود از خانواده؛ وام دانشجویی؛ بورسیه تحصیلی؛ حقوق کار دانشجویی؛ ویرایشگر سوالات آزمون‌های قلمچی؛ مراقب امتحانی؛ تدریس کلاس‌های کنکور به مدت خیلی محدود در سمنان.

نکات مهم: در طی این سال‌ها بحران‌های فکری اساسی را پشت سر گذاشتم. در حال کشف و شناخت خود بودم. هر چیزی را که فکر می‌کردم ممکن است علاقه‌مند باشم، امتحان کردم. فاصله‌ای بین تصمیم و عمل وجود نداشت. خودم را با دیگران مقایسه نمی‌کردم. در مجموع حال خوب و انرژی مثبت داشتم (حتی با وجودی که یک ترم تحصیلی را بخاطر بحران فکری مرخصی گرفتم بدون این که به خانواده بگویم). بهترین روزهای عمر خود از نظر حال را در این بازه زمانی تجربه کردم. لحظاتی از شهود و بودن که در همان سال‌ها و تا سال‌ها بعد، گم‌گشته اون لحظات بودم. همیشه می‌دانستم که زندگی ایده‌آل را تجربه نمی‌کنم چون با آن لحظات فاصله زیادی داشت. نمی‌دانستم چطور به آن تجربه‌های درونی رسیدم و چه شد که آن حال و آن غرق شدگی در کائنات و هستی از دست رفت. تا سال‌ها می‌گفتم خدایا اگر قرار بود آن حال را از دست بدهم، اصلا چرا چنان حالی را به من چشاندی؟

در آن سال‌ها، از نظر مالی شلخته بودم یعنی مدیریت مالی بلد نبودم و برایم مهم نبود. احتمالا ریشه در این باور داشت که بعد ازدواج، مرد مسئول تامین هزینه‌ها خواهد بود و در نتیجه به فکر پس‌انداز یا آینده نبودم.

ویژگی دیگر این دوران، روابط اجتماعی خوبی بود که داشتم. چندین دوست صمیمی داشتم که برایم نقش خواهر نداشته را بازی می‌کردند؛ سازگار بودم و نفرات زیادی در خوابگاه تمایل داشتند که هم‌اتاقی یا هم سوئیتی آن‌ها باشم؛ در فعالیت‌های خود، با افراد مختلف تعامل داشتم. انسان‌ها را به عنوان منبع یادگیری می‌دیدم و اعتقاد داشتم هر انسانی، چیزی برای یاد دادن دارد. با باغبان و آشپزهای دانشگاه دوست بودم.

چه کسانی برایم الگو بودند؟ استادان و افراد مثبت اندیش که در حوزه خود کیفیت کار خوبی داشتند و مسئول بودند و انرژی مثبت از خود ساتع می‌کردند.

بعد از ازدواج در سال ۸۷، و با افزایش سن، تغییراتی ایجاد شد که در پست بعد به آن‌ها می‌پردازم.

چند پتانسیلیتنوع طلبی
عاشق رشد و یادگیری, در تلاش برای حفظ تعادل در زندگی، دوستدار ورزش و طبیعت و دوچرخه سواری، در تلاش برای یافتن معنای زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید