چند روز پیش تو فضای اینستاگرام و صفحه ی یه بنده خدایی حرف کمپر بود و سفر باهاش و ... .
امروز تو توییتر دیدم یکی توئیت کرده میخواد بره رشت زندگی کنه تو یه خونه ویلایی قدیمی نزدیک میدون شهرداری.
تا به حال نه کمپر داشتم و میدون شهرداری رشت رفتم، اما از بعد از ظهر یه لحظه هم فکر کمپر و میدون شهرداری رهام نکرده.
که مثلا کمپرم رو تجهیز کنم، تا جا داره وسایل سبک و راحت و لازم رو جمع کنم . همراه پایه و آروم و عزیز داشته باشم به خاطر اینکه هم از تنهایی بدم میاد و هم ازش میترسم. کمپر که تجهیز شد راه بیفتیم سمت رشت.
نمیدونم الان هوا چطوره ولی تو رویای من هوا مه آلوده و خنک، نمه بارون بعضی وقت ها شیشه ماشین رو تر میکنه و بوی خاک بارون خرده هی مشامم رو پر میکنه. وسط راه نزدیک جنگل توقف داریم. بساط نیمرو رو آماده میکنم و روی هیزم تخم مرغ ها رو سرخ میکنم. کره قطعا بهش اضافه میشه و کمی نمک و فلفل. حتی الان می تونم بوی فلفلی که سابیده میشه و روی تخم مرغ ها میریزم رو احساس کنم.
تیکه های نون سنگکی که داریم رو روی آتیش گرمش می کنم و یه گوجه خرد میکنم. لیوان ها رو از چای داغ آتیشی پر میکنم و یه صبحونه ی آروم رو میخوریم. هیچ عجله ای برای رسیدن نداریم. مقصد همین مسیره و لذت بردن ازش، لذت بردن از جزئیاتی که میتونه حال مارو خوب بکنه. یکی دوساعتی با عطر بارون مست میشیم و من کتاب می خونم. شاید چند دقیقه ای ویدئو ضبط کنم و بعد راهی میشیم.
به رشت که میرسیم باید بریم سراغ محل اقامت ولی خب کمپر انقدر خوب هست که اگه خونه هم پیدا نکنیم میشه یه هفته ای تو کمپر موند و مشکلی نباشه. اما از شانس خوبمون یه خونه ی قدیمی حیاط دار پیدا میکنیم. خونه تر تمیزه و هیچ مشکلی نداره. تو حیاطش باغچه و حوض داره و یه تاپ گنده. پنجره های بزرگ داره که میشه راحت نشست لب پنجره، یه لیوان نوشیدنی داغ خورد و نم نم بارون رو نگاه کرد.
اینا همون حداقل هایی هست که دلم براشون لک زده. این روزهایی که کرونا روی لحظه لحظه ی زندگیم تاثیر گذاشته و باعث شده برای یه زندگی نرمال دل تنگ باشم. هر لحظه به این فکر می کنم که اگر کرونا نبود الان چی کار می کردم. مثلا اگه الان کرونا نبود این بعد از ظهر جمعه احتمالا تازه از خونه ی مادربزرگم برگشته بودیم خونه. شاید صبح یه سر به چندتا فروشگاه می زدم که شال و روسری و لباس بگیرم چون شدیدا به لباس جدید احتیاج دارم و از ترس کرونا 5 ماهی هست که سراغ خرید نرفتم.
شایدم دیروز کلی فروشگاه گردی کرده بودم ناهار یا شام رو بیرون میخوردیم. با بستنی و یخ در بهشت خودمونو خفه میکردیم و هزارتا خرت و پرت میخریدم. اما الان که درگیر کرونا هستیم از پشت ال سی دی گوشیم شال و روسری انتخاب میکنم و هی میگم نکنه این به من نیاد، اینجا که امکان تعویض نداریم برا خریدامون و دوباره بیخیال خرید میشم و میشینم پشت لپتاپم تا کار سرمو گرم کنه و کمتر به این لحظه ها فکرکنم.