Nargess.Javan
Nargess.Javan
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

در امواج ابرها

شب خوبی ست آسمان از همیشه سیاه تر و ماه از همیشه نورانی تر..

یک اثر هنری دیده ایم زل زده ایم به ماه و تخمه میشکنیم و رج به رج خیال میبافیم تا برای زمستان عاطفه ها بپوشیم و گرم شویم.. خودکفا شده ایم ها!

این روز ها کله ام بازیگوش شده است دو دقیقه حواسم به او نباشد میبینی در 20 سال آینده سیر کرده هوای چیز های غریب میکند گاه یاد گذشته می افتد و تجربه هایی که مزه ی پوست پرتقال میدادند را به یاد می آورد گاه دلتنگ آدم هایی میشود که فراموشش کرده اند، گاه هم صاحبش را در زیر طاق های حرم متصور میشود باید افسارش را بکشم تا کار دستم نداده ...

من هم خوب میدانم که همه ی اینها از زیر سر قلب دیوانه ام بلند میشود خب چکار کنم دل است دیگر نور که میبیند زود میرود سمت شیشه های مربای امیدم که بین دنده های قفسه سینه چیده ام.. برشان میدارد و سرمیکشد بوی نور را میفهمد امشب هم تا قرص ماه را دید دست و پایش شل شد ، بچه شد ، هوای نور کرد من هم که قدیسه نیستم این وقت شب از کجا نور بیاورم برایش اطراف ماهم که تاریک شده فقط یک چیز می ماند که آن هم نماز است که جوی نور را به سوی قلبم باز میکند و حفره های خالی قلبم را پر میکند.. وما میرویم به قربان ش..

راستی شما نور قلب تان را از کجا میخرید؟ سوپری ها ندارند؟ ما دست مان تنگ است تخفیف میدهند؟

لاکردار( این والا مقام دل خود را میگویم) حرف گوش نمی کرد که، از همان اول مشکل شنوایی داشت

به قول حاج محمود : گفتند که دلداده ی خورشید نشو، من گوش ندادم نظرم را بردند...

بگذریم زیاده خواهیِ این دل ما تمام نمیشود بخواهی بگویی قصه ی هزارو یک شب میشود..

ابر های خیال را که خیال بارش ندارند کنار میزنم و به سیاهیِ پشت سیاهیِ شب مینگرم، به انتهای سیاهی ...

من عاشق سیاهی شب هستم از آن سیاهی هاست که معنای نور را نشانت میدهد..

شب محل تخلیه بار کامیون غم های من است... آنگاه در طی مراسمی غم هایم را با منجنیق به سوی ماه میفرستم میگویند سطح آن پر از چاله چوله شده آه ای ماه گدازه ی غم های مرا ببخش...

زیاده عرضی نیست بر شانه ی شب تکیه داده ایم و چشمان مان را بر حریر آسمان یک کوک محکم زده ایم مبادا کنده شوند...ودر سکوت با خدایمان مکالمه میکنیم و میگوییم :سلام! حال ما خوب است یعنی امیدواریم خوب باشد شکرخدایمان که نور را آفرید و چند پیمانه از آن را هم سهم بطن های قلب آدمیان کرد.

تا سیر و سفر بعدی میان ابر های سفیدِ شب های تیره خدانگهدار لبخندهاتان باشد

با آرزوی احداث آبشار نور در قلب نجیب زاده ی آدمی.

والسلام.


نور
ساکن صحن قدس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید