NadaSaboori
NadaSaboori
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

اوین و ملحفه‌ها و پیلاتس


امروز صبح به سهراب پیشنهاد دادم تمرین پیلاتس انجام بدهیم. پیلاتس سیستمی دارد شبیه به یوگا و از همان زیرانداز یوگا برایش استفاده می‌کنم. امروز رفتم سراغ یکی از ملحفه‌ها تا آن را روی زیرانداز بیاندازم. طرح زیبای ملحفه من را به یاد ارس امیری انداخت. ارس را پارسال در زندان اوین شناختم و چهارشنبه عصر با هم یوگا انجام می‌دادیم. ارس همیشه از طرح ملحفه‌ی من تعریف می‌کرد. جدا از شخصیت ویژه‌ی ارس، این یکی از ویژگی‌های فضایی مانند زندان است. در زندان آدم‌ها خیلی بیشتر متوجه چیزهایی مثل رنگ یا طرح پارچه‌ها می‌شوند. مثلا به یاد دارم که اگر روزی یک نفر لباسی رنگارنگ بر تن داشت، به نوعی همه از این طرح اثر می‌گرفتند. یا مثلا سپیده قلیان را همیشه خودم با لباس‌های رنگارنگ و طرح اسب تک شاخ که روی بند رخت پهن شده بود به یاد می‌آورم.

وقتی خواستم بنویسم، کلمه‌ی «پیلاتس» را در گوگل جست و جو کردم. از نتیجه شگفت‌زده شدم. آقایی به نام «یوزف پیلاتس» که نیم قرن پیش از دنیا رفته، پیلاتس را وقتی در بازداتشگاه متفقین بوده ابداع کرده است. در ویکی پدیای فارسی نوشته شده یوزف قصد داشته هم‌بندی‌هایش را نه تنها از تحلیل بدن دور کند بلکه باعث تقویت آن‌ها هم بشود. نمی‌دانم شاید برای همین است که انقدر به پیلاتس علاقه دارم.

شما را نمی‌دانم اما من حداقل این طوری هستم که احتمال تکرار اتفاق‌هایی که قبلا افتاده را همیشه دوباره در نظر می‌گیرم. امروز وقتی حرکات پیلاتس را با خانومی به اسم نیکول که در یوتوب منتشر می‌کند انجام می‌دادم مدام چیزی پس ذهنم می‌گفت این حرکت را یاد بگیر چون برای یاد دادن به بقیه در زندان خوب است. شاید چون یوگاهای چهارشنبه با ارس و شیوه‌ی زیبایی که برای انجام آن‌ها آموخته بود، به دنیای پر از دل‌تنگی و اضطراب آن روزهای من زندگی تزریق می‌کرد. با این تفسیر ارس هم مثل یوزف پیلاتس بوده و می‌دانم برای خیلی از دیگر هم‌بندی‌هایش هم همین حکم را داشته است.

کمی هم از پیلاتس بگویم. من دو سال پیش از طریق کلاس‌های یوگای باشگاه شفیع‌پور با پیلاتس آشنا شدم. یادم نیست چطور شد ثبت نام کردم اما یکی از بهترین تجربه‌های ورزش گروهی من را رقم زد. روزهای زوج حدود ۴۰ زن دور هم جمع می‌شدیم و جو صمیمانه‌ای کنار هم داشتیم. با شخصیت سمیرا رحیمی مربی هم خیلی کیف می‌کردم. استنباط اولیه‌ی من از پیلاتس چیزی بود شبیه به یوگا. از نظر فنی ولی گفته می‌شود هدف اصلی پیلاتس هدف قرار دادن عمقی‌ترین عضلات است. خوبی کلاس‌های پیلاتس باشگاهی که می‌رفتم این بود که مربی با وجود تعداد زیاد ما، سعی می‌کرد در آغاز هر حرکت آن‌هایی که باید حرکت را به خاطر دردی در جایی از بدن متفاوت اجرا کنند متمایز می‌کرد. یکی از جذاب‌ترین بخش‌های پیلاتس هم برای من این بود که با وسیله‌های رنگی مثل کش و حلقه تمرین می‌کردیم. حالا که این‌ها را می‌نویسم دوباره پر از حس رفتن به باشگاه شده‌ام. شما هم اگر نزدیک خانه‌تان باشگاهی هست به نظر من حتما یک بار هم که شده پیلاتس و حس خوش بعدش را امتحان کنید. بهانه‌ی گرانی را هم نیاورید چون شهریه شفیع‌پور که من می‌رفتم ۳۶ هزار تومان بود.


پیلاتساوینرنگ
رانیو قصه‌است، قصه‌هایی که فعالیت بدنی عنصر شکل‌دهنده آن‌هاست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید