1- تحمیل فکر و عقاید خود بر دیگران :
افراد خود پسند، افکار خود را به دیگران تحمیل می کنند و پذیرای اندیشه های دیگران نیستند. ممکن است با سر تکان دادن تظاهر به تایید مخاطب خود می کنند اما شنونده نیستند و می خواهند شنیده شوند. مصمم اند تا دیگران را به عقیده ها و ایده آل های ذهنی خود مبدل کنند. گاهی دیگران را به دلیل عقایدشان تصحیح یا سرزنش می کنند. هنگام گفتگو می خواهند مشورت بدهند ، نمی خواهند مشورت بگیرند . در مواردی که مجبور به شنیدن شوند مضطرب می شوند و دائما صحبت مخاطب خود را رو قطع می کنند و حاضر نیستند بشنوند . گفتگوهای خود را تاجایی پیش می برند که برنده مکالمه باشند (ختم کلام) باشند .
بهتر است در مقابل فرد خودپسند سکوت کنید . پاسخ های شما تاثیری در فرد خودپسند ندارد ، زیرا او نمی شنود.
شاید سکوت معنا دار و پرسش گری به موقع ، موجب درون نگری فرد خود پسند شود .
در عوض افرادی که خود شیفته گی ندارد ، تحمیل نمی کند . نسبت به عقاید خود قطعیت کامل ندارند . متمایز بودن و متفاوت بودن را امری لازم و بدیهی می پندارند . به دیگران اجازه مخالفت می دهند . به معنای واقعی به آزاد اندیشی اعتقاد دارند نه شعار . برای عقاید دیگران احترام قائل هستند .
2- کنترل گرایی افراطی ( پیش زمینه دیکتاتوری) :
فردی که مبتلا به کنترل گرایی افراطی می شود چند ویژگی را در وجود خود دارد : 1- خود پسندی (خودشیفتگی) 2- غرور کاذب و .... . لذا اگر پایه های سازنده بنای کنترل گری افراطی از بین برده شوند کنترل گرایی افراطی رخ داده نمی شود. دین تحمیلی ، نمونه ای از کنترل گرایی است . فرد مذهبی دیگران را مجبور می کند که عقاید او را بپذیرند . افراد خودپسند(خود شیفته) بسته به میزان خودشیفتگی شان فکر و عقیده خود را به دیگران تحمیل می کنند. هر چه میزان خودپسندی (خودشیفتگی) بیشتر باشد ، میزان تحمیل عقیده و کنترل گرایی هم بیشتر می شود . کنترل گرایی مذهبی افراطی جامعه نشان از وجود پایه های خودپسندی(خودشیفتگی) و غرور کاذب است.
3- محق دانستن:
افراد خود پسند در هر اخلاف عقیده و اختلاف نظری ، خود را محق می دانند . مساله این نیست که نمی خواهند موضوع را از منظر دیگران ببینند ، مساله اینجاست که نمی توانند موضوع را از منظر دیگران ببینند و نمی توانند در جایگاه شنونده باشند. افراد خود پسند تنها افکار خود را می پسندند ، افکار متفاوت را نمی پذیرند .
4- عادت به فرافکنی دارند :
افراد خود پسند غالبا فرافکنی می کنند .جملاتی را که خود باید شنونده اش باشند را به دیگران نصیحت می دهند. همان نصایحی را که خود به دیگران نصیحت می دهند، در خلوت خود رعایت نمی کنند ! در جایگاه قاضی می نشینند و دیگران را قضاوت می کنند و چون شیفته خود هستند از این جایگاه پایین نمی آیند تا خود را در جایگاه قضاوت قرار دهند. اگر از یک خودپسند سوال کنی : چرا مدام دیگران را قضاوت میکنی یا نصیحت میکنی؟ بسیار تعجب می کند و برانگیخته می شوند. منکر موضوع می شوند و با عصبانیت می گویند تا بحال کسی را در زندگی قضاوت نکرده .
چند مثال از فرافکنی افراد خود پسند : "تنبلی را کنار بگذار، برای حفظ سلامتی خود ورزش کن" ،"اینقدر دنبال مال دنیا بودی ، تا حالا به کجا رسیدی؟" ، "بجای اینکه وقت خود را صرف مسائلی کنی که به تو ربطی ندارد وقت خود را طرف مسائلی کن که در سرنوشت ات تاثیرگذار است" ، "برای خودت زندگی کن نه برای خوشایند دیگران" ، "غیبت کردن کار درستی نیست"، " با دیگران همانگونه رفتار کن که دوست داری با تورفتار شود" ، "مردم را از ظاهرشان قضاوت نکن " و ... اینها نصایح دائمی و تکراری هستند که خودشان باید شنوده آن باشند نه دیگران . این ها نصایح مفیدی هستند که بستگی دارد مخاطب آن حاضر است از جایگاه قضاوت کننده خارج شود و در جایگاه قضاوت شونده قرار گیرد !
جهت مشخص شدن موضوع یادآوری می کنم ، فردی که توانایی دارد خود را در جایگاه قضاوت قرار دهد و این توانایی را دارد که خود را تغییر دهد ، فردی خود پسند نیست . اما فردی که از قوه تخیل و تفکر بی بهره است و نمی تواند خود را از جایگاه "قضاوت کننده" به جایگاه "قضاوت شونده" تغییر دهد ، فردی خود پسند است. فرد خود پسند این توانایی را ندارد تا پای خود را در کفش دیگران کند و کمی راه برود و احساس دیگران و نگرش دیگران به زندگی را درک کند . نه اینکه نمی خواهد درک کند ، بلکه توانایی آنرا ندارد تا دیگران را درک کند.
5- عدم مطالعه به دلیل عدم تمایل به ایجاد تغییر در خود :
افراد خودپسند (خودشیفته) از گفتگو ها و مطالعاتی که منجر به ایجاد تغییر در نگرش یا عقایدشان شود اجتناب می کنند. آنها ترجیح می دهند اخبار روزانه ، وقایع و اتفاقات ای را پیگیری کنند که منجر به تحلیل یا تغییر شخصی شان نشود. فرد خود پسند جسارت آنرا ندارند که باورهایش را در معرض تغییر یا آسیب قرار دهند . آنها ترس از تغییر دارند . فرد خود پسند دانسته هاش را به اندازه کفایت می پندارد ، چرا باید تغییر کند ؟ چرا وقتی از خود ام مطمئن و راضی هستم خودم را تغییر دهم ؟
6- قطعیت به افکار خود:
یکی از ویژگی های کودکان میل به کشف و یادگیری است . با بالا رفتن سن ، این میل غالبا بمرور کمرنگ می گردد مگر اینکه فرد خود روحیه جستجوگری خود را زنده نگه دارد . در افراد خود پسند میل به یادگیری و کشف دنیای پیرامون کمرنگ شده است . آنها بدلیل عدم یادگیری مستمر به افکار خود قطعیت مطلق می بخشند . هر عقیده ای که دارند را مطلق می دانند و تبدیل فردی دگم و تغییر ناپذیر می شوند.
-----------------------------------------
پاورقی :
فرافکنی : ویژگی ها و خصوصیاتی که اصطلاحا در نیمه تاریک ذهن فرد وجود دارد اما چون نمی تواند این ویژگی های خود را ببیند وجود آن ویژگی را در خود انکار می کند و غالبا همین ویژگی را بطور مستمر به دیگران نصیحت می دهد . زمانی که ویژگی را به او انتصاب می دهید از حالت طبیعی خارج شده برانگیخته و عصبانی می شود و حالتی دفاعی به خود می گیرد. مثلا وقتی به دوست خود بگویید: " تو دزد هستی " یک فرد عادی عصبانی نمی شود و ممکن است بگوید :"یکبار بچه بوده و دزدی کرده اما هیچگاه دیگر دزدی نکرده" و این سخن او را دزد نمی کند اما فردی که ویژگی دزدی را در نیمه تاریک خود دارد برانگیخته می شود و عصبانی می شود و شروع به فحاشی می کند .
باور : ما به آنچه باور داریم عمل می کنیم ، نه آنچه که بدان اطلاع داریم. مثلا اطلاع داریم که ورزش برای سلامتی مفید است و من هم قبول دارم که باید ورزش بکنم اما راحت طلبی و عدم باور مانع ورزش کردن می شوند. کسی که باور دارد عمل می کند کسی که بتور ندارد تنها صحبت می کند. )
انواع غرور : غرور یعنی داشتن احساس والا به خود . دو نوع غرور وجود دارد . غرور سالم و طبیعی که منجر به حفظ عزت نفس می شود و مغیارتی با داشتن تواضع ندارد. دوم غرور کاذب ، غروری که منجر به خودبزرگ بینی می شود .
علم تجربی و علم ایده پردازی:
1- علم تجربه (تجربه محور یا عقل محور ) : اندیشه و عقاید بصورت تجربی آزموده می شوند و بر اساس نتایج حاصله حقیقت و واقعیت مشخص میگردد.
2- علم ایده ( ایده محور یا ایمان محور) : اندیشه و عقایدی که آزموده نشده اند و دانش کافی مبتنی بر آزمون تجربی وجود ندارد . مسائل دینی و مذهبی بدلیل اینکه امکان آزمون تجربی ندارند لذا مبتنی بر علم ایده هستند . در علم ایده حقیقت و واقعیت وجود ندارند لذا از ابزار ایمان استفاده می شود تا مورد پذیرش فرد قرار گیرد .
علت پیشرفت کشور های توسعه یافته ، جایگزین کردن تدریجی علم ایده و ایده پردازی با علم تجربی طی صدها سال است .