امروز به این نتیجه رسیدم که ریسک و خطر کردن در تصمیم گیری هایی است، که دلت می ترسد، دستت می لرزه، اما ی چیزی ته وجودت می گوید اشکال ندارد، من کنارتم انجامش بده ، حتما میشه و به نتیجه دلخواهت می رسی. قطعاً به نتیجه خوبی میرسی، انجامش بده.
تمام آدم هایی در زمانه ای، که دیگران ترسیدن و کاری را انجام ندادن و یا حرکتی نزدن، مثل پدربزرگ ها یا مادربزرگ ها و یا عمو و دایی هایی که شاید برایشان موقعیتی فراهم شده، برای خرید و فروش خانه، زمین و یا حتی رفتن و سفر کردن، به علت ترسیدن و یا عدم احساس امنیت در رسیدن به آن کار دست به عمل نزدند.
حالا با گذشت زمان ارزش و بهای تمام آن زمین ها و خانه ها و حتی آن مسافرت ها و موقعیت تحصیل در خارج و مهاجرت ارزشمند می شود.
در زمانه ی حاضر است که تمام آنچه آدم ها در قدیم داشتند اکنون کیمیا شده است و همه از ریز و درشت ارزشمند شده اند.
خیلی از افراد به تمام موقیعت هایی که از دست دادند فکر می کنند .
آدم های اکنون، که من هم یکی از آنها هستم همچنان مثل پیشینیان و اجدادمان همان رفتار ها را تکرار می کنیم، اما با اختلاف اینکه حالا ما آگاه تریم اما باز هم جایگاه ترسمان همچنان در بالاترین درجه خودش قرار دارد .
برایم جالب است که این ترس در هر دوره و عصری توانسته به دل آدم ها رخنه کند و آنها را از انجام دادن علاقه مندی ها و یا انجام ریسک های زندگی شان بر حذر دارد .
و برنده، آن آدم هایی بودند که ترس را از نقطه ضعفش دیدند و لیمو را تبدیل به لیموناد کردند و نگذاشتند که ترس از نقطه قدرت در وجودشان رخنه کند.
آدمی که از فقر و نیستی ترسیده و آن چندرغازش را نخواسته از دست بدهد ریسک نکرده ، اما بودند آدم هایی اندک که در رویا، تا ته فقر و نیستی و نداری رفتند، و برای هر مرحله از نیستی و فقرشان چاره اندیشیده اند و با آگاهی تمام، دست به عمل زدند وبه قولی ریسک کردند، و چه شیرین که موفق هم شدند، و به جای اینکه در خانه فقر و نیستی نقل مکان کنند در خانه ای اشرافی با امکانات در شان خودشان زیسته اند.