زمینها، برنامهها و فعالیتهای گوناگون در شهر را در خود جای میدهند. برخی از این برنامهها عمومیاند و پاسخگوی نیاز همهی ساکنان شهر. مالکیتشان هم متعلق به دولت و شهر است. مالک مستقیم عمدهی زمینهای شهر اما خود شهرنشینانش هستند و زمینشان را هم میکنند مکان زندگی و کارشان و قصهی خانه و زمین اینچنین آغاز میشود.
پردهی اول
صاحب زمین، خانهای میسازد تا با خانوادهی کوچکش در آن زندگی کند. بعد از چند سال، درآمدش کفاف این را میدهد که خانهاش را کمی بزرگتر کند. دستبهکار میشود و میهمانخانهی بنای قبلی را میکند اتاق و یک میهمانخانهی بزرگتر به خانه اضافه میکند. حیاط کوچکتر میشود ولی هنوز بهاندازهای هست که چند تا درخت میوه در آن کاشت و باغچهای هم برای سبزیها درست کرد و البته فضایی هم برای نشستن و بازی بچهها کنار گذاشت. خانه برو و بیایی پیدا میکند و دورهمیهایِ داخل و حیاط خانه، موقعیت صاحبخانه را بین اقوام و آشنایان مهمتر میکند. چند سالی میگذرد و بچهها بزرگتر میشوند و عروس به جمع خانواده اضافه میشود. حالا خانهی قدیمی برای این خانواده تنگتر شده است. به فکرشان میرسد که اشکوبی را به خانه یک طبقه اضافه کنند. دستی به سازه میکشند و یکی دو اتاق هم در طبقه جدید خانه میسازند. ولی سه چهار سال بعد، پسر خانواده به دنبال ادامهی تحصیل دست همسرش را میگیرد و راهی دیاری دیگر میشود. صاحبِ خانه که الآن سن و سالی پیدا کرده تنهاتر میشود و برای حل مسئله تنهایی، زمان بیشتری را برای معاشرت با همسایگان قدیمیاش در بیرون از خانه صرف میکند. خانه برایش بزرگ میشود. چند سال بعد صاحب اصلی خانه هم از دنیا میرود. فرزند مهاجر میشود مالک جدید و خانه را به خانوادهی دیگر اجاره میدهد. خانه بین چند مستأجر دستبهدست میشود، هرکدامشان هم گوشهای از بنا و حیاط را دستکاری میکنند و تغییراتی میدهند. حتی سه سالی هم یک کودکستان خانه را اجاره میکند. بعد از اینکه کودکستان تعطیل میشود مالک، زمینش را میفروشد. از نظر صاحبِ جدید، خانهی قدیمی عمرش را کرده، پس خرابش میکند و دوبلکس جدیدش را در این زمین میسازد. بنای جدید اما ازنظر فنآوری پیشرفتهتر است و سازه و دیوارهای آن پیشساخته هستند. قصه این زمین را میتوان، کموبیش، به همین شکل ادامه داد و تغییرات کالبدی و کاربری بنا را در آیندهی آنهم پیشبینی کرد. حتی نسل بعدی بنای زمین را میتوان از نوع خانهی ساختهشده با چاپگرهای سهبعدی فرض کرد که طرحش را خود صاحبخانهی جدیدش ریخته است. نرمافزارها و برنامههای طراحی و ساخت خانه، به برکت توسعهی هوش مصنوعی، در دست هر بلد و نابلدی، از موم هم نرمتر هستند و هر غیر معماری را معمار میکنند تا خانهی خودش را طراحی کند و با اجاره کردن یک چاپگر سهبعدی، بیدرنگ، خیال خود را در زمینش به واقعیت بدل کند.
پردهی دوم
به نظر یک جای روایتی که گفته شد اشکال دارد! موضوعات هوش مصنوعی و چاپگر سهبعدی و فنآوریهای نوین آینده که حتی هنوز نمیشناسیمشان، باورپذیر هستند. ولی قصه ایراد دارد! جای چیزی در این روایت کم است. مسئلهی تراکم شهر در آن مغفول مانده است. با در نظر گرفتن واقعیتهای گذشته و حال و آیندهی توسعهی شهر و شهرنشینی و افزایش جمعیت و محدودیت زمین، انتظار تداوم زندگی ساکنان در خانهها و زمینهای مستقل خودشان، موضوع باورپذیری نیست. پنداری راوی داستان، عاشق اختیار و آزادی باشندهی زمین و خانهاش شده و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن آن نیست. میلی به افزایش تراکم زمینش ندارد. حق هم دارد! میخواهد صاحب زمین باشد تا خودش تصمیمگیرنده فضای زیستش باشد، تا معماری خانهاش را متناسب با خواست و نیاز خود بنا کند. خانهاش کلبهی کوچکی در میان درختان میوه باشد یا بنای چندطبقه و با چندین اتاق، تصمیمش با خود اوست. از همه مهمتر، تغییرات خانهاش را، چه در برنامه و چه در کالبد، ممکن ببیند. مگر نه اینکه در همین چندساله، همهمان از ترس بیماری در خانههایمان محبوس شدهایم. خانههایی که تا پیشازاین فقط خوابگاهمان بود و بزرگ، یکشبه شد تمام جهانمان و بسیار کوچک! برنامهی فضا تغییر کرد و موضوع خانه به چالش کشیده شد. خانه، که نهفقط محل سکونت، مکان کار و تفریح هم شد. آیا خوابگاههای سابق ظرفیت تبدیلشدن به جهان جدید را دارند؟ آنهایی که همچنان ساکنان و صاحبان زمین و خانههای مستقل بودند، در دورهی همهگیری بیماری، امکانات و شرایط بسیار متفاوتتری از آپارتماننشینهای محبوس داشتند. چرا راه دور بروم؛ پدرم ورزش صبحگاهیاش در فضای باز، یک روز هم تعطیل نشد. چه قبل از همهگیری، که در پارک نزدیک خانهاش میدوید و چه در زمان بیماری، که در حیاط خانهاش پیادهروی را ادامه داد. در این میان، تکلیف آپارتماننشینان، که جمعیت اصلی شهرنشینان هستند، چیست؟ باید به محبوس بودن در فضای سفت و غیرمنعطف آپارتمانهایشان ادامه بدهند؟ چند وقتی است که این پرسشها لحظاتمان را آکنده کرده است و در پی پاسخ به آنها، دستبهقلم هم شدهایم. در این میان روزی هم حمیدرضا موسوی به سراغم آمد و سؤالی مطرح کرد که «تکلیف این خانهها یا آپارتمانهای محبوس بین شبکهی چندطبقهی سقفها و سازهها چه خواهد شد؟ اگر نتوان برنامه، و بهتبع آن معماری این فضاها را متناسب با تغییرات زیستی، بهروز کرد، ناکارآمد شدن آنها موجب متروک ماندنشان خواهد شد و آیندهای که میشود از شهر متصور شد پر خواهد بود از ساختمانهای متروک و رهاشده که یا باید از آن دیار کوچ کرد و شهر را رها کرد و یا چارهای جز تخریب این ساختمانهای متروک نخواهیم داشت.» پس، با این تصویر هولناک، باید حق را به آن راوی خیرخواه داد که زیر بار واقعیت حال نرود و مسئله تراکم را در قصهی زمین و خانه برای خودش پاک کند.
پردهی سوم
اما بهواقع چگونه میتوان مسئلهی تراکم شهر را به نفع افزایش درجهی آزادی باشندگان «حل» کرد! میگویم حل کرد، چون اگر اصرار به حذف مسئلهی تراکم و آپارتمانهای کوتاه و بلند شهر داشته باشیم، چگونه میتوان تمامی شهرنشینان را در محدودهی فعلی شهرها جا داد؟ ایدهی «هر خانه، یک زمین» تراکم ساختمانی شهر را بسیار کاهش میدهد و در عوض دامن شهر را بسیار گسترده. محدودهی شهرها بهقدری وسیع میشوند که همه به هم میرسند! مثل روستاهایی که به هم رسیدند و شدند شهر. میگویند؛ آزموده را آزمودن خطاست! «تراکم»، کشف مهمی بود برای کاهش مصرف انرژی و منابع شهرها. حذف این مفهوم، اتلاف انرژی، زمان و منابع را در شهرهای پرجمعیت بالا میبرد و زیست در این شهرها را ناممکن میکند. پس یا باید جمعیت شهرها را کاهش داد و برگرداند به قبل از موج کوچ روستاییان به شهرها و یا اینکه «تراکم» را پذیرفت و راهحل را جای دیگری جستجو کرد. انباشت زمینها بر سرهم را شاید بتوان پاسخی برای حل این مسئله دانست. البته ایدهی محله و شهر عمودی خیلی جدید نیست ولی این ایده جایی در تاریخ گموگور شده است. پیشتر سعی کردهام نمونههایی از خیالپردازیهای تاریخ معاصر را در جستاری با نام «عطف به ماسبق» مرور کنم.(2) ولی نکته اینجاست که این ایده تا به کنون از حد خوابوخیال خیلی پیشتر نرفته است. البته که دلایل بسیاری برای این مسئله وجود دارد ولی به نظر میرسد که هنوز موضوع فنآوری، گذرش به توسعهی شهر و محله نیفتاده است. پنداری معماران و متولیان امر ساخت، در پی کشف و توسعهی «دم-اینو»(3)، فنآوری و سازه را منحصر به توسعهی معماری کردهاند، درحالیکه نقش سازه در مفهوم «دم-اینو» بیشتر تکثیر زمین بود تا طبقه در ساختمان. ولی وقتی شهرسازان از شهر صحبت میکنند، هنوز که هنوز است، برنامههای دوبعدیشان را بر مبنای زمین چسبیده به زمین خاکی – یا بهتر است دیگر بگویم طبقه همکف شهر - پیریزی میکنند. غافل از آنکه ماهیت و خصوصیات و مسائل شهر در ارتفاع ضرب میشود. اگر دست از معنای لغوی «زیرساخت» برداریم(4) و آن را فقط وابسته به آنچه در زیر کف خاکی شهر هست ندانیم، سازهی روی زمین را هم میتوان به این زیرساختهای شهری اضافه کرد. با این تعریف نو، نقطهی انتهایی زیرساختهای شهری دیگر پای زمین خاکی و در همکف شهر نیست. شبکههای آب و فاضلاب و برق و مخابرات شهر، پس از صعود از سازه، به هر یک از زمینهای معلق در آسمان خواهد رسید. پنداری محلهای که ساختارش را بهصورت دوبعدی و افقی بر روی زمین خاکی میساختیم، بر روی یکی از لبههایش تکیه کرده و عمود بر زمین خاکی ایستاده است. سازه، پایش را فراتر میگذارد و ماهیت حقوقی پیدا میکند و شبکهی مالکیت شهری محلهی عمودی را سازمان میدهد. این مؤلفهی عمودی، برنامههای توسعهی پایدار شهری را هم در آسمان آن گسترش بیشتری میدهد. نامعینی طبقات شهر، برای تحمل تغییرات زیستی بالا میرود و اینچنین، محلهی عمودی، خودش و شهرش را «تابآور» میکند. چرخههای حیات زندگی، در خرد-زمینهای نشسته در آغوش زمین مادر، نوبهنو میشوند تا با تولدهای دوباره، محله همیشه زنده بماند. باشندگان آن، حال که استقلال و آزادی خود را در این زمینها پیدا میکنند، میل کمتری به تغییر مکان زندگیشان خواهند داشت و ماندگاریشان، نسل به نسل، در محله عمودیشان افزون خواهد شد.
پردهی چهارم
ماجرای زمین و خانه هنوز تمام نشده و این قصه، نهفقط منحصر به زمینی است که روایتش شد، بیشوکم این چرخهی حیات، همسایگان چپ و راستی آن زمین را هم شامل میشود، حتی همسایگان بالا و یا پایین و همهی محل که زمینهای مطبق آن در کنار هم و بر روی یکدیگر در آسمان معلق شدهاند. اینجا محلهی عمودی است. سازهی آن نه صرفاً معین کننده کف طبقات آپارتمانها، بلکه حامل زمینهای آویزانش است تا هم درجهی آزادی شهرنشینانش را ارتقا دهد و هم تراکم بالای شهر را پاسخگو باشد. سازهی اصلی، سالیان پیش ساخته شده است درحالیکه خانههای آن چندین بار نوبهنو شدهاند. سروشکل محله از زمان احداث سازه تاکنون تغییرات زیادی کرده است. پیشتر، زمینها تنها به محل سکونت اختصاص داشت. محله که جان گرفت، نیاز همسایگان تغییر پیدا کرد و امروز یکی دو تا از قطعات به مدرسه و کودکستان تبدیلشدهاند. برنامهی جدیدتری هم در راه است. با نظر به پوستاندازی شهر، شورای محلهی عمودی با هماهنگی با شهرداری، در پی تغییر برنامهی زمینهای طبقهی پایینی و تبدیل آن به دفاتر کار هستند. چندین زمین هم که قبلتر خانههای بزرگی در آنها بنا شده بود، در پی کوچکتر شدن خانواده صاحبانشان، خانههای بزرگشان را برچیدند و یک ویلای کوچک پیشساخته در زمین جایگزین کردند. در عوض سطح بیشتر زمین را به حیاط و درخت و گیاه اختصاص دادند. با سبزتر شدن حیاطها، سرووضع محله هم طراوت بیشتری پیدا کرده است. اینچنین، داستان محله و زمینهایش بیپایان ادامه دارد...
1. این نوشتار با همین عنوان در شماره دهم مجله فرهنگی-هنری کوچه منتشر شده است.
2. کرمانیان، علی و کلانتری، بهرام و دیگران، «پاز؛ کتاب سال معماران با هم»، نشر رهسپاران، تهران، 1401
3. نام طرحوارهایست برای خانهسازی که در سال 1915 توسط لوکوربوزیه ارائه شد (Dom-Ino)
4. در اینجا با کلمهی «زیرساخت»، در زبان فارسی، واژهبازی شده است و گرنه این بازی به زبانهای دیگر بیمعنی خواهد بود. به عنوان مثال، ترجمه انگلیسی این واژه (infrastructure) در این بازی بیمعنی است.