اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار
عطار
مادر، ای مادر
نمی فهمم آن قدرتی که درون تو نهفته است چیست؟ مگر یک مادر چقدر می تواند از هزاران جنگاور قوی تر و از هزاران عالم روشن فکر تر باشد؟
نمی فهمم که چرا با اینکه هر دفعه گریه می کنم، طاقتت تمام نمی شود؟
نمی فهمم که چرا با این اخلاق گند من هنوز لبخند میزنی؟
خدا ی توانا، این چیست که تو آفریدی؟ قوی تراز شیر، زیبا تر از بهار، عاقل تر از جغد دانا و مهربان تر از نسیمی که می وزد. آن تکه ی کوچک از توست؟ بسیار زیباست.
نمی فهمم چرا وقتی با تو مخالفت می کنم، اعصبانی نمی شوی و بخاطر من هزاران کار می کنی بدان هیچ انتظاری!
کاش می فهمیدم چه عنصری در تو نهفته است که می توانستم با آن رازی و ابن سینا را در علم شکست دهم.
کاش می فهمیدم تو چقدر خاص هستی که همیشه دلت برایم می سوزد.
کاش کمی بیشتر اهمیت می دادم.
و هر وقت به آن روزی که تو کنارم نباشی فکر می کنم، تصویری بعد از خودم در ذهن نمی آید. چون بدون تو هیچم. بدون تو هیچ کاری را بلد نیستم انجام بدهم. بدترین کابوسم از دست دادن توست. حتی اگر لازم باشد یزید دنیا را دست گیرد و با آن می جنگم تا تو در رفاه باشی و همیشه جاودانه باشی!
مرا تنها نگذار ای مادر.
مادر حس می کنم این روزها به اندازه ی 2 هزار سال نوری ازت دور شدم. هی خودم را ازت دور می کنم و نمی فهمم چرا.
و اما اگر تو پیامبری از طرف خدا بودی، در نگاه اول سجده می کردم و ایمان می آوردم.
تا تو باشی کسی را نمی خواهم.
ای دل نگران که چشمهایت بر در
شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلومترین عاشق دنیا! مادر!
میلاد عرفان پور
میدانم جمله ی است که پر از تکرار است، اما هر چقدر هم از روی اش بنویسم کم است
"دوستت دارم، بهترین مادر دنیا!"