Day 27 . Let go of the past !
••
چالش روز بیستوهفتم رها شدن از بند گذشته است.
سرِ اینموضوع همیشه نظرات مخالف و موافق بسیاره .
••
آیا واقعا میشه گذشته رو رها کرد؟
راستش بهنظر من گذشته مثل همینبادکنکهای توی دستمه.. من نمیتونم با تکیه و امید به اونا پرواز کنم و برم آسمون؛ اما بهم نشون میدن که اگر سبک بشم و شاید هدفمند و شفاف، میتونم پرواز کنم.
بهم نقشهی راه رو نشون میدن و میگن که راه آسمون و صعود از کدوم وره.
بهم نشون میدن که اونحلقهی سنگینِ پایینِ بادکنک هلیومی، برای اینه که قدری ثابت بمونن و ببینن چه مسیری در پیش دارن اما اگر بخوان برن هوا باید حلقه رو باز کرد و اتصالشون رو سبک و بعد پرواز میکنن.
••
حالا با اینمثال، میتونم بگم دقیقا نگاهم به گذشته و تجربیاتِ تلخ یا شیرینش چیه.
من هرگز نمیتونم بهطورِ کامل، فارغ و رها از گذشتهام باشم؛ اما میتونم ازشون درس بگیرم، مرورشون کنم و راههایی که طی کردم باهاشون رو بازنگری کنم. حواسم باشه که اگر بخوام پیش برم، باید حلقهی انتهایی بادکنک رو آزاد کنم تا بتونن اوج بگیرن.
اگر بخوام چنگ بزنم به گذشته و توش بمونم، نمیتونم اوج بگیرم و پیش برم. گذشته باید یهجاهایی نقشهی راهم باشه برای ساختن روزهای آینده و پرواز .
••
بهنظرم گاهی برای پیشرفتن هیچی قدر اونجملهی معروف « رهاش کن بره، رئیس!» کارساز نیست.. رها کردن بهمعنی پاککردن گذشته نیست، بهمعنی آزادی و پروازه با علم به تمام سقوطهای تجربهشده.. پس گاهی بادکنکها رو رها کنیم بره رئیس . ??
••
نظر شما در مورد رهایی از گذشته چیه؟
بهنظرتون شدنیه؟
چه راهکارهایی رو پیشنهاد میکنید برای سبکتر کردن بار ِ گاهی سنگینِ گذشته؟