قبل از خواندن مطلب، باید تاکید کرد این کوتاه سخن، هیچ ربطی به برخورد با حجاب اجباری ندارد. در مورد نحوه برخورد، روانشناسان و روانشناسان اجتماعی باید نظر بدهند و حتماً هم کامل نخواهد بود چرا که تبعات آن گسترده بوده و پیامد های پی در پی دارد که یکدیگر را تشدید می کنند.
نوشتن مطلب منسجم در مورد این دو سرفصل، که خود زیرمجموعه های متعددی دارند، سخت است. لذا سعی شده که مطالب در قالب فکت نامه نوشته شده و پیامدهای اولیه بررسی شود چرا که هیاهوی بر سر این دو بالاست و تجربه نشان داده است که به هنگامه هیاهو، بدیهیات گم می شوند. پس چند نکته را دریابیم:
· در تاریخ بشری، چه چیزهایی کلیشه می شوند؟ چیزهایی که ریشه در حقایق انکارناپذیر دارند، چیزهایی که بر عمیق ترین ریشه ها استوارند. کلیشه های جنسیتی از این دست هستند. این کلیشه ها از ساختارهای بلافصل بشری می آیند. اما آیا همیشه درستند؟ حتماً خیر. مثال: رشد و نو شدن بخش جدایی ناپذیر از بدن انسانی است. تمام سلولهای بدن برنامه از پیش تعیین شده ای دارند که به نام آپوپتوز خوانده می شود که به معنای مرگ از پیش تعیین شده است. سلولها به ترتیب می میرند و جای آن ها را سلولهای تازه می گیرند. اما اگر این رشد از قاعده و محدوده مشخص خود تبعیت نکند بیماری سرطان حادث می شود. سلولها رشد بی قاعده پیدا می کنند و جای دیگر سلولها که طبیعی اند را می گیرند. در طول زمان از مکان اولیه خود هم مهاجرت می کنند و در تمام بدن پخش می شوند، کار به جایی می رسد که این سلولها دیگر شکل مشخصی ندارند و به نام تمایزنیافته خوانده می شوند. سلول های تمایز نیافته به خاستگاه اولیه خود شباهتی ندارند. کلیشه های جنسیتی نیز از همین دست هستند. این کلیشه ها بر مبنای ساختار شناخته شده زنانه - مردانه شکل می گیرند. صفاتی که آنان را به همین عنوان می شناسیم و ربطی به جنس زن یا مرد ندارند. اما در طول زمان از محدوده خود خارج شده، به فراتر از زمان و مکان خود می روند و دستاویز می شوند. دستاویزی برای ظلم، سلطه گرفتن بر دیگری، محدودیت و سوءاستفاده. چرا مبارزه مستقیم با کلیشه های جنسیتی به سرانجام نمی رسد و گاه حتی علیه خود عمل می کند؟ یعنی در مبارزه با کلیشه های جنسیتی به جایی می رسیم که هویت زنانه نفی می شود و مردانه شدن جای آن را می گیرد. چون این مبارزه اصالت ندارد، در حالی که کلیشه ها اصالت دارند. مبارزه علیه ذات کلیشه صورت می گیرد در حالی که مشکل در نحوه استفاده از کلیشه است. مثال: چرا داروهای شیمی درمانی راه چاره واقعی درمان نیستند؟ چون این داروها به فرآیند رشد حمله می کنند. داروهای شیمی درمانی فرآیند رشد را در تمام بدن متوقف می کنند و سلولها را از بین می برند. هر چه فرآیند رشد سلولی بالاتر باشد اثر این داروها بیشتر خواهد بود. پس سلول های سرطانی پاسخ بیشتری به دارو دارند گرچه سلولهایی که گردش رشد بالایی دارند، مثل پوست و مو، نیز تاثیر می پذیرند. اما این داروها برد محدودی دارند وگرنه کل بدن را از بین خواهند برد، علی الخصوص دفاع طبیعی بدن را. پس خط جدید دارویی، که افزایش سطح ایمنی است، به گونه ای که بدن بتواند خود سلولهای سرطانی را مهار کند داروی اصلی خواهد شد. و خط پس از آن دارویی است که بتواند به طور اختصاصی، بدن را علیه همان سلولهای سرطانی مشخص، حساس کند. چند مثال از کلیشه های معمول جنسیتی جهانی بزنیم: کلیشه معمول دختران، پرنسس پدر است. کلیشه ای که از دختران یک موجود ضعیف، نیازمند و محتاج قیم و سرپرست و گاه احمق می سازد. اما اصالت این کلیشه کجاست؟ در آنجا که دختران برای رشد نیازمند یک تکیه گاه محکم هستند تا در پناه آن لایه های ظریف زنانه ساخته شود. کلیشه معمول پسران، قوی بودن است که در قالب بی احساس بودن، گریه نکردن و حتی عدم ابراز احساسات بین والدین و فرزند پسر تعریف می شود. این کلیشه از پسران موجوداتی احمق می سازد که توانایی همدردی ندارند و شعور و درک انسانی شان ضعیف است. هر چه این کلیشه در خانواده قدرتمندتر جلوه گر شود پسران این خانواده تمایل بیشتری به قلدری خصوصاً در محیط مدرسه دارند. اصالت این کلیشه در کجاست؟ در محکم بارآوردن پسران، طوری که در کشاکش پستی بلندی های زندگی وا ندهند.
· آیا کلیشه های جنسیتی زندان هایی هستند که از آنها رهایی ناممکن است؟ اول آن که کلیشه های جنسیتی مربوط به جنس خاصی نیستند. بخشی از آنها مادرزادی اند، در واقع به همراه تولد، با کروموزوم های جنسی و غدد جنسی به دنیا می آیند. در واقع نوعی توانایی هستند. مثلاً توانایی درک زنانه، که یک توانایی درک مستقیم است. اما آیا در مردان وجود ندارد؟ حتی نباید به این سوال پاسخ داد. اما به دلیل همین توانایی مادرزاد، عموم زنان و نه همه آنان، برای درک و همدردی و شفقت، نیاز کمتری به تربیت و خودآموزی دارند اما برای افزایش این توانایی ها در اجتماع، نیاز به برنامه ریزی و مطالعه هست، چرا که حداقل بخش مردانه اجتماع نیاز به پرورش دارد وگرنه در حد نهاندانه می ماند. نکته دوم آن که کلیشه های جنسیتی هم راستا با همان جنس نیز الزامی به شکوفایی ندارند. بشر براساس غرایز زندگی می کند. اگر غرایز اولیه و بدیهی اش ارضا نشود به سطح دوم صعود نخواهد کرد. اگر غریزه مادری با صیانت نفس در تضاد باشد، اگر مادر بودن نقطه ضعفی شود که میتوان فرد را با آن شکنجه کرد یا تحت کنترل درآورد، شما با درصد بالایی از زنان مواجه خواهید بود که یا ازدواج نمی کنند، یا بچه دار نمی شوند، یا بسیار راحت تر از نسل قبل از فرزندشان می گذرند. پس تمام کلیشه ها و تمام غرایز بر غریزه قبلی خود که قویتر است سوار می شوند. در ضمن، بشر بیشتر از هر ساختار پلاستیکی ای، انعطاف پذیر است. بشر میتواند فرای مرزهای خود زندگی کند. آیا شما میخواهید با انگشت کوچکتان بار ده کیلویی بردارید؟ می توانید، از امروز با ده گرم شروع کنید، تا دوسال دیگر به ده کیلوگرم خواهید رسید اگر اراده داشته باشید. اما بهایش را باید بپردازید، شما دیگر انگشت کوچک نخواهید داشت، بلکه به جایش یک انگشت کلفت بدقواره می نشیند که البته توان برداشتن بار ده کیلویی را دارد. پس، اگر زنانگی با شخصیت انسانی افراد در تضاد باشد، در طول زمان، زنانگی خواهد مرد.
· در زمانه اکنون، که زمانه در حال گذارش می نامند، چیزی که درست نیست، چون همه زمانه ها در حال گذارند، بخشی سریعتر و بخشی کندتر، کلیشه های جنسیتی آزارنده شده اند. چرا؟ چون کسی به اصالت ریشه های آنها نگاه نمیکند. مثال: کار کردن مردان در خانه. ما اصالتاً از خانه آشپزخانه های اپن نیامده ایم، ما از خانه هایی آمده ایم که اندرونی و بیرونی داشته است. چرا به آن اصالت می گوییم؟ چون بر اساس نیاز، درک، شعور و چاره جویی زمان خودش ساخته شده است. بیرونی مخصوص مردان بود و اندرونی از آن زنان. شاه اندرونی زنان بودند و مردان میهمان. حتی زنان کمک مردان در اندرونی را بد می دانستند، اشاره ظریفی به این که دخالت در امور است. مردان بخش قدرت بیرونی بودند که برای تصمیم گیری های کلان استفاده می شدند نه امور جاری. آیا اندرونی بخش ضعیف اجتماع بود؟ به هیچوجه. اندرونی ها، بخش پنهان و ظریف قدرت بودند از دربار شاهان تا کوچکترین افراد. اندرونی خود زندگی بود، چیزی که زندگی می بخشید و زندگی می ستاند. چیزی که پشتوانه بود و در همان حال توانایی ویرانگری داشت. چیزی پنهان، چیزی شخصی، بسیار شخصی. ما فرزندان آن سرزمین هستیم. حالا چه اتفاقی افتاده است؟ اندرونی به اجبار بخشی از قدرت بیرونی شده است، به اجبار چون در بسیاری از خانواده ها، با کارکردن یک نفر، دیگر چرخ خانه نمی چرخد. و نیز اجتماع، خود را به اندرونی کشانده است، دیگر نمیتوان فعالیت اجتماعی نداشت. اما اندرونی به قدرت و سطوت خود باقیست. چرا؟ چون بخشی از زنانگی است. همراه با از دست رفتن زنانگی، بخش مهمی از اندرونی نیز از دست رفته است. دیگر ظرافت، لطافت، دست پخت، مهمان، پذیرایی، همسر، شوهر و.... یا از دست رفته اند یا تغییر شکل داده اند. بیرونی سرجای خودش ایستاده، پس اندرونی است که باید تعادل را برقرار کند. برای این تعادل باید به ظرایف جنسیتی توجه داشت. برابری به معنای از بین رفتن تفاوت ها، فقط ظلم به انسان است. شما به عنوان یک زن، نمیتوانید توقعی که از خواهر یا دوستتان دارید را از شوهرتان داشته باشید. شاید وقتی لیست کارهای خانه را می نویسید، اگر لیستی هم برای شوهرتان تهیه کنید و بدون آن که به او بگویید آن کارها را، به طور کاملاً مشخص، از او بخواهید، بتواند به شما کمک کند. اما این که خودانگیخته، وارد کارهای خانه شود و بخشی از کارها را به عهده بگیرد، عموماً، اتفاق نخواهد افتاد. مسئول و مدیر خانه به طور سنتی زنان هستند، در کلیشه های جنسیتی نیز همین است، در غرایز انسانی نیز همین. محیط امن داخل خانه، برای پرورش مناسب است، حالا پرورش انسان باشد یا گیاهان یا ماهی و مرغ! پرورش، صبر و حوصله و عشق، از توانایی های زنانه است البته اگر زنان بخواهند. کارهای خانه، البته اگر خانه ای باشد نه فقط مکانی برای خواب، برای مردان آشنا نیست، نه در حافظه ژنتیکی شان اثری هست نه ست آپ جنسیت چنین اقتضا می کند. اما ممکن است با گذشت زمان، این کلیشه ها عوض شود، یعنی یا خانه هویت خودش را از دست بدهد، یا مدیریت خانه با زنان نباشد، یا مردان به طرف بخش زنانه سرشتشان کشیده شوند. آخری واقعاً نیاز به آموزش، پرورش، گذشت زمان، اراده و توانایی دارد، دو نکته اول خیلی راحت تر اتفاق می افتند.
· حجاب اجباری از کی آمد؟ اولین خبری که از حجاب اجباری داریم، کشف حجاب زمان رضاخان است. مصیبتی عجیب، کشف حجاب زنان در ملاعام که معادل برهنه کردن بود در آن زمان. داغ دردناک و کابوس مانندی بود که برای زمانه ما قابل درک است. این که در حافظه جمعی چه اثری گذاشته خیلی معلوم نیست. اول آن که زنان خیلی در ملاعام نبودند، دوم آن که از آن زمان تا رفتن رضاشاه، حدود 6 سال طول کشید. اما این کار قبح دخالت در امور شخصی مردم را از میان برد و آن را ممکن کرد.
· فعالین اجتماعی و مردم در مورد حجاب اجباری چه می کنند؟ عملاً کار خاصی نمی کنند. به طور کل مخالف هستند اما این مخالفت معنی خاصی ندارد. بیشتر موضوع را مسکوت می گذارند تا وجدان جمعی اجتماع خود تصمیم بگیرد. چرا؟ چون هیچ راهکاری در بین حجاب اجباری و وضعیت کنونی جهان ندارند یا به آن مطمئن نیستند و می ترسند که باعث صدمه و آسیب شوند. وجدان عمومی جامعه، جامعه ای که به علت عصر تکنولوژی، نظاره گر همه دنیاست نسبت به فردای این قضیه بسیار ترسان است.
· دنیا در این مورد چه می کند؟ در دنیا ما با پدیده برهنگی روبرو هستیم، البته با عوارض این پدیده، چون ظهور آن در سده گذشته بود.
· برهنگی چیست؟ برهنگی یک پدیده بسیار چند وجهی است. شما در بیماری های روانی آن را پیدا می کنید ( میتواند از علائم شیزوفرنی باشد، exhibitionism خود یک بیماری است و نیز بخشی از آزار جنسی است )، برهنه کردن افراد نوعی شکنجه سفید است، بخشی از مشکلات جنایی و کارهای خلاف قانون است، بخشی از بردگی جنسی است، صنعت پورنوگرافی که صنعتی بسیار زودبازده و با گردش مالی بالاست بر اساس برهنگی است، هم تجاوز به حریم شخصی افراد است هم نماد آزادی تلقی شده است. برهنگی بخشی از غریزه جنسی است. پس امری سرسری نیست.
· ایرانیان از برهنگی چه چیزی به یاد دارند؟ محمدرضاشاه پهلوی، حدود 37 سال در ایران حکومت کرد. مشخص نیست از چه زمان برهنگی در ایران باب شد اما در سالهای آخر فیلمهای پورنوگرافیک هم در سینما و هم در ساعات خاصی در تلویزیون نمایش داده می شدند. در هیچ دوره دیگری در ایران اثری از برهنگی نیست و تصاویر تاریخی برهنه نیز بسیار نادراند.
· حقایق مربوط به برهنگی را مرور کنیم: برهنگی علی القاعده امری مربوط به زنان است. در صنعت مدیا، مد و ... به ندرت به تصاویر برهنه مردان بر می خوریم. برهنگی زنان معادل زیبایی قلمداد شده است و البته زیبایی سودآور، چرا که برهنگی قرار است نمایش داده شود وگرنه برهنه شدن در خلوت مورد نظر ما نیست. برهنگی قداست بدن را از بین می برد و بدن دیگر ارزش اخلاقی ندارد. برهنگی حریم ها را از میان بر می دارد، خصوصی بودن و شخصی بودن را قربانی می کند و به صورت اعم، با مسائل جنسی همراه است. برهنگی در همین راستا، از فرط استفاده زیاد برای صنعت و فروش، ارزش خود را از دست داده و گاه مدل ها برای نمایش داده شدن پول می پردازند تا پول بگیرند. برهنگی می تواند شخصیت انسان را از وی گرفته، وی را به تخته سفیدی تبدیل کند که از این امر در صنعت سینما به وفور استفاده می شود. در صنعت مد، فرد جسمش را به تمام و کمال در اختیار طراح قرار می دهد و دیگر اختیاری روی جسمش ندارد. برهنگی در مورد غریزه جنسی نتیجه قابل پیش بینی ندارد اما در صورت تکرار، اثر خود را از دست می دهد و به نوعی، غریزه جنسی را در جسم تعریف می کند که حرف دیگری فرای جسم ندارد و تنها اثری که دارد ارضای جسم است. کلیشه های جنسیتی به طور جدی مخالف برهنگی اند، چرا که زنانگی اثر خود را از دست می دهد و از جایگاه رفیع عشق، به حضیض جسم نزول می کند. بجز در موارد بسیار نادر، مثل نودیسم که عقاید خاص خود را دارد، شعارهای آزادی خواهانه بر مبنای برهنگی دیگر خریداری ندارند.
· یک جمع بندی سطحی ما را به نتیجه نهایی می رساند: در داخل ما با یک حجاب اجباری که ادامه کلیشه های جنسیتی سنتی است روبرو هستیم که در جایگاه اولیه خود با زیبایی کاملاً در توافق کامل بوده و هم اکنون نیز سعی می کند نقش زیباشناسانه خود را مجدد تکرار کند. جامعه با دیدن جهانی که غرق در برهنگی شده، استفاده ابزاری از جسم انسان عادی گشته، جسم زنان و مسائل جنسی بسیار بی ارزش شده و به امری پیش پاافتاده مبدل گشته که در نهایت تبدیل به مشکل لاینحل می شود ترجیح میدهد وضعیت موجود را حفظ کند. جامعه در چهل سال گذشته تنها نظاره گر جهان بوده و تنها در پستوی خانه ها با وضعیت جهانی همراهی کرده است. جامعه در همان همراهی هم نتیجه خوشایندی ندیده و آرام آرام، گام به گام به طرف سنتهای قبلی برگشته است. به طوری که صنعت مد و لباس در ایران به طور جدی از لباسهای سنتی اقوام، دست باف ها و پارچه بافی ها استفاده می کند تا طراحی های منحصر به فرد خود را عرضه کند.
پی نوشت: سرفصل فوق، سردراز دارد و تبعات آن روان ها را نژند کرده است. ولنگاری خستگی و ناتوانی می آورد و نگاهی کوتاه و گذرا به کتابهای روانشناسی پرفروش، عمق گرفتاری را نشان می دهد. شاید تکرار حقایق بتواند روشنی را به زندگی شخصی هر کدام از بتاباند و خوشحالی و خوشبختی را به ما هدیه کند.
عکس از هنرآنلاین