ویرگول
ورودثبت نام
naghmeh_pr
naghmeh_pr
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

نگاهی به غرب؟نگاهی به شرق؟


بحث‌های فراوانی هر روزه پیرامون نگاه به غرب و شرق درمی‌گیرد چراکه شاهد تغییراتی در ساختار قدرت جهانی هستیم. خوب است وضعیت کلی خودمان را در پرتو واقعیت‌ها ببینیم.
به طول خلاصه حقایق ساده‌ای وجود دارند که می‌توان آن‌ها را به شرح ذیل طبقه‌بندی کرد:
1- فلات ایران در طول تاریخ خود از نظر علمی، چه علم نظری و چه علم عملی، رو به رشد داشته و این امر غریبی نیست. فلاتی که نه آنقدر پربار بوده که تنبلی به بار آورد و نه آنقدر بی‌بار که فلاکت حاصل کند باعث رشد می‌شود. این رشد در مقاطعی تاریخی و به طور اخص با حمله خارجی با وقفه روبرو شده و حتی در زمان‌هایی مثل حمله اسکندر و مغول باید پسرفت قابل ملاحظه‌ای کرده باشد. چرا که اسکندر و مغول بسیاری از انسان‌ها را کشتند وکتابخانه‌ها را سوزاندند و خصوصاً در مورد حمله مغول صحبت لازم نیست.
2- به نظر می‌رسد همراه با رشد علمی و توان نظامی اروپا، ایران دچار رکورد شده است و به نظر می رسد این رکود از سقوط اصفهان آغاز شده باشد.
3- رکود ایران سقوط آزاد نبوده، قدم به قدم و همراه با شکست‌های نظامی متعدد بوده، بسیاری از کسان همچون عباس‌میرزا به دنبال راه‌کار بوده‌اند و آن چرای معروف را مطرح کرده اند. چرا آن‌ها پیش می‌روند و ما نمی‌رویم؟ و باز به نظر می‌رسد مساله از یک شکست نظامی صرف فراتر می رود.
4- ایران و نه فقط فلات ایران به عنوان شاهراه جغرافیایی همواره در معرض تلاقی افراد، افکار، مسائل تجاری و غیره بوده و بخش عمده‌ای از پیشرفت خود را مدیون پذیرش آن‌ چیزهایی است که خوب، مفید و ارزشمند می‌دانسته است. ایران تمام این اجزاء را با خود جمع کرده و در یک کلیت فرهنگی توانمند به راه خود ادامه داده است. اما این امر در مورد تصادم با غرب اتفاق نیفتاد. و این تنها به علت زیاده‌خواهی، استعمار و هژمونی برتری‌طلبانه و جنایت‌های غرب نیست که حمله مقدونی‌ها و مغول‌ها و تاتارها اگر بدتر از فاجعه دو قرن اخیر نباشد بهتر از آن نبوده است. شما فقط به کشتار حدود دو میلیونی، آن هم با وسیله ای چون شمشیر، در خراسان به دست چنگیز مغول بنگرید که عملاً نسل کشی به شمار می‌آید. به قول جوینی: هر کجا که صدهزار کس بود صد کس بماند... خدا بداند آن هم چگونه بمانده.
5- به نظر می‌رسد از ابتدای انقلاب صنعتی که بهتر است بگوییم انقلاب تکنولوژیک، ایران به صورت یک دنباله‌رو وارد داستان شده است. شعارهای انقلاب تکنولوژیک آزادی، رفاه، بهداشت، سلامت و البته حقوق بشر بوده است. با شنیدن این شعارها ایران نوای همسازی شنیده که صدایی از آرمان‌شهر را می‌داده است. بسیاری از روشنفکران، دانایان، عالمان و دانشمندان با همان رویه تاریخی گذشته جهت حل کردن این میوه تازهٔ فصل در زندگی ایرانی، به دنبال این شعارها شتافتند. و البته هر چه شتافتند کمتر یافتند. البته در شتافتن به مظاهر تکنولوژی رسیدند، آنها ماشین، واکسن، درمان مدرن و بسیاری از وسایل رفاهی که تکنولوژی برای زندگی آسان‌تر بشر فراهم کرده به دست آوردند اما نه تنها کسی اکسیر اعظم را به آنها نداد که بخشی را هم که خود گرفتند اکسیر اعظم نبود.
6- ایرانیان نه فقط به دنبال مظاهر تکنولوژی که به دنبال آن شعارها بودند، شعارهایی که دروغی بیش از کار درنیامدند. استعماری که در حال بلعیدن جهان کم‌توان از نظر نظامی و علمی بود تا سوخت ماشین‌آلاتش را تامین کند، برای شعارهای اخلاقی نیامده بود. اسکندر و مغول جز برای ویرانی نیامده بودند، و به نظر می‌رسد این موجودات حتی انسان نبودند چرا که ماشینی که فقط کشتار می‌کند انسان نیست. حالا چه بلایی به سر این موجودات آمده که تبدیل به ماشین بی‌وقفه کشتار شدند را فقط خدا می‌داند. این ماشین‌های کشتار ادعای دیگری نداشتند اما استعمار کثیف اروپا که آفریقا و آسیا را غرق درخون و چرک و کثافت کرد ادعای ویرانی نداشت. به نظر می‌آید حتی ایرانیانی که قرن‌ها در پناه تقیه، شاید هم بشود گفت ریاکاری، زنده مانده بودند در مقابل این تناقض شدید بی‌سلاح شدند. شما جز در مبارزان دوره استعماری، آن هم فقط در قالب مبارزات اخلاقی، تحرکی در مقابل این تناقض نمی‌بینید و از آن بدتر، تکرار راه رفته است. ایرانیان فکر کردند با هر چه بیشتر در قالب اروپایی- آمریکایی رفتن، توانایی آن‌ها را هم کسب می‌کنند و امید است این بار همچون عباس‌میرزا مقابل تهاجم خارجی شکست نخورند. این کاملاً طبیعی است، شما راهی که قرن‌ها، شاید هزاره‌ها رفته اید و جواب گرفته‌اید را به آسانی ول نمی‌کنید. هنوز هم این راه در حال رفتن است، هنوز هم مدافعانی دارد. البته این جدا از احجام تازه به دوران رسیده‌ای است که همچون بردگان کتاب کلبه عموتام، لباس ارباب را برتن می‌کنند.
7- ما الان می‌توانیم یک مسیر فرعی باز کنیم، در مورد نوع بشر، اتفاقاتی که در دویست سال اخیر برایش رخ داده، اثرات زندگی تکنولوژیک بر بشر امروزه و از همه بدتر درمورد راه پلیدی که رفته و این راه را با انقراض گیاه و حیوان و انسان طی کرده و به امروز رسیده صحبت کنیم. ما می‌توانیم بگوییم این چیزی که بشر به نام اکسیر اعظم کشف کرد، این توانایی خارق‌العاده برای کنترل طبیعت، اکسیر اعظم نیست که زهر هلاهل است، چیزی چون دادن تیغ به دست زنگی مست. و همین است که ایرانیان هر چه جلوتر رفتند نتوانستند همراه‌تر شوند. اما این سرفصل ما نیست. در عین حال به یک نکته اجمالی باید اشاره کرد. جهان همیشه بر یک قله نمی‌چرخد، شما اگر از خرده هوشی برخوردار باشید افول هژمونی آمریکا و صعود گام به گام شرق در قالب اتحاد ننوشته روسیه – چین را می‌بینید. البته باید گفت صد عدد از این صعود و سقوط‌ها رخ بدهد در وضعیت ما فرقی نخواهد کرد. اما تکرار راه رفته، راهی که برای صدها و شاید هزارها سال جواب داده، خیلی راحت‌تر به نظر می‌رسد. همیشه سخت است که دستمان را به زانوی خودمان بگیریم و تکیه به دیگران و تن‌آسانی بسی شیرین است، اصلاً عمر مگر چقدر ارزش دارد؟
8- عمر ارزش زیادی دارد، خصوصاً اگر قرار باشد با زجر لحظه به لحظه همراهش کنیم. سرپایینی رفتن فقط آسان است و از دور لذت‌بخش می‌آید اما از نزدیک زهره می‌برد که در سرپایینی رفتن به آسانی کنترل خودتان را از دست می‌دهید. اکسیر اعظم را هر مخلوقی که انسان شد، یعنی موجود ابزارسازی که توانست با ابزار اولیه ابزار بعدی را بسازد، پیدا کرده است و آن همان تفکر علمی است که شالوده ساده ای دارد: وجود مسآله یا مشکل، طرح یک راه حل، طرح یک نقشه راه، انجام مرحله به مرحله و سپس پایش آن. تفکر علمی مختص غرب یا شرق نیست. آدمی که می‌نشیند و پروژه‌ها را به دلیل این که در غرب جهان اجرا نشده رد می کند مشکلش این نیست که مثال شرقی ندارد، یا مثال شرقی ندیده، یا کسی نبوده مثال شرقی را به طور دقیق به او بفهماند. این فرد تفکر علمی ندارد و ذهنش تنها در دلالی محصولات می‌چرخد و انتهای ذهنش همین است که اگر در شهر کناری ذرت صد تومان گرانتر بود به آن‌جا ذرت بفرستد. برد کوتاه یک ذهن آماده مصرف با توضیح مثال‌های موفق شرقی تعمیق نمی‌شود.
9- جمع بندی هشت مورد فوق ما را به این نتیجه می‌رساند که چاره گره فروبسته ما در خود ماست. و این نه فقط ما به عنوان یک ملت، حتی من به عنوان یک فرد است. هیچ فردی با نشناختن خود به هیچ نقطه پیشرفتی نمی‌رسد. همان‌طور که هیچ کارخانه‌ای، هیچ تجارتی، هیچ کار اقتصادی ای بدون فهم موجودیت خود آغازی نخواهد داشت که به سرمنزل موفقیت برسد و تنها هدررفت پول و سرمایه خواهد بود. همین است که یک ملت، یک کشور و یک منطقه جغرافیایی. اولین قدم در شناخت آن است که بفهمیم ما، من، بخشی از نزولات آسمانی نیستیم و نقطه‌ای هستیم در یک مسیر، در یک راه که از پیش پیموده شده است و در حال ادامه یافتن است. آن چینی چشم بادامی مهربان که خیلی قشنگ هم می‌خندد حتی اگر خیلی هم دلش بخواهد، خیلی هم نیت سالم و صافی داشته باشد نمی‌تواند به ما کمک کند و با کپی کردن از مشق‌های نوشته‌اش ما به سواد او هم نمی‌رسیم، خط چینی‌ها خط تصویری است.
در انتهای مطلب بهتر است که موقعیت کلی جهانی که در آن زندگی می کنیم را از یاد نبریم. سبک زندگی بشر در این دو قرن اخیر، جدا از گیاهان و جانورانی که منقرض کرده، خودش را هم در معرض انقراض قرار داده است. ما در زمانی زندگی نمی‌کنیم که دغدغه‌مان ماشین‌سازی باشد هر چند که بلندگوهای رسانه‌ای گوشمان را کر کرده باشند. بحران کرونا در حال دامن برکشیدن است و بحران بعدی را نمی‌شناسیم. تنها چیزی که به آن مطمئن هستیم این است که طبیعت گونه جدید ما، گونه تکنولوژیک را تحمل نخواهد کرد. و این تحمل نکردن نه فقط از طبیعت خارجی، که حتی از طبیعت خود ماست، نوع خلقت ما. نه روان، نه جسم و نه اجتماع ما چنین سبک زندگی را برنمی‌تابد و ما زمانی برای اشتباه کردن نداریم. ما باید به نقش باستانی و هدف خلقت خودمان برگردیم. انسان، که به نظر می‌رسد تنها موجودی است که خودآگاه و انتخاب‌کننده است، و در نظر باورمندان جانشین خداوند در زمین، باید راهی برود که صفات خداوند را پیدا کند، مراقب، نگهبان، خدمت‌رسان، سودده و پرهیزگار و نه مسرف و ولنگار و بی‌اخلاق و دروغ‌زن. که دیگر زمان هیچ‌کدام از این شعارها نیست، که عمل کردن و عمل نکردن به این شعارها معادل باقی ماندن یا هلاک شدن است در این زمانه بلاخیر عجیب.

پی نوشت: متن فوق سرجمعی از بدیهیات است، بدیهیاتی که توسط خیلی‌ها به صفاتی چون: رویایی، شعاری، هپروتی، غیرعملیاتی، مبهم، خودهمه‌چیزپندار و... متصف خواهد شد. و این اصلا مهم نیست، چون انسانها براساس منافعشان وارد گفتگوها می‌شوند و نه جهت دریافت حقیقت که حقیقت را همگان می‌دانند حتی اگر رویشان را برگردانند. و چنین متن‌هایی تنها فایده‌ای که دارد دور هم جمع کردن انسانهایی است که یک هدف دارند و در راه آن هدف در حال تلاش هستند.






















شرق گراییغرب گراییخودشناسیانسانایران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید