naghmeh_pr
naghmeh_pr
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

نگریستن در چشم گورگون


گورگون‌ها 3 خواهر بودند، زیباروی و از نژاد خدایان دریایی. آنان خود را از آتنا برتر دانستند و توسط وی نفرین شدند تا زشت‌روی گردند و هراس‌انگیز، آنقدر هراس‌انگیز که هر کسی به آنها نگاه کند سنگ شود.

وضعیت روانی ما در مقابله با بسیاری از مسائل مثل نگریستن در چشم گورگون است، هراس داریم، طرفش نمی‌رویم، می‌ترسیم مجبور شویم بهایی بدهیم که تناسبی با کاری که می‌کنیم نداشته باشد، می‌ترسیم متهم شویم به چیزی که نیستیم، می‌ترسیم اشتباه کنیم و وضعیت بد از بدتر شود، می‌ترسیم، آنقدر می‌ترسیم که رویمان را برمی‌گردانیم و از طرف دیگری می‌رویم مبادا سنگ شویم.

ما نمی‌توانیم در مورد آزادی‌های فردی و اجتماعی صحبت کنیم. در جهانی که توسط رسانه‌ها تسخیر شده، در جهانی که آزادی‌های فردی معادل آزادی‌های غریزی قلمداد شده و همه جوره به آن تاکید می‌شود، در این جهان تک‌صدایی قدرتمند، می‌ترسیم که صدایمان مصادره شود، می‌ترسیم که در چاله غرایز بازاری بیفتیم که سودآورند و انسان سوز، می‌ترسیم.

ما نمی‌توانیم در مورد اقتصاد حرف بزنیم، می‌ترسیم. از حاکمیت اقتصاد سوسیالیستی می‌ترسیم که روسیه شوروی را از هم گسست، از حاکمیت بازار آزاد می‌ترسیم که همه چیز را به پای سود و سرمایه و رشد اقتصادی قربانی کرد و هم اکنون حتی یکه‌تاز دنیای سیاست شده است. ما می‌ترسیم از هر چیزی حرف بزنیم به یک طرف بغلتیم و آن‌چه که داریم را هم از دست بدهیم، می‌ترسیم.

ما حتی نمی‌توانیم به درستی در مورد فضای مجازی و شبکه حرف بزنیم. شبکه‌ها و پلتفرم‌ها مثل قارچ از زمین و زمان می‌رویند و حتی نمی‌شود آن‌ها را شمرد. تکنولوژی‌ها آنقدر سریع پیشرفت می‌کنند که نمی‌توانیم تجزیه و تحلیل کنیم چه برسد به این که آن را محدود کنیم. فضای جنگ رسانه‌ای آنقدر مبهم و آنقدر بی‌اخلاق است که انسان را مبهوت می‌کند. از طرف دیگر، فضای مجازی می‌تواند تمام محدودیت‌های فضای بازار آزاد را دور بزند، از هدررفت منابع جلوگیری کند، ارتباط شخصی بین تولیدکننده و مصرف‌کننده برقرار کند، بازار را از انحصار خارج کند و اهرم بسیار قدرتمندی برای کسانی باشد که قدرتی در جهان تسلیم شده به بازار ندارند. اما ما می‌ترسیم برای این فضا آزادی بخواهیم چرا که یک نفر چاقوی میوه‌خوری را برداشته و دیگری را با آن تهدید کرده است. بالاخره چاقو، چاقوست.

ما آنقدر می‌ترسیم که از جایمان تکان نمی‌خوریم و سنگ می‌شویم، بدون نگریستن در چشم گورگون سنگ می‌شویم. می‌بینیم از این ترسیدن‌ها و هیچ‌کاری نکردن‌ها عزیزترین عزیزانمان قربانی می‌شوند و جوانان برومندمان یکی پس از دیگری بر زمین می‌افتند. مسخ می‌شویم و فلج می‌شویم و بارها و بارها از خودمان می‌پرسیم چه کردیم و چه شد؟ یا چه نکردیم و چه شد؟

و خسته‌ایم و تهوع‌زده از غرزدن‌های بیهوده و بی‌حاصل که تنها انرژی انسان را هدر می‌دهد و خسته‌تر و دلمرده‌تر ما را بر جای نگه می‌دارد.

چه کنیم؟

دنیای ما انسان‌های عادی، با دنیای سیاسیون متفاوت است. در دنیای سیاست شما نمی‌توانید چیزی را نخواهید، شما باید بدانید که چه چیزی را می‌خواهید چرا که دنیای سیاست دنیای قدرت است و بر خلاف رمان تخیلی بینایی اثر ساراماگو، جای بدون قدرت وجود ندارد. شما به محض حذف قدرت، توسط قدرت بعدی مصادره خواهید شد یا این که در هرج و مرج و آنارشیسم تلف می‌شوید. در دنیای سیاست، شما باید بدانید که پشت چه کسی هستید، نه این‌که پشت چه کسی نیستید. شما نمی‌توانید از زمین و زمان اعلام برائت کنید و تنها تیشه بردارید و همان زمین و زمان را شخم بزنید که آینده مبهمی بیاید و روی صحنه شخماسیون! شما بهشت برین بسازد. طرفداران چنین نظریه‌ای یا روی بلاهت شنوندگان حساب باز کرده‌اند یا روی نفرت کورکننده‌شان و حتماً لاینقطع در حال دامن زدن به این نفرت هستند.

ما انسانهای عادی، ما که زندگی می‌کنیم، ما که آینده را می‌سازیم بی‌صدا و بی‌توقع، باید بدانیم که چه نمی‌خواهیم، برای ما کشیدن خط قرمزهاست که مهم است، و این چیزی است که می‌تواند ما را از این هراس کهنه و این مسخ‌شدگی نجات دهد.

ما می‌دانیم که ما و فرزندانمان آزادی می‌خواهیم و این آزادی چه واژه مبهمی است. اما مهمتر از خواستن آزادی، ما باید بتوانیم آن را طوری تعریف کنیم که به بقیه آزاری نرساند. پس این خط قرمز ماست که مهم است، عدم آزار دیگران.

ما می‌دانیم که اقتصاد پویایی می‌خواهیم که برای ما آرامش، بهداشت، سلامت و عدم فقر به همراه بیاورد. اما مهمتر از آن ما را از شر این مصرف‌زدگی مبتذل بی‌حاصل که کل زندگی بشری را به نابودی تهدید می‌کند رها کند. پس ما باید اقتصاد را طوری تعریف کنیم که زندگی ما را، همچون گذشتگانمان، در یک چرخه تعادل با طبیعت و خودمان نگهدارد. پس خط قرمز ما محیط ماست و انسانیت ما، اقتصاد نباید به انسانیت انسان‌ها به علت فقر صدمه بزند و در عین حال طبیعت را به ورشکستگی بکشاند. قوانین اقتصادی باید بتواند با هماهنگی همه افراد ملت، مصرف‌زدگی را ریشه‌کن کند و به حرص و آز هم لگام زند. این است خط قرمزهای ما.

همین خط را باید بگیریم و جلو برویم و برای آن هزینه هم بپردازیم. بدانیم که طمع‌کاران به راحتی میدان را به انسان‌های ورجاوند، متعهد، مسئول در برابر خود و جهان وا نخواهند گذاشت و این امر به راحتی انجام نخواهد پذیرفت. ما انسان‌های عادی باید از اسامی، از ایسم‌ها، از شعارها و حرف‌ها رها شویم و همزمان که خط قرمزهایمان را به دقت می‌کشیم و بر آن‌ها پایمردی می‌کنیم، از لحظه‌ای تلاش در محدوده‌ توانمان غافل نشویم، حتی اگر این تلاش تمرین کوچکی باشد تا بفهمیم چگونه می‌توانیم انسانی بشویم که در مقابل طبیعتی که تا ته استخوان توسط تکنولوژی آزمند زخم خورده احساس مسئولیت می‌کند، همان انسانی که درد و رنج همنوعش، درد و رنج خود اوست و این رنج، بی‌قرارش می‌کند. همان انسانی که نگاه می‌کند به پیچ و تاب روز و شب و باران و برف، به چشم‌بستگی قدرتمندان پرطمع به پاسخ سهمگین آفرینش که صدایش هر لحظه نزدیک‌تر می شود. همان انسانی که می‌داند تنها اوست که باید بر تن زخمی و خسته آفریدگان مرهم بنهد که برای همین آفریده شده و بار امانت بر دوش کشیده است. همان انسان.




گورکونهراسمسئولیتانساناجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید