ناهید یوسفی
ناهید یوسفی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

سماع


نیامدم بنشینم، دوباره می‌چرخم

و در حضورِ تو در هر کناره می‌چرخم

برای چرخه زدن، کنجِ خانه کافی نیست

به کوچه می‌روم و آشکاره می‌چرخم

نیازمندِ تفأل نبوده چرخشِ من

بدونِ شبهه و بی‌استخاره می‌چرخم

کنارِ پرده ی رقصنده‌ی تولد و مرگ

نه یک هزاره، هزاران هزاره می‌چرخم

چنان شناورِاحوالِ تازه ای شده ام

که دوره می‌زنم و تا ستاره می‌چرخم

کمی برای پرستو، کمی برای درخت

برای تک‌تکشان پاره‌پاره می‌چرخم

و هم به شیوه ی کولی‌وَشانِ سلسله‌مو

به دورِ آتش و عشق و شراره می‌چرخم

اگر شبی به تماشای من روانه شوی

مرا صلا بزنی؛ با اشاره می‌چرخم

همین‌که لولی و دیوانه آمدی خوب است

به یُمنِ آمدنت بی شماره می‌چرخم


ناهید یوسفی

ناهید یوسفیهمه همه را نمیشناسندنبض تو او را می زندیک صندلی بیهودگیعطسه های عصبانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید