ویرگول
ورودثبت نام
ناهید یوسفی
ناهید یوسفیشاعر
ناهید یوسفی
ناهید یوسفی
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

شاهدِ شیدا

برای شاهدِ شیدا شهود، لازم نیست

به دیدنش برو برگِ ورود، لازم نیست

صدای شیشه‌­ای‌­اَش از غبار می‌­گذرد

تنِ‌ اثیریِ او از حصار می‌­گذرد

تبلوری که به او داده‌­اند، کمیاب است

و آلیاژِ تَنَش از عناصرِ ناب است

تو از حکایتِ درویشی‌­اَش چه‌ می‌‌دانی؟

و از نهایتِ بی‌­خویشی‌­اَش چه می‌‌دانی؟

برای خوشدلی این و آن می‌­آشوبد

چنان خوش است که حتّا به دف نمی‌‌کوبد

بدونِ زخمه‌­ی چنگ و چَغانه می‌­خواند

برای رهگذران، بی‌­بهانه می‌­خواند

نه مطرب است و نه خواننده،‌ راز‌ها دارد

طنینِ گرمِ صدایش، فراز‌­ها دارد

فضای شهر، فضای ارائه‌­ی هنرش

و شایدَم شده از کوچه‌­ی شما، گذرش

برای ما که فروخفته در اتاق شدیم

تمامِ ثانیه‌­ها، ماهِ در مَحاق شدیم

برای ما که سرِ جنگ با عصب داریم

و با وجودِ سلامت، همیشه تب داریم!

چه دلکش است صدای خوشِ خیابان‌­خوان

که هم طراوتِ جسم است و هم صفای روان

طنینِ زندگی و ترجمانِ خوشحالی ا­ست

همین ترنّمِ شیرین برای‌­مان عالی است

برای ما که نداریم طاقتِ تب و تاب

خوشا شنیدنِ یک صوتِ عارفانه‌­ی ناب

هوا‌ی تلخِ زمین، سهمگین شده، چه کنیم؟

صدا‌ی باورِمان بی‌­یقین شده، چه کنیم؟

تمامِ روز به دنبالِ چاره می‌­گردیم

میانِ موج، پیِ تخته‌پاره می‌‌­گردیم

و ما که خسته‌­ی این روزگارِ بی‌­ثمریم

بر آن سریم از این ورطه، جان به در ببریم

به فالِ نیک بگیریم این غزل­خوان را

طلب کنیم از او، قصّه‌­های پنهان را

برای «من‌‌چه‌‌کنم­» ‌ها، جواب‌­ها دارد!

برای چشمِ نخوابیده، خواب‌­ها دارد!

برای ما که، جدا مانده‌­ایم از من و ما

مقدّر است که او وصلِ‌­مان کند به خدا

بیا به عالمِ رویایی‌­اش روانه شویم

به سرزمینِ اهورایی‌­اش روانه شویم

کمی به چهره‌­ی پرسش‌‌­گرَش، نِظاره کنیم

کنار هم بنشینیم و فکرِ چاره کنیم

مگر حقایقی از سوی آسمان برسد

و یک صدای زمینی به دادِمان برسد

ناهید یوسفی

از مجموعه‌ی «ما که رخ یار ندیدیم که»

۴
۰
ناهید یوسفی
ناهید یوسفی
شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید