" وقتی یک تراژدی عظیم مثل بمباران گرانیکا اتفاق میافتد. بیشتر اوقات واکنشهایی همانقدر قدرتمند را در پی دارد. یکی از این واکنشهای رایج همان چیزی است که ادوارد لیننتال، روایت زهرناک مینامد؛ روایتی که در آن، هراس رخداد، تا ابد جراحت دیدگان تراژدی را تحلیل میبرد."
حلب، دمشق، ورشو، بغداد، چرنوبیل، هیروشیما، لیسبون، اکلاهاما سیتی، حلبچه، بیروت، برلین...شهرهای زیادی در دنیا بودهاند خرد و کوچک یا عظیم و بزرگ که بارها دستخوش ویرانی قرار گرفتهاند. سایهی مرگ بر آنها افتاده و موجودیتشان را زیر سوال برده است. اما فرقی نمیکرده، چه بعد از حادثهای طبیعی مثل زلزله و سیل و آتش سوزی یا بیماری همهگیری چون طاعون، چه بعد از جنگافروزی و دژخیمی انسان بر انسان، شهرها سر بلند کردهاند. ویرانهها را پس زدهاند و دوباره سر برآوردهاند. در بیشتر وقتها قویتر، و رسوخناپذیرتر. گویی که جانشان در انتظار این ریزشِ به یکباره بوده است برای تغییر. در بعضی شهرها، مثل دهانکجی به ترومای فاجعه، چنان به ساخت دوبارهی زیباتر و بهتر پرداختهاند گویی فروریختن امری مبارک است.
اما همیشه سؤالی این میان وجود دارد؛ بعد از آنکه شهری با فاجعه رو به رو میشود، چه باید کرد؟ یعنی پس از اینکه اجساد و مردگان را دفن کردیم. فلزات و سنگها را به کناری زدیم و شهر به یک سطح ثابت برای نوسازی رسید، مثلاً در مورد زلزلهی کرمانشاه، پس از اینکه که اجساد را از زیر آوار در آوردیم. برای افراد کانکس تهیه کردیم و وسایل بهداشتی در اختیارشان گذارده شد. دقیقاً سر بزنگاه بازسازیها، حیاتیترین سوال فرا میرسد؛ باید چه رویکردی اتخاذ کرد؟ آیا میخواهیم شهری داشته باشیم چون شهر قبلی؟ با همان عناصر و یادبوها، همان وجه فرهنگی و معماری، بازارها و مناسبات شهری؟ یا هنگام آن رسیده که کمی سنت را کنار بگذاریم و شهری نو بسازیم؟ شهری مدرن که یادمانی باشد برای ساکنان که از پسِ ترومای زلزله برآمدهاند؟ باید آن را شبیه به شهر قبلی ساخت چرا که این تنها راه التیام بازماندگان شهر است؟
بازسازی این شهر از چینین سؤالاتی شروع میشود و تا جایی پیش میرود که پای ایدئولوژی نیز به میان میآید. شهرهای مهمی بعد از ویرانی، با این فکر ساخته شدهاند که نشان دهندهی یک ایدئولوژی باشند. از ساختمانها و خانههای ارزان قیمت کارگری گرفته تا حومه و بازار و مکانهای فرهنگی در برلین دو قسمت شده و در ورشو پس از نازیها که نمایشی از قدرت سوسالیسم بود که در آن المانهای وطن پرستی و یادبوهای بدرفتاری نازیها با شهر، به شکل شناسنامهی شهر در آمده بودند. گاهی شهرها به این قصد خراب میشوند تا فرهنگی به کلی ویران شود. برای تبلیغات فرهنگ غالب و مسلط بر یک کشور. مثل دستور دیکتاتور اسپانیا ژنرال فرانکو مبنی بر بمباران شهر گرنیکا که در آن فرهنگ باسکی غلبه داشت. و ساخت سریع دوبارهی شهر، بدون هیچ ارتباطی با گذشته و ریشههای شهر قدیمی. در شهری مثل گرنیکا که بی رحمانه بمباران شد. فضای بسته و ممنوعیتهایی که از حزب حاکم اعمال میشد، سعی داشت چشم دنیا را بر روی فاجعه ببند. اما در چنین شرایطی یک نقاشی ( گرنیکا اثر پیکاسو) به مثابه رسانهای در آمد تا آن تن های وحشتزده و دریدهشده و فریادهای بی فریادرس را به جهان نشان دهد. هنر یکی از التیامبخشترین ابزاری بوده است که همیشه به کمک بشر آمده تا دنیا را قابل فهمتر و پذیرفتنیتر کند و بار مصیبت را اندکی از روی شانه انسان بردارد.
در آمریکا از طریق انواع و اقسام هنرها، بارها و بارها از بین رفتن شهرهای بزرگ و محبوب تصویرسازی شدهاست. آنها به نوعی به ساختن روایت از فاجعه پناه آوردهاند و فجایعشان را در لحاف داستانها و قصهها و ابرقهرمانها میپیچند برای اینکه بر ترس از وقوع حادثه فائق آیند و هم اینکه تب هیجان زندهماندن و زندگی کردن در مصائب را تجربه کنند. به نوعی با استفاده از هنر همیشه سعی کردهاند در شعلهی آشوب، همچون ماجراجویانی بیباک قد علم کنند.
کتاب "شهر از نو" به نویسندگی لارنس جی_ویل و توماس جی کامپانلا، مجموعه مقالاتی هستند دربارهی این پرسش مهم که با کدامین روایت، شهری از پس فاجعه بر میآید.
چرا که هر شهری برای تاب آوری، نیاز به یک روایت دارد. اینکه رنج را چگونه معنا کنیم و پس از اضطرار چه واکنشی داشته باشیم. اینکه روایات تا چه اندازه "پیش رونده" ، "رهایی بخش" یا "زهرناک" باشند ربط به مستقیمی دارد به رژیمها و دولتهایی که در زمان اتفاق در راس قدرت هستند و همینطور بازتاب آن اتفاق در جامعهی بین الملل. با این حال، همه حوادث و داستانهای تاب آوری پس از آنها پیامهای مشترکی دارند که خواندن و دانستن آنها میتواند، برای به حداقل رساندن آسیبها و التیامبخشی به موقع، کمک کننده باشد.
کتاب با سرفصل بندی مناسب به ترتیب از شهرهایی نام میبرد که چون ققنوس از دل خاکستر متولد شدهاند و سپس در هر فصلی با عنوان مثالی تاریخی، یکی از روایتهای تاب آوری و ساخت دوباره آن را بررسی میکند. سپس در فصلهای نهایی با نشان دادن اشتراکات و عوامل کلیدی در شهرهای پسافاجعه، به پایان میرسد.
در کتاب شهرها چگونه از پس فاجعه ها برمیخیزند، یک نوع نگاه دائمی وجود دارد و آن این است که دوباره سازی شهرها مظهر تاب آوری انسان هاست. "ما شهرها را میسازیم تا به خودمان دربارهی آینده اطمینان خاطر بدهیم." و این شاید همان دلیلی باشد که خواندن این کتاب را واجب میکند. که اگر چه کتاب در دسته بندی شهرسازی قرار گرفته است. اما میتوان از آن به عنوان روایتی امیدبخش برای جامعه انسانی و حتی شخصی، بسیار الهام گرفت.
نوید پور محمدرضا مترجم این کتاب، در پیش گفتار دلیل ترجمهی این اثر را مواجه با بلایا و اتفاقات اخیری دانسته است که در تهران ( آتش سوزی پلاسکو – زلزله) و دیگر شهرهای ایران اتفاق افتاده است و این حجم بزرگ از نادانستن و نابلدی، عدم مقاومت و ترس و بیاعتمادی که در آن شرایط موج میزده است، او را بر آن داشته تا تا مجموعه مقالاتی را چاپ کند که درک بهتری برای ساز و کار و چگونگی مواجه شهرها در برابر فاجعه، در یک قالب تاریخی، ارائه بدهد.
کتاب را نشر اطراف چاپ کرده است.