ویرگول
ورودثبت نام
•نارنگی•
•نارنگی•
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

برشی کوتاه از یک بامداد تکنسین اورژانس ^^

بعد از کلی خستگی،بدون اینکه حتی کاپشن مخصوصمُ دربیارم سرمُ میزارم رو بالشت

مغزم: ( سر میگذارم بَر زمین ای زمین نازنین کَس نیاید بالا سَرم جز امیرالمومنین)!

خدا رحمت کنه بابابزرگ بابامُ تنها خصوصیت خوبش که روزانه صدبار  بخاطر به ارث بردنش از خدا شکر میکنم  همینه که وقتی سرمُ میزارم رو بالشت خواب هفتاد، هشتاد پادشاه میبینم البته گاهی اینقدر طولانی میشه که سریال لوسیفر هم میبینم خلاصه روحت شاد مرد بزرگ ، خدا خیرت بده برای این ژن قویهِت.

محسن: کاکا کاکا پاشو پاشو ماموریت خوردیم.

_دوباره؟چخبره امروز نکنه جنگی چیزی شده ما خبر نداریم.

+نمیدونم والا عجله کن تا  کارمون به دادگاه های ایران نکشیده.

_باشه باشه تا برسیم من عقب ماشین دراز میکشم.

+کاکا اگه میخوای بری سردخونه البته دور از جونت بگو یه ذره فرمون و کج کنم چرا ایکار میکنی دیگه

_ینی لعنت به این ماشینا،بیا سَر برج حقوقامون بزاریم رو هم تا این لَگنا حداقل بخاریشون درست شه.واگرنه از این حکومت خیری به این ماشینای مش مَندلی نمیرسه! تازه دوتا دعای خیرم میفته پشت سرمون.

+ها ان شاالله بزار سر برج برسه تا اون موقع معلوم نیست کی زندست کی مرده...

•ساعت دو بامداد:

سلام خانم محترم حالتون چطوره؟بفرمایید چطور میتونم کمکتون کنم؟!

_زِق زِق ممتد.....

+اشکال نداره خواهرم اگر میخواید گریه کنید راحت باشید.

_هق هقی همراه با جیغ های کوتاه و نفرین های زمین گیر

•ده دقیقه بعد:

+ان شاالله که راحت شدین حالا مشکلتون چیه ؟!

_کمی قفسه ی سینم درد میکنه

+با شوهرت دعوا کردی؟!

_آره

•[از سیرتا پیاز دعوا رو کامل شرح میده]

+ای خواهر غصه نخور فقط وامی رو که میگیری بده شوهرت بزنه به کارش سروسامون بگیره. هم برا خودت بهتره هم برای بچه هات ، (خطاب به شوهر خانم محترم):نیم دُنگم بخاطر این پوله شریکش کن.

•( نگاهی بهم میندازن که گویا اولین باره چنین ایده ای شنیدن) !

والاااا !!! اینکه دعوا نداره برای یه وام۵۰میلیونی اینطوری بپِلکین همدیگه!حالام پاشو بریم بیمارستان تا کل شهرو به آتیش نکشیدی برا یه وام ۵۰میلیونی.

•در راه برگشت از بیمارستان.....

محسن:به به آقای روانشناس خوش اومدی، ساعت دو نصف شب خوب نطق میکنی مردم چطور مشکلاتشون حل کننا.

+ هعی کاکا میبینی اسیر شدیم. یکی نیست بگه زن مومن  نونت نیست آبت نیست ساعت دو نصف شب دعوا کردنت چیه!؟بگیر بخواب صبح بِپلک به این بخت برگشته. حالام گازش بگیر بریم پایگاه یه چرت بزنم که چشمام داره از حدقه درمیاد.

_دلت خوش نکن کاکا دوباره ماموریت خوردیم.

•حوالی ساعت سه نصف شب:

سلام شب خوش بفرمایید مشکلتون!

حاجی بیا ببین زنم چش شده میگه قلبم درد میکنه!

_دعواتون شده؟!

+اره داش ببین میگه قلبم درد میکنه!

_خانم محترم وقتی قلبتون فشار میدید درد میگیره؟

+آره

_خب نگران نباشید چیز خاصی نیست!

•[ونگ ونگ صدای کودکِ ۳ساله ای به گوش میرسه]

+نه من سکته کردم حالم خیلی بده.

_نگران نباشید اینا همش جنبه ی عصبی داره!

ولی بیاید تا ببریمتون بیمارستان

×داش برانکاردُ بیار خوب نیست راه بره

_نه مشکلی نداره میتونن تا دَمِ درِ ماشین بیان!

+نه نمیخوام بیام بیمارستان حالم خوبه!

_خواهر من ساعتُ نگاه کردید؟وقتی نمیخواید بیاید بیمارستان چرا زنگ میزنید خب ، الان من میتونم برات شق القمر کنم؟!

+نمیام نمیام.

•(درحالی که دندونم از شدت خشم سابیده شدن بهم با لبخند مهربونانه ای برگه رو میدم برای امضا).

_شبتون خوش خدانگهدار

محسن:آره عمویی ببین اون طوطوعه اون ببعیه ! اصلا میخوای من اسبت شم. بیا کولم شو !پیتکو پیتکو....


همسر بیمار درحالی که داره بچه رو از محسن میگیره: هعی داداش اگر ازدواج نکردی ازدواج نکن .زنیکه از شب تا همین حالا دعوا داره چرا رفتی خونه ی ننت . نمیفهمه رفتم دنبال کارای اون داداش نره خرش .هعی روزگار .برو داش دستت درد نکنه شبت بخیر!

• مغزم درحال گوش دادن:ببین جلو زنش خوب سوسک بودا حالا که اومده بیرون خوب نطقش باز شده و چَه چَه میکنه. مردک ترسویِ دوقطبی.

_شب خوش

محسن:چی میگفت؟

_هیچی مرتیکه تا داخل بودیم مثل سوسک بودا تا پامون و از در گذاشتیم بیرون شروع کرد چه چه زدن.قضیه همونه که میگه  ماست از هیچ پدرصلواتیم نمیترسم!

+قضیش چی چیه تا حالا نشنیدم؟!

_هیچی عامو قبلنا یه مرده بوده بیچاره مثل بِز(همون زنبور)از زنش میترسیده‌. زنش هروز نون خشک میداده بخوره بعد این میگه ماست میخوام.زنش میگه چی؟میگه هیچی گفتم خیلی نون خوبیه دوباره میگه ماست میخوام ، زنش میگه چی؟ میگه خیلی نونا خوب خرد شدن.بعد پا میشه میاد بیرون از خونه. میره سر کوه میگه میگم ماست میخوام از هیچ پدرصلواتیم نمیترسم. مصادیق همین مردست. گازش بگیر دیگه از بس آروم رانندگی میکنی. نمیرسیم که بخوابیما!

+باش کاکا حالا نَزنمون انگار فقط تو با دوتا نفهم حرف زدی.منم داشتم با بچهه بازی میکردم دیگه!

_آره دیدم اگر یکم دیر اومده بودم بیرون الان قاطرم بودی.

+بخدا خیلی نمکی داداش حیف که دیشب پیش خودم بودی واگرنه فکر میکردم تو آب نمک خوابیدی.

•حین ورود به پایگاه:

آخیش بلاخره میتونم سرم و بزارم رو بالشت عزیزم.... سر میگذارم بر زمین ای زمین نازنین کس نیاید بالاسرم جز امیرالمومنین هو هو

محسن:داش نزار ،به امیرالمومنین بگو یه یه ساعتی صبر کنه باز ماموریت خوردیم.

_ای خبرتُ نیارن... شد یه بار خبر خوب بدی؟ هی میموریت خیوردیم (حالت دایناسوری)اصلا به صدات حساسیت پیدا کردم حس میکنم صدای آلارم ساعت ۷صبح دانشگاهی. وقتی میشنوم کهیر میزنم ، میدونی؟کهیرررر

+مزد بیدار کردنته دیگه.باش داداش این زیپ دهن من اوم اوم ببینم کدوم بنده خدایی ضرر میکنه

_باشه حالا توهم. خودت میدونی چقدر اعصابم ضعیف شده به دل نگیر دیگه احتمالا تا آخر بازنشستگیمون باید بریم تیمارستان بخاطر کم خوابی و مشکلات اعصاب:|

•حوالی ۴ونیم صبح:

سلام درخدمتم بفرمایید.

_ببین این مادر من دوهفته پیش که بارون اومده بدنش خشک شده. و الان یه طرف بدنش انگار خشکه ولی مشکلی نداره.

+اها خب اون برا دوهفته پیش بوده الان مشکلشون چیه؟

_راستش سه چهار روزه که یُبسه.

+:")))))))))))))))))))))))))))))))))

+خب الان من چیکارش کنم بنده ی خدا(بازم لبخند ) ؟!بهتر نبود میزاشتین صبح خودتون میبردینش پیش متخصص الان بیمارستان رفتنشم تاثیری نداره آخه پر از آلودگی و.....(بازم لبخند فلسفی).

_نخیر مریضه باید ببرینش.

+بفرمایید بفرمایید سوار شید تا بریم بیمارستان(لبخند)

•[در راه بازگشت از بیمارستان]

محسن:مشکلش چی بود؟

_یبس بود:")))))

محسن درحال خنده های رو مخ و بلند:کاکا پس فردا که میای شیفت دوتا دَلی(به ظرف روغنی میگن)روغن کَرچَک بگیر بیار (و خنده هایی که به قهقه تبدیل شدن)تا حداقل روده هاشون درست کار کنه.

+حتما دولیترم روغن سیاهدونه بگیرم بیارم برا ماموریتایی که میگن کمرمون درد میکنه.

_عا اگر میتونی به خانومت هم بگو یه فلاسک گل گاوزبون هم دم کنه برای این بیزبونایی که ساعت دو به بعد مثل خروس لاری میپلکن بهم تا آرومشون کنیم. ولی خدایی روغن کرچک یادت نره اینا میرن بیمارستان کاری نمیتونن براشون بکنن ولی ایطو حداقل باعث و بانی خیری شدی این پیرزن فلک زده هم  روده هاش کار میکنه بلاخره......

+ عا اوکیه

•(پایگاه)

محسن من میخوابم یهویی از حرفام ناراحت نشده باشیُ وقتی ماموریت خوردیم یبس بازی دربیاریُ بیدارم نکنی.

+نه داش ما تو خونمون روغن کرچک داریم.یبس نمیشیم خیالت تخت.بگیر بخواب.....(قهقه های بلند)

 کُتم و میزارم کنار بخاری! و همچنان جمله ی مفت باشه ولی کوفت باشه رو تو ذهنم مرور میکنم. و هی به خودم میقبولونم که علت زنگ زدنای بی مورد بخاطر رایگان بودن اورژانس نیست. و‌ درحالی که مغزم در جواب این جمله میگه بچه بیا پایین ، به خواب ربع ساعته میرم.


و روز از نو زندگی از نو ....


●خاطراتی براساس واقعیت با اندکی تا زیادی تغییرِ یک تکنسین اورژانس....:")

روزی به پیر میکده گفتم که عمر چیست؟ _چشمی بر روی هم زد و گفت :هان !گذشت...❄
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید