داشتم به ستاره ها نگاه میکردم و به اینکه چجور فردا مغلطه کنم و بگم واقعا یادم رفته کتابم و بیارم واگرنه مغذلات ریاضی رو نوشتم در صورتی که حتی زحمت باز کردن کتاب و به خودم ندادم. که یهو چندتا ستاره رو میبینم که دارن میان سمتم ای بابا فک کنم ایقد استرس دارم که باز توهمی شدم ولی خدایی دارن نزدیک میشنا ولش کن بزار یه مسیج بدم به اون زهرای گور به گوری که از وقتی که معدل آ شده خودش و میگیره عنترخانوم عقده ای بدبخت چی ندیده ی از جا درفته ای بابا نمیخوام اصلا ولی چرا ستاره ها نزدیک میشن مگه اصلا ستاره هام حرکت میکنن؟:|
یا خدااااا چی شد!(جیغ)
نمیدونم چجور توصیف کنم ولی یک آن فکر کن از آسمون آتیش بیاد پایین و بعدش یه زمین لرزه که زمین باز شه و آتیش ازش بیاد بیرون در همین حد ترسناک ای بابا شاید اینام خیالاته نه بابا شاید اصلا قیامت شده نه نه فک کنم متوهمی شدم هی گفتم کمتر فیلم اکشن و ترسناک نگاه کنما حالا ببین چی شده ولی خب چرا از بازوم داره خون میاد. چه قشنگه ها انگار گلبولای قرمز دارن سرسره بازی میکنن، ای بابا مامان مامان بلند شو ببین دخترت دیوونه شده بلندشو مامان ببین آدم فضایی ها حمله کردن به خورشید و خورشید داره تیکه های نورش و میفرسته تا ما خبردار شیم بریم کمکش!
مامان مامان تو رو خدا بیدار شو مامان چرا هیچی نمیگی مامان چرا گلبولای قرمز دارن از سرت سرسره بازی میکنن
بابا بابا تو رو خدا بیا ببین چرا مامان جواب نمیدهه بابااااااااا
بابا چرا داری گریه میکنی چیشده؟
_بیا بیا از اینجا بریم تو زیرزمین اینجا امن نیست
+پس مامان چی میشه؟
_مگه نمیشنوی بدو
بابا بابا اینجور دستم و نکش داره خون میاد.
بابا یه چی بپرسم؟
_بپرس
چیشده ما چرا اینجاییم؟
زینب چرا اینجور رفتار میکنی مگه اولین باره که داری اینا رو میبینی
بابا مامان چیشد؟
_اِی بابا جان(گریه پدر)
بابا چرا گریه میکنی؟
خدا لعنت کنه این اژدهای مسلمون نما چی بهت بگم بابا جان چی بگم وقتی زندگیم عزیزم نفسم مادر بچه هام.....
بابا الکی نگو تو رو خدا مامان مامان تو رو خدا بیا مامان کجایی.....
فکر کنم دو هفته گذشته نمیدونم شاید چهارماه چمیدونم شاید ده سال شاید اصلا هزارسال ولی من دیگه مامان ندارم حتی دیگه بابا هم ندارم. چندشب گذشته بابا رفت جز نیروهای جهادی به قول خودش بخاطر تو دارم میرم چرا ایقد گریه میکنی باباجان برمیگردم نگران نباش. من که میدونم مثل علی میکنه علیم همین و گفت میگفت میرم میام قول میدم میگفت من جوونم نرم کی بره جلو این حرومیا بایسته.تازه به مامانم قول داد که برگرده ولی دوماه بعد خبرشهید شدنش و اوردن اصلا بهتر اصلا از همشون متنفرم از همه ی دنیات خدا از همشون متنفرم اصلا هیچکی رو نمیخوام....
فک کنم بابا هم دیگه توان این همه غم و نداشت که رفت....
ولی من چه کنم منی که از این دنیا فقط این سه نفر و داشتم. اصلا مقصر همه ی اینا اسمم چرا گذاشتن زینب مگه من مثل حضرت زیبنبم که بتونم صبر کنم من چیم شبیه اون بزرگواره آخه... منم غم همشون و دیدم نمیخوای کمکم کنی خدا ؟ خدا دیگه من هیچکیه هیچکی رو ندارم نمیشه جون من و هم بگیری؟ دیگه نمیخوام دیگه صبر ندارم....
یا علی یا علی خانوم خانوم حالتون خوبه؟
-بچ بچم تو توروخدا به بچ بچم کمک ک....
خانوم خانوم
چه بچه ی لاغریه خدا اخ اخ فکر کنم سو تغذیه گرفته وایییییی نمیدونم چرا بچه های اینجا با بچه های کل جهان فرق دارن یه شکم گنده با چهارتا استخون که از پوستشون اومده بیرون ای ای چقد اون بچه ها خوشگل بودن چشمای درشت و تپلی آدم دلش میخواست بخورتشون، نمیدونم چرا هیجوره دلم نمیاد بچه رو اینجا ول کنم برم مگه من از همه ی ادمای دنیات متنفر نبودم خدا توان این و بهم بده که این و ول کنم برم....
آه خدا ایندفعه رو بیخیال نمیخواد توانش و بهم بدی ولی باید بهم قول بدی یکاری کنی که دیگه هیشکی این صحنه ها رو نبینه هیچکی این مدل بچه ها رو نبینه هیچکی نبینه اتیش از آسمون میباره و از زمین میجوشه میاد بالا هیچکی نبینه که عزیزو اینجور از دست بده هیچکی نبینه توخیابونای شهرش امنیت نباشه.....
خدا فقط همینا رو میخوام دیگه هیچی هیچی نمیخوام حتی اون لباس گل گلی که وسطش راه راه بود و هم نمیخوام.
پ. ن: ما انسان ها شرمنده ی تموم عشق های کشته شده
عشق های نرسیده هستیم. من شرمنده از اینکه خودم و گذاشتم جای دخترهای مسلمون یا غیرمسلمونی که درگیر جنگ هستن و نتونستم با عمق جونم توضیح بدم که چرا ما آدما ایقد بدیم!
پ. ن: الان میبینید که چجور دنیا در حال حل مشکل ویروس کروناست ولی سال هاست کشورای که اکثریت مسلمون هستن درگیر جنگ و خونریزی هستن ولی ما، ما آدما از ته حلق زبون کثافتمون و میگردونیم و میگیم نباید بهشون کمک کنیم ولی برای ویروس کرونا اعتقاد داشتیم باید از خارج جلوشو میگرفتن که وارد ایران نشه![دیدین همه جا ها بسته شد؟اونا هم سالهای طولانیه که همچیشون بسته شده!حتی زندگی کردنشون]
پ. ن: جنگ و جنگ کلمه ای ناعادلانست که هیچ دنیایی بهش توجه نمیکنه چون روشنفکریم و فقط منتظریم که به خودمون آسیب نرسه(فاقد اخلاق انسانی)
پ. ن: من از انسان بودن متنفرم که چرا انسان های منفعت طلب و همه چی به کیش خودپندار اسم خودشون و میزارن انسان.
پ. ن: با آرزوی از ته قلب برای تموم بچه ها و مادران و پدران ودختران و پسران تموم کشورهای درگیر جنگ که روزی برسه که نخوایم این چیزا رو بنویسیم و از لبخندتون(لبخند خوشحالی) به یادگار عکسی بگیریم....
پ.ن: به خودمون بیایم...
پ.ن:تقدیم به تموم دختران جنگ زده مخصوصا دختران کشور یمن و سوریه
پ.ن:هوای جنگ بسی تلخ است....
پ.ن: یادتونه کودک سوریه ای گفت:«بعد مرگ همه چی رو به خدا میگم»
فک کنم همه چی رو به خدا گفته:)))))