من در سن خیلی پایین پدرم را از دست دادم و تقریباً هیچ خاطرهای از او ندارم. برای همین هر وقت کتابی میخواندم خیلی به شخصیت پدر آن داستان فکر میکردم؛ چه پدری واقعی در داستانی تاریخی بود و چه پدری ساختگی در داستانی تخیلی. گاهی حتی آن مرد را جای پدر خودم میگذاشتم، مخصوصاً اگر پدر مهربانی بود. چون از مادرم و اقواممان بارها شنیده بودم که پدرم مرد خیلی مهربانی بوده. در آن خیالبافیهای کودکانه به یک نتیجهی مهم رسیدم که هنوز هم به آن اعتقاد دارم: پدرها از هر ملیتی باشند، از هر نژادی باشند، از هر کشوری باشند و در هر سن وسالی باشند، مهربان هستند و عاشق بچههایشان. و ته ته همه چیز، به خاطر فرزندانشان، هر خطری را به جان میخرند. من فهمیدم هر پدری، چه مثل ژان والژان قبلاً خلافکار بوده باشد، چه مثل متیو کاتبرت و بابالنگ دراز، هرگز برای بچهای از آن خودشان پدری نکرده باشند، چه مثل حضرت محمد (ص) خودش را پدر امتش، با همه مدل آدم، معرفی کند، چه مثل امام حسین بچهاش را به ناچار به میدان جنگ ببرد، چه مثل جو گارجری به فرزند ناخلف یکی دیگر عشق بدهد و زیرپروبالش بگیردش، چه مثل هنچرد دخترش را ناخواسته و ندانسته بفروشد، چه مثل آقای مارچ، دخترهایش را رها کند و به امید فردای بهتر آنها به دل جنگ بزند، چه مثل رستم، ناخواسته و ندانسته دستش به خون پسرش آغشته شود، چه مثل تناردیه که بویی از انسانیت نبرده و بهخاطر آسایش فرزندانش، از هیچ ظلمی به دیگران فروگذار نیست، چه مثل آرتور پاپل بچههایش را به امید زندگی بهتر، به قارهای دیگر آنسوی جهان بکشاند، و یا مثل پا جود، فرزندانش را به نیش بگیرد و برای فرار از فقر و گرسنگی، هزاران مایل دورتر، با هزاران سختی، ایالت به ایالت گز کند، و چه مثل پاپفین، خون فرزندش را در شیشه کند؛ در آخر کار، عشق به فرزندان برایشان بر تمام عشقها میچربد و این عشق برای هیچ پدری کمشدنی نیست. عشق به فرزندان، نیروی محرکهی آنهاست. همهی پدرها به امید فردای بهتر فرزانشان دست به هر کاری میزنند، حتی اگر از جان خودشان بگذرند. آنها در سختترین شرایط هم، فرزندان خود را از یاد نمیبرند و همیشه و همهجا به یاد آنها هستند. آنها فرزندشان را پارهی تن خود میدانند و عاشقانه دوستشان دارند. قلب تمام پدرهای دنیا، سرچشمهی محبت و عشق به فرزندانشان است. و همین عشق به فرزندان، یکی را مثلاً میکند بهترین پدر تاریخ با عشقی مقدس به تنها دخترش و پیروانش. و همین پدر با عشقی به گسترهی تمام بشریت، سرنوشت یک ملت را عوض میکند و لقب رحمهللعامین میگیرد. و همین عشق به فرزند در جایی دیگر، پدرهایی را از آن طرف بام میاندازد و میکند مردانی نفرتانگیز در تاریخ ادبیات به نام تناردیه یا پاپ فین.