دیروز که بعد از شیش روز برای تبریک عید به یکی از دوستای روانشناسم زنگ زدم لابه لای حرفاش گفت کار خسته بی حوصلش کرده میگفت روزی ده تا مشاوره با اسکایپ داره و از اون ده تا کم کم سه تاشون از ریموت کار کردن خسته شدن ،خیلی برام جالب بود که این حس فقط مربوط به من نیست گفتم : والا منم بدجور خسته و کلافم دلم چایی بد مزه و دم نکشیده شرکت رو میخواد .اونم گفت اینقدر این مدت از مزیت های ریموت کار کردن گفتم خسته شدم .به نظر تو این ریموت بازی مزیت هم داره؟
گفتم والا اگر نظر منو بخوای آره .گفتم میدونی ما نسل بدو بدوییم آخه ،بدو قبل از شروع طرح ترافیک بزنیم بیرون ،بدو به مترو برسیم ،بدو از بی آرتی جانمونیم، بدو ددلاین نزدیکه، بدو داری پیر میشی،بدو سال رفتو هیج کاری نکردی . این ماجرا خیلی بدم نیست واسه ما ، یه جورایی مثل تابستون بعد از کنکور کارشناسیه که ورزش و کار هم میکردیمااااا ولی خوب آزاد شده بودیم و خوشحال بودیم ننه .صبح ها بدون صدای زنگ پا میشیم نون و پنیر و صبونه تموم و کمال میخوریم و میخزیم پشت لپ تاپ یعنی در معنای واقعی میخزیم هااااا شایدم من میخزم البته . تا ظهرشم مامان با میوه و دمنوشایی که معتقده اونا مارو از کرونا نجات دادن هی میاد در میزنه و میره .ظهرشم به جای خوردن غذاهای یخی که با صدتا اشعه گرمش میکردیم و نمیفهمیدیم چه میخوریم اصلا ،یه غذاهایی میخوریم که نه میشد برد شرکت نه حتی سفارش دادنش میچسبید .
فکر کن آش رشته داغ با پیاز داغ و نعنا داغ زیاد که بوشم از صبح تو دماغته :)
بعدش دوباره کار و جلسه تا هفت و هشت ،آها البته هفت و هشتم چای و کیک عصر و بعدشم دوباره فراغت و سریال بازی و خواب تا فردا و تکرار ،بدم نیستا ؟ یه جورایی یه سبک باحالیه .