نرگس غیوری خواه
نرگس غیوری خواه
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

این مأموریت ممکنه!

https://mohtava.club/

«اینجا باشگاه محتواست و مأموریت شما اینه که برای قوی شدن مهارت‌هاتون دمبل بزنید.»

شنیدن این جمله از مربی، اونم وقتی که همه توی حال و هوای ذوق و شوق جلسه اول بودن شبیه شوخی بود. اما به هفته ششم که رسیدم و صدام از دردهای عضلانی پرورش مهارت دراومده بود، تازه فهمیدم وارد چه بازی کثیفی شدم. بذار یه کم برگردم عقب‌تر.

مدتی می‌شد که باشگاه محتوا رو در اینستاگرام و تلگرام دنبال می‌کردم و خوندن کتابچه‌های جذاب بچه‌های فصل قبل که بین خودشون به یاران باشگاه محتوا معروف بودن توی چند موضوع مورد علاقه‌م خیلی برام مفید واقع شده بودن. یه روز توی یکی از کانال‌های تلگرامی مرتبط با این باشگاه، فراخوان یاران فصل هفتم رو دیدم و شرط ورود به باشگاه، آزمون و مصاحبه بود. متن قرار بود بِکر باشه و دِلی. شروع کردم به تایپ کردن. از علاقه‌م به نوشتن گفتم و این‌که چطور ازم دورش کردن و یه جاهایی خودم ازش دور شدم، اما همیشه یه جوری بهم برمی‌گشت. این رو هم اضافه کنم که رشته دانشگاهی من مترجمی زبان انگلیسی بود و به تبع دونستن این تخصص، ورودم به دنیای تولید محتوا اجتناب‌ناپذیر شده بود.

قبل از آموزش‌ها فکر می کردم خیلی چیزها می‌دونم، اما بعد از آموزش‌ها حتی نمی‌دونم توی این حوزه وسیع، عنوان شغلیم چیه! شاید این جمله به نظرت خنده دار بیاد، اما وقتی وارد باشگاه محتوا میشی و شروع می‌کنی به دمبل زدن برای مغزت، تازه متوجه میشی که چیزی نمی‌دونستی و هنوز اول راهی. متوجه میشی که تولید محتوا مسئولیت بزرگی داره و نمیشه به این راحتی یه عنوان روی خودت بذاری و شروع کنی به کار کردن واسه خلق خدا. می‌دونی از چی دارم حرف می‌زنم؟ الان یه مثال برات می‌زنم تا بهتر متوجه بشی. دیدی بعضی از آدما رو که توی همه‌چی اظهار فضل می‌کنن؟ توی فرهنگ لغت این افراد واژه «نمی‌دونم» کلاً جا و مکانی نداره. حالا اگه ازشون بخوای خودشون رو معرفی کنن، یه بادی به غبغب میندازن و کلی عنوان تخصصی مرتبط و نامرتبط قطار می‌کنن برات که هرکی ندونه فکر می‌کنه با چه آدم‌حسابی طرفه. قصه همینه؛ آدما هرچه کم‌تر بدونن، ادعای بیشتری دارن و این وسط وای به حال کسی که بهشون اعتماد می‌کنه.

حالا چرا این‌ها رو گفتم؟

باشگاه محتوا یه مأموریت سه‌ماهه به من داد که برام غیرممکن به نظر می رسید. با وجود کار تمام‌وقت، برنامه‌ریزی دو تا پروژ‌ه‌، دنبال کردن اهداف و علایق، معاشرت‌های روزانه و دو تا تغییر بزرگ؛ اونقدر بزرگ که کل تمرکزم رو برای مدیریت همه موارد قبل از بین برد، از هفته ششم رفتم توی حالت بقا(Survival Mode). یعنی مغزم دو برابر حالت عادی هورمون کورتیزول ترشح می‌کرد و خودمم مثل یک ربات از 6 صبح تا پاسی از شب فقط در حال دویدن بودم. این وسط قید خیلی چیزها رو زدم و فقط پیش می‌رفتم. غول کمال‌گرای وجودم توی این مدت اصلاً حالش خوب نبود، چون کارها و پروژه‌هام کیفیتی که از نظر خودم راضی‌کننده باشه رو نداشت. اما...

پایان این سه ماه، وقتی که برگشتم پشت سر و مسیری که اومده بودم رو یه نگاه انداختم، فقط رشد دیدم و رشد. باشگاه محتوا واقعاً مثل یه باشگاه واقعی بود که مربی‌ها و کمک‌مربیانش پابه‌پای ما اومدن، بهمون برنامه و تمرین دادن و سخت گرفتن. سه ماه تلاش و وزنه زدن، تک‌تک یاران باشگاه رو ساخت و مهارت‌هاشون رو عضلانی و قوی کرد. چون‌که بیرون از دیوارهای سبز و زرد‌رنگ باشگاه، پشت اون در، یه دنیای واقعی هست که منتظره با واقعیت یه سیلی گنده بزنه تو صورتت. من و همه یاران باشگاه محتوا توی این سه ماه برای دنیای واقعی آماده شدیم. حالا دستشو رو هوا می‌گیریم و با یه حرکت اکشن، پرتش می‌کنیم اون‌طرف. این مأموریت ممکن بود، تا برای غیرممکن بیرون از این دیوارها آماده بشیم. مأموریت ما همچنان ادامه داره، اما حالا دیگه بلدیم چطوری غیرممکن رو ممکن کنیم.

محتوامأموریتباشگاه محتواتولید محتوانوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید