سلام. من به تازگی کنکور ارشد روانشناسی رو پشت سر گذاشتم. از پنج ماه قبل از کنکور که تصمیم گرفتم برای آزمون آماده بشم تا بعد از جلسه آزمون، با مسائلی رو برو میشدم و نکاتی به ذهنم میرسید که فکر میکنم اگر زودتر ازشون اطلاع پیدا میکردم بهتر بود. ولی واقعا ما چرا تصمیم میگیریم کنکور ارشد بدیم؟ در این دورهی مطالعه چی به دست میاریم و چی از دست میدیم؟ با چه افرادی هم مسیر میشیم و چه احساساتی رو تجربه میکنیم؟
فکر میکنم این یادداشت بتونه برای خیلی از داوطلبین کنکور ارشد روانشناسی کمک کننده باشه. خوشحالم که با من همراه شدین. هر وقت مطالعهتون تموم شد خوشحالتر میشم نظرتون رو برام بنویسید.
با این که نتیجهی آزمون هنوز مشخص نیست، چرا فکر میکنم این نکات میتونه برای داوطلبین دیگه هم بدرد بخوره؟
من این متن رو به شُکرانهی بیدردسر پر کردن اون مربعها مینویسم. اگر کمی به این جمله دقت کنید به خوبی دلیلم رو توضیح میده. ما با آزمونی طرف هستیم که قصدش سنجیدنِ اطلاعات ما به عنوان یک داوطلب ارشد هست، اما در عمل چطور؟ مهارتهای تست زنی (شما بخونید زرنگ بازیِ نسبتا غیر مرتبط)، توانایی حافظه، شرایط محیطی و روانی شما در زمان آزمون و در نهایت خیلی کمتر از حد انتظار، توانایی شما به عنوان روانشناس (قدرت تحلیل، توانایی ارجاع به منابع و...) سنجیده میشه. پس رتبه میزان توانمندی من در این مسیر رو مشخص نمیکنه. شما میتونید متن رو بخونید و برای سنجش اون به احساس و منطق خودتون رجوع کنید.
راههای پرثمرتری نسبت به درس خوندن برای کنکور ارشد، برای باسوادتر شدن هست، اما خب چرا این مسیر یعنی ارشد خوندن رو انتخاب میکنیم؟
بهتره راجع به این دلایل حرف بزنیم تا وسطای مسیر مثل یه زخم بسته نشده، هی دردمون رو تازه نکنند.
مهمه دیگه! برای مجوز فعالیت رواندرمانگری و همینطور برای افرادی که میخوان در گرایشهای دیگهی روانشناسی تخصص پیدا کنن اهمیت داره. به نظرم کارشناسی به تنهایی ارزش خاصی نداره، گرچه در ارشد هم آموزش در اکثر گرایشهای پرطرفدار کافی و به روز نیست.
«سطح آموزشهای دانشگاهی روانشناسی در سالهای اخیر چندان راضی کننده نبوده، در عمل این شما هستید که تواناییهای خودتون رو تقویت و جایگاهتون رو مشخص میکنید.» این چیزیه که از خیلی از دانشجوهای روانشناسی میشنوید. البته به جز بعضی دوستانی که دلیل دانشگاه اومدنشون این بوده که یه مدرک لیسانس بگیرن و روانشناسی رو صررفا به این دلیل که «روانشناسی تو زندگی خودشون به درد میخوره» انتخاب کردن.
خیلی وقتها برند دانشگاه معیار سنجش شما نیست، به خصوص در جمع روانشناسهای کاربلد؛ اونها بهتر از همه میتونن سطح اطلاعات و توانایی شما رو متوجه بشن و نیازی به دیدن مدرک دانشگاهی شما ندارن. اما من طبق تجربه بهتون میگم که در خیلی موارد هم برند دانشگاه خوب برای شما فرصت ایجاد میکنه. مخصوصا در مواردی که افرادی که میخوان با شما همکاری کنن یا از خدماتتون استفاده کنن، از حرفهی شما سر در نمیارن و مجبورن برای اعتماد کردن بهتون به مدرک دانشگاهیتون تکیه کنن.
تو پاراگراف قبل راجع به این حرف زدیم که دانشگاهها دیگه چندان در دانشِ دانشجو مؤثر نیستن، اما از این گزاره کاملا مطمئن نیستم. حتی اگر به شکل محسوسی هم تفاوت وجود نداشته باشه، دوست دارم گزینهی بهتر رو امتحان کنم.
هزینهی تحصیل در دانشگاهها داره سر به فلک میکشه. اونم در حالی که شما اصلا از ارزشی که تحصیل در اون دانشگاه بهتون اضافه میکنه مطمئن نیستید. منطقیه که دلتون نخواد زیر بار شهریههای سنگین برید.
به چشم یک جمع بندی به این مسیر نگاه کنید. ایدهآل این بود که دربارهی هر بخشی که در رفرنسها میخونید، مطالعهی بیشتر داشته باشید. اما خب زندگی ایدهآل پیش نمیره. امیدوارم بعدا فرصت همچین مطالعهای براتون پیش بیاد. فعلا همین فرصت رو دریابید.
خب، درباره یه سری از دلایلی که ما رو به کنکور ارشد روانشناسی مشتاق میکنن صحبت کردیم. خب حالا بیاید به موانع درون روانی و محیطیِ این مسیر فکر کنیم. من هم چندتاییش رو در ادامه مینویسم.
ممکنه شما هم این احساس بهتون دست بده. بخشی از این احساس واقعیه بخشیش نه. اون بخشی که واقعی نیست به خاطر این بهتون دست داده که فرصت یادگیری درست و عمیق اون مطالب رو نداشتید. بخشیش هم بله، حق با شماست. به همین خاطر ممکنه موقع درس خوندن بارها از خودتون بپرسید:«این مزخرفات چیه؟ من دارم چیکار میکنم؟» که حق دارید از خودتون بپرسید و احساساتتون رو تجربه کنید، اما تا جایی که ممکنه اجازه ندید از احساس به عمل تبدیل شن؛ در نهایت ما داریم برای یه آزمون آماده میشیم و به دلایلی که قبلا برای ادامه دادن نوشتیم تکیه میکنیم و ادامه میدیم. درسهای به درد نخور هم بخشی از این مسیر هستند.
شاید شما هم دوست نداشتید شبیه آدمهایی بشید که فقط براشون نمره مهمه و برای این که یه تست رو از دستشون در رفته یا اشتباه زدن حرص میخورن. نمیدونم چقدر در جریانید اما فضای کنکور ارشد ممکنه بیشتر از چیزی که انتظار دارید کودکانه و پیش پا افتاده باشه؛ داوطلبهایی رو میبینید که دائما برای انگیزه دست به دامان مشاور و لوازم تحریر فانتزی هستن، یا خیلیها مثل کنکور کارشناسی فکر میکنن اگر تو این کنکور رتبهای که میخوان رو بیارن، دیگه تمامه و تو زندگیشون اون لیبل موفقی که میخوان رو کسب کردن.
شما هم ممکنه خودتون رو در حالی پیدا کنید که شبیه چنین شخصی شدید یا تا ناخودآگاهتون بو میبره که دارید به همچین حالتی نزدیک میشید، همه مکانیسما رو به کار ببنده تا جلوش رو بگیره. اما به هرحال باید بپذیرید که بله شبیه شدید، شما موقتا با آدمهایی که صرفا رتبه و نمره براشون مهمه هم مسیر هستید. اما این شما هستید که طی زمان انتخاب میکنید چقدر فراتر برید.
بله اون مواردی که بالاتر تعریف کرده بودیم ممکنه از یادتون برن یا ممکنه بهشون شک کنید. چاره چیه؟ ارزیابی دوبارهی دلایلی که برای انجام دادن این کار در نظر گرفته بودید. نکتهی مهم اینجاست که از خودتون و روندتون آگاهی خوبی داشته باشید. مثلا در گفتگوهای درونیتون بتونید متوجه بشید که از چه چیزی ناراضی هستید یا چه چیزی تو این مسیر داره به برنامهتون آسیب میزنه و در سریعترین زمان بهش رسیدگی کنید.
این مورد، مورد آخر بود. نمیخواستم خیلی به این بخش بپردازم اما خب متن میطلبید. تو یادداشت بعدی میخوام یه سری نکاتی رو که خودم حین درس خوندن بهشون رسیدم، برای داوطلبین آینده بنویسم، فکر میکنم این نکات خیلی کمک کننده باشن. منتظرش باشید.