توی گیسوت همیشه گل داری ، توی دست منم یکیشو بذار
آخرِ قصه بغض و دوری بود ، اول قصه رو به یاد بیار
هیچ شبی بی غزل نخوابیدی ، وزن لب رو ردیف انگشتات
غیرمعمول بود و سیگاری ، واقعی ، ساده، اما دوسِت داشت
دفترام کل داشته های منن ، شعرها رو به چی بدل بکنم
که جهان از غمم مذاب نشه ، که بتونم تورو بغل بکنم
رفتنت سخته بودنت سخته، توی چشمام جنگ تن به تنه
به خودم حق بدم یا اصلا ، هر چی کردی تو اشتباه منه
رفتی از اون که از خودش رفته ، که توانی واسه قمار نداشت
کشتن دشمنی که توی کماست ، به خدا یک جو افتخار نداشت