nasertahmak / ناصر تهمک
nasertahmak / ناصر تهمک
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

ترانه

توی گیسوت همیشه گل داری ، توی دست منم یکیشو بذار

آخرِ قصه بغض و دوری بود ، اول قصه رو به یاد بیار

هیچ شبی بی­ غزل نخوابیدی ، وزن لب رو ردیف انگشتات

غیرمعمول بود و سیگاری ، واقعی ، ساده، اما دوسِت داشت

دفترام کل داشته­ های منن ، شعرها رو به چی بدل بکنم

که جهان از غمم مذاب نشه ، که بتونم تورو بغل بکنم

رفتنت سخته بودنت سخته، توی چشمام جنگ تن به تنه

به خودم حق بدم یا اصلا ، هر چی کردی تو اشتباه منه

رفتی از اون که از خودش رفته ، که توانی واسه قمار نداشت

کشتن دشمنی که توی کماست ، به خدا یک جو افتخار نداشت

شعرغزل پست مدرنترانهتکستناصر تهمک
کارشناس ارشد حقوق بشر | شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید