همه چیز تقصیر زبان است. آدم ها بی تقصیر اند.
وقتی کسی منظور خود از گزاره ای که سابقاً بیان کرده را توضیح داده یا منکر می شود ، نه تنها دست به توجیه(به معنای منفی اش) نزده ، بلکه کاملاً صادق است. چون منظور ما و آن چیزی که حس می کنیم یا در سرمان می چرخد جز از طریق کد های از پیش تعیین شدهی زبان (این ابزار ارتباطی) قابل بیان نیست. کدها هم همان واژگان ، حذفیات و دستورات زبانیاند. ما میلیاردها آدمیم که میلیاردها زندگی می کنیم و این یعنی میلیاردها منظور داریم. «حال بد» شما با «حال بد» میلیاردها آدم دیگر متفاوت است. طبیعی است اگر زیاد بشنویم که «کسی منو نمی فهمه». بله واقعاً کسی شما را نمیفهمد و قرار هم نیست آنطور که دوست میدارید شما را بفهمد. «دوست داشتن» ، همین عبارت را اگر کسی به کار ببرد ، یعنی بگوید «من دوستت دارم» ، شما معنایی از این گزاره را درک می کنید که در ذهن خود برای آن ساخته اید نه آن چیزی را که منظور گوینده است. ما آدم ها از اساس دچار سوء تفاهمیم چراکه آنچه فهم می کنیم ، منظور نهفته شدهی خودمان پشت عباراتی است که دیگران بیان می کنند ، و منظور نهفته شدهی دیگران پشت آن عبارات ممکن است کاملاً با آنچه ما فهم کردهایم در تضاد باشد.
(و این چه ضعف غیر قابل باوری است که مهم ترین ابزار ارتباطی میان انسان ها اینقدر ضعیف است.)
زبان, آنچه ما میخواهیم ابراز کنیم را در کانال کلیشههایش یکدست کرده و سپس منتقل می کند.
ما گاهی دیگران را متهم به دروغگویی می کنیم و هیچوقت خودمان را به پرسش نمی گیریم که «مگر من پرسیدم منظورش چیست؟» و البته که فعلاً تنها راه ارتباطی ما با دیگران همین زبان فشل است ، پس بهتر است تا می توانیم از دیگران در مورد منظورشان پرسش کنیم و توضیح بخواهیم.
زبان دستگاه سوء تفاهم ساز و مانعی برای بیان است.
هرچند , خبر خوب این است که شعر وجود دارد .
و شعر همان تقلای ما برای بیان آن چیزی است که زبان برای انتقالش ابزاری ندارد. شعر با هزار پیچیدگی و صنعت منظور ما را فراتر از زبان روزمره بیان میکند و همین خود لذت "کشف" را به ما میدهد.
به زعم من , زبان بیان منظور غیر واقعی ما با ظاهری واقعی است و شعر بیان منظور واقعی ما با ظاهری غیر واقعی است.
١٤٠٠/١٠/١٤