nasertahmak / ناصر تهمک
nasertahmak / ناصر تهمک
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

شعر

صبر کن واردِ این خانه نشو, ریخته است
خنده ذوقی‌ست که با خون دل آمیخته است
با درِ بسته و دیوانگی همخواب نشو
هی یخِ عشقِ جنوبی الکی آب نشو
قبلِ تو هرکه خراب است گناه از من بود
شیشه‌ای بودم و در شیشه‌ی من آهن بود
توی این شادیِ دربسته کسی جان می‌کَند
لقمه‌ها درد کشیدند که دندان می‌کَند
لایِ در سرخِ غروبی که به دیوار افتاد
نخلِ پیری که سرش داخل سیگار افتاد
قصه‌ها نَقلِ فراموشیِ معضل‌ها بود
عشق بازیچه‌ی شاعر شدن دل‌ها بود
ساحل فاصله را کم نکنی , دل ندهی
این جنوب‌است و جنون, دست به قاتل ندهی

از کتاب «مافیای سیر و سلوک» نوشته‌‌ی «ناصرتهمک».

شعرشعر پست مدرنغزل پست مدرنجنوبناصر تهمک
کارشناس ارشد حقوق بشر | شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید