«پرنیان رضوی پور − ۹۹»
«آیا تا به حال به اجبار جایی رفته اید که بوی ناخوشایندی به مشام برسد به طوری که حالت خفگی به شما دست بدهد؟ دقت کردهاید که بعد از ۱۰ دقیقه، دیگر به آن شدت بوی ناخوشایند را احساس نمی کنید؟! و اگر به تصادف یک ساعت آنجا گیر بیفتید، ممکن است بگویید که اصلا بویی نمیآید! در مورد این مثال قانونی صادق است، «ما به محیطمان عادت میکنیم»؛ اگر با آدمهای بدبخت نشست و برخاست کنید، کمکم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این شرایط طبیعی است! اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیبجو و غرغرو میشوید و آن را طبیعی میدانید. اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت میشوید ولی در نهایت شما هم عادت میکنید که به دیگران دروغ بگویید و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت! اگر نیز با آدمهای خوشحال و پرانگیزه دمخور شوید، شما هم خوشحال و پرانگیزه میشوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است..»
این واقعیت که ما از آنچه خودمان فکر میکنیم به مراتب تاثیرپذیرتریم را شاید به سادگی نپذیرید و با خود بگویید «نچ! من یک انسان مستقل با مغزی روکششده و نفوذناپذیرم» باشد، حق با شما ولی کافیست مثل من کمی بین خاطرات خاک خوردهتان قدم بزنید تا بعد با دست پس پیشانیتان بزنید و بپرسید«واقعا چرا؟». اگر هم این چنین نبود، سری به تلگرام، واتساپ یا هر پیام رسان دیگری بزنید و چت های قدیمیتان در یک گروه منسوخ شده را بخوانید تا ببینید چقدر با خودتان غریبه اید! باور کنید یا نه، بسیاری از کارها و فکرهایمان در هر برههی زمانی بازتابی از نگرش اطرافیان و بهخصوص دوستان صمیمیمان هستند. ولی حکمت پشت این تاثیرپذیری و تحول پیدرپی رفتاری و ظاهری در چیست؟ ترس نهفته در ذات بشریت از تنهایی. شاید با خودتان بگویید «ولی من خیلی از کارها را با آرامش و لذت محض در تنهایی انجام میدهم …»؛ دقت کنید که شما حتی وقتی تنهایی به کاری مشغول بودید تنها نبودید چرا که وجودتان گرم به بودنها بود! اینکه بخواهید به محض ورود به لابی کنار گروهی بنشینید و با صحبتهای گرم و صمیمی سرگرم شوید، اینکه بخواهید موکایی که از وندینگ گرفتهاید را تنها ننوشید، اینکه بخواهید لابهلای فشار ددلاینها ملاقات های ریز دوستانه داشته باشید، اینکه بخواهید از هر اتفاق ریز و درشت و حتی حاشیهای مطلع شوید و بسیار «اینکه بخواهید»های دیگر، همه طبیعیست ولی عجله نکنید! همصحبت، هممسیر، همراه، همدم، همدرد و حتی همراز درست در مناسبترین زمان و مکان پیدا خواهند شد… هیچ دلیلی ندارد برای فرار از تنهایی با ساز ناکوک دیگران برقصید و مدام شکل روح و جسمتان را عوض کنید! آسیب یک رابطه ناسالم به مراتب بیشتر از درد تنهاییست. پس حس خوبی که به خودتان دارید را در ازای هیجان و تجربههای جدید، راحت نفروشید. بدانید خیلی از به ظاهر دوستانی که به طور موقت تنهایی را از یادتان میبرند، در واقع میخواهند خودشان را از تنهایی خارج کنند!
سرتان را درد نیاورم و مختصر بگویم، لحظهای از قافله دور شوید و خوب دقت کنید. با زاویهای بالاتر از ماجرا، خوب نگاه کنید و ببینید دلتان کجا راحت تر و آرامتر است، کجا نیازی به تغییر اجباری و پذیرش ارزشهایی دور از عقایدتان نیست، کجا نیازی به جابهجایی مرزها برای نزدیکتر شدن وجود ندارد؛ خودتان را جمعوجور کرده و همانجا بروید!