«به نام خدا»
اولین ماه فصل پاییز و چالش کتابخوانی ماهانه طاقچه «اول راه» با موضوع کتابی دربارهی شکست عشقی! موضوعی که من تقریبا قبل از خواندن کتاب این ماه از آن فراری بودم، یکی از نکات فوق العاده مثبت این چالش که البته از اهداف اصلی آن این است که کتب مختلف با موضوعات متفاوت را در قالب چالش کتابخوانی بخوانیم، در این بین شاید کتاب هایی که فکر میکردیم دوستشان نخواهیم داشت و به سراغشان نمیرفتیم، پس خواندنشان به کتاب های محبوبمان تبدیل شوند!
طاقچه در سایت خود هدف از چالش کتابخوانی سال 1400 را اینگونه بیان کرده است (برای یادآوری این چالش و البته که هنوز هم فرصت شرکت در آن وجود دارد) :
هدف اصلی ما از چالش کتابخوانی ۱۴۰۰ این است که هر ماه حداقل یک کتاب را بتوانیم در کنار هم بخوانیم و حتما دربارهی کتابها صحبت کنیم تا بتوانیم بیشتر از کتابها یاد بگیریم.
خب برویم به سراغ بخش محبوبم یعنی معرفی کتابِ دوستش داشتم اثری از آنا گاوالدا بانوی نویسنده فرانسوی. برای خواندن این کتاب تقریبا محبوب، نشر شمشاد و ترجمه خانم شهرزاد ضیائی را انتخاب کردم که در 141 صفحه به چاپ رسیده است. ناشران دیگر مثل ماهی و ندای الهی هم این کتاب را ترجمه کرده اند.
این کتاب که در قالب داستان خارجی به چاپ رسیده است در واقع کتابی دیالوگ محور بین دو شخصیت اصلی کلوئه و پدر شوهرش پی یر است و از دیگر شخصیت های اصلی داستان هم شوهر خیانتکار کلوئه یعنی آدرین است. داستان از اینجا شروع می شود که کلوئه با دو دختر کوچکش به ویلای پدر و مادر آدرین در خارج از شهر میرود. پدرشوهرش پی یر شخصیتی خشک و آرام دارد؛ او در گفت و گویی طولانی با کلوئه ماجرای عشق خودش را بازگو می کند و اشتباهاتش در راه این عشق را به خاطر می آورد . پییر از عاشقی پس از ازدواج حرف می زند و از دو راهی ماندن یا رفتن و ترک کردن. در واقع این کتاب از آن دسته کتاب هایی است که عشق و هوس و خیانت را روایت می کند اما در اصل مفهومی از زندگی و اشتباهات انسان هاست. حقیقتا دیالوگ های زیبا و تامل برانگیزی داشت که فکر می کنم دوباره باید آن ها بخوانم. برای افرادی که تجربه شکست عشقی را داشتند مخصوصا خانم ها می تواند تجربه بسیار جالبی باشد اما خواندنش برای افرادی مانند من که در این زمینه تجربه ای نداشتند نیز بسیار لذت بخش بود؛ با غم و رنج کلوئه هم ذات پنداری کردم و همچنین برایم جالب بود که داستان خیانت را از زاوید دید فرد خیانتکار هم خواندم.
دوستش داشتم رمانی است دربارهی جدایی و باور به اینکه زندگی هیچکس با جدایی به پایان نمیرسد.
جملات ارزشمند از زبان کلوئه:
به خودم گفتم، راحت باش، یک دل سیر گریه کن. بعد اشک هایت را خشک کن، دستمال ات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زده ات تکانی بده و صفحه جدیدی را باز کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه چیز را از نو شروع کن.
در جایی دیگر:
چقدر طول می کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست اش نداشته باشیم.
از اینجا شروع داستان از زبان پی یر:
همیشه از غم کسانی که ترک می شوند حرف می زنند اما تا به حال به درد و رنج کسانی که می روند، فکر کرده ای؟
یادآوری عشقی که کلوئه به آدرین داشت:
من فکرهایم را کرده ام و به گمان ام این بهترین راه است: این که مثل تو، زندگی خودم را داشته باشم و از راه دور دوست ات داشته باشم.
و این جمله معروف:
یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است.
به نظرم یکی از بهترین ترجمه های این کتاب ترجمه شهرزاد ضیائی است که به خوبی از پس این داستان دیالوگ محور برآمده است. البته از غلط های املایی و ویرایشی نمیتوان چشم پوشی کرد.
از این کتاب به یادم خواهد ماند: بودن نصفه و نیمه و حفظ ظاهر ماجرا، رنجی بی پایان است. همچنین به نظرم توجیه برای خیانت بی معنی است چرا تا وقتی جدایی و روند معمولش هست باید داستان را با خیانت و بدترین شکل ممکن تمام کرد! درک ماتیلد و پی یر برایم ممکن نبود البته که پایان باز داستان باعث این می شود که ناخودآگاه به تمام ماجرا و شخصیت ها و زندیگیشان فکر کرد. این کتاب قطعا ارزش یک بار خواندن را دارد.
امتیاز من 3/5 از 5 است و آن را از طاقچه همیشه در دسترس خواندم:)