آگاهی بخشی:
همین ابتدا خدمتتان عرض کنم که اگر به دنبال مطالعه محتوایی در مورد مدیریت پروژه و یا چیزی شبیه به آن وارد این متن شده اید، در این متن با ادبیاتی کاملا بی ربط به مباحث تخصصی، موضوعی در مورد مدیریت پروژه مطرح خواهد شد. مطلبی که بهانه نوشتن آن ادای احترامی است به عزیزی که دیروز از بین ما رفت، کسی که احتمالا اندک اطلاعاتی از مدیریت پروژه نداشت، اما در اوج، پروژه اش را به پایان برد!
البته بعید نیست که با خواندن مطلب نکات مفیدی دستگیرتان شود که فارغ از چهارچوب هایی است که صبح تا شب در مورد مدیریت محصول و مدیریت پروژه ها می خوانیم.
سعی می کنم کوتاه بنویسم که رغبت کنید و بخوانید.
آغاز متن اصلی:
احتمالا تجربه کرده اید که وقتی یک پروژه ای را شروع میکنیم و یا توسعه محصولی را استارت میزنیم، بخصوص اگر پر از چالش و فراز و نشیب باشد، از جایی به بعد به دنبال پایان آن هستیم. به دنبال تحویل پروژه و یا لانچ محصول تا ببنیم نتیجه چه می شود و یا به دنبال کار دیگری برویم.
اما نکته مهم که بعد از سالها دیگر انجام یک پروژه جدید و به پایان بردن آن به خودی خود آنقدرها هم انگیزه بخش نیست، بلکه سوالات مهمی مطرح می شوند: از خود چه چیزی به جا گذاشته ام؟ آیا می توانم به پروژه هایی که انجام داده ام افتخار کنم؟ می توانم به آنها تکیه کنم؟ آیا اعتباری برای من ایجاد کرده اند؟
و سوال های مهم تر:
بله اگر در ابتداء راه هستید، یقینا و صددرصد مطمئن باشید که به این مرحله خواهید رسید.
پس چه بهتر که همین الان این سوالات را در مورد خودمان و پروژه هایی که در آن ها مشغول می شویم بپرسیم.
مطمئنا اگر با سوال های بالا مشغول پروژه ها بشویم، دیگر کمتر ذهنمان درگیر به پایان رساندن پروژه خواهد بود، چرا که به پایان رسیدن هر پروژه یا اتمام نفش ما در آن، سرنوشت قطعی همه کارهاست.
و چقدر خوب می شود که تصمیمات را با آگاهی نسبت به این سرنوشت مختوم بگیریم. بله مسئله اصلی؛ آگاهی به این است که هدف ما از صرف گرانبهاترین سرمایه مان(یعنی عمر و زمان) فقط به پایان بردن آن نیست.
به نظرم گفتنی را گفتم، بقیه ش دلنوشته است:
کسی که دیروز با تصادفی از بین ما رفتن، خانمی بود جاافتاده، عمیقا مذهبی و بسیار محترم به نام ث.رحیمی. از وقتی که خاطرم هست در مهمانی های خانوادگی، به خوبی و دوری از غیبت و تهمت و ... توصیه مان میکرد.
از وقتی خاطرم هست، مشغول کار خیر بودند، فراهم کردن جهیزیه برای نوعروسان، فراهم کردن وام قرض الحسنه با کمک صندوق شفیع برای تازه دامادها و زوج های جوان و احتمالا کلی کار خیر دیگه که ما از آن بی خبریم.
بله ایشان هم مثل همه نمی دانست که واقعا چه زمانی پروژه زندگیشان تمام می شود، اما در نقشی که انتخاب کرده بودند، خوش درخشیدند و حتی الان که به دست تقدیر، ناگهان پروژه شان ظاهرا به پایان رسیده، حدس میزنم با پاسخ هایی درخور به سوالات بالا بوده است.
(بماند که یقین دارم بنیادهای خیری که بناکرده اند، بی شک مانند یک محصول زنده برایشان تا سالها نتیجه بخش خواهد بود انشالله)
به نظرم اومد این ویدئو TED با عنوان "واقعا آخر زندگی چی مهمه؟" بتونه قسمتی از منظور رو بست بدهد
و یا شاید بیان بسیار زیبای شهید آوینی در ویدئو (مرگ آگاهی)، بتواند قدرت بالای زندگی کردن در سوال های بزرگی مثل زمان مرگ را به ما بیاموزد.
برای شادی روحشان:
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم.