مدیران بلندپایه سازمان ها با توجه به هوش سازمانی خود، سطح خوب دسترسی ها به اطلاعات و نظرات مشاورین و بسیاری منابع دیگر که در اختیار دارند، همواره در مسیرهای استراتژیک قدم بر میدارند، همان چیزی که از آنان و جایگاه سازمانی شان انتظار می رود.
اما در یک سطحی از فعالیت های سازمان، به ناگاه مشاهده می شود که کارمندان و نیروهای متخصص در مسیری غیر از آنچه مطلوب سازمان است، در حال قدم زدن و یا حتی شتابان حرکت کردن هستند.
اما مشکل کجاست؟
لطفا تصویر زیر را مطالعه بفرمایید تا بریم سراغ بقیه صحبت:
در کتب و منابع مختلف به سبک های متفاوتی مراحل برنامه ریزی استراتژیک و روال اجرای آن ذکر شده است که تفاوت های اندکی دارند، اما اصل موضوع دقیقا یکی است.
از ذکر مراحل آن چشم می پوشانیم چرا که هم گوگل هست هم منابع معتبر کافی برای این موضوع.
صحبت پیرامون مرحله است که در ویکیپدیا به شکل زیر طرح شده است که عینا ذکر می گردد:
تنظیم دورنمای سازمانی برای آینده: در این مرحله، توصیفی از شرایط آینده سازمان در صورت بکارگیری استراتژیهای تدوین شده و استفاده از تمام نیرو و منابع سازمان، ارائه میشود. این توصیف دورنمای موفقیت سازمان نامیده میشود که در آن شرحی از مأموریت، استراتژیهای اساسی، معیارهای عملکرد، بعضی از قواعد تصمیمگیری مهم و استانداردهای اخلاقی مد نظر همة کارمندان ارائه میشود.
در صورت تنظیم چنین دورنمایی، افراد سازمان خواهند دانست که چه انتظاری از آنها میرود، پویایی و همسویی انگیزه و نیروی افراد در رسیدن به اهداف سازمان به وجود آمده و نیاز به نظارت مستقیم کاهش مییابد.
همه ی صحبت پیرامون پاراگراف دوم است، همان موضوعی که باعث می شود که مدیران سطح بالای سازمان و حتی مدیران میانی با غفلت از آن، رفتاری خلاف استراتژی ها و راهبردهای سازمان از کارمندان سازمان مشاهده نمایند.
لذا از شما مدیران ارجمند تقاضا دارم که در هر موضوعی که برنامه ریزی و حتی رفتاری راهبردی دارید، ضمن مشخص کردن و تاکید بر استراتژیک بودن آن رفتار، دورنمای آن و انتظارات خود را به کارکنان منتقل نمایید، تا آنان نیز در مسیر روشن و مدنظر شما قدم بردارند.