چند هفته قبل وقتی به حرفهای صاحب امتیاز برند تداکس مشهد در پنل در مورد چالشهای برگزاری یک رویداد گوش میدادم، تعجب کردم چطور یک برند ده سال با همچین چالشهایی تونسته کارشو ادامه بده و رویدادهارو با این کیفیت برگزار کنه
تجربه این همایش و رویداد برای من متفاوت بود
ایندفعه فقط یک مهمان نبودم که برم بشینم و به سخنرانی ها گوش کنم
شب قبل همایش وقتی داخل سالن داشتم برندهارو میدیدم که مشغول هماهنگی و غرفه سازی بودن و روز بعد که با پک هدیه اسپانسرها به همایش رسیدم و یهو به خودم اومدم و دیدم دارم مهمون رو دعوت میکنم به سمت سالن همایش برن.
هم حواسم به سخنرانی بود و هم کارهای اجرایی همایش
در طول سخنرانی محو شجاعت گفتاری و حرفهای امیرحسن موسوی در مورد بحرانِ ارتباطاتِ بحران بودم و ازش شجاعت در گفتار رو یاد گرفتم وقتی از چالشها صحبت کرد و گفت:(ابزار مدیریت ارتباطات بحران، سرکوب، خاموش کردن صدای مخالف، روایتهای یک سویه، تبلیغات یا پروپاگاندا نیست؛ بلکه ارتباطی مبتنی بر فروتنی، مسئولیت پذیری، همدلی و پایبندی به صداقت و شفافیت از همان لحظه آغاز است. که امروز نه فقط بخاطر اخلاق، بلکه از روی مصلحت هم ضروری است.)
رحیم فرضی پور از چالشی صحبت کرد که منم در محیط کار باهاش درگیر بودم، حادثهای که اتفاق میوفته و پیامد های رفتاری و عاطفی که ما نسبت به اون اتفاق از خودمون نشون میدیم که یک قسمت گم شده این معامله باور ما و معانی درباره حادثه بود.
حرفهاش رو با سه جمله کلیدی تموم کرد که همیشه یادم میمونه:
من خامه و توت فرنگی دوست دارم، اما ماهیها کرم دوست دارند، بنابراین وقتی به ماهیگیری میروم، سر قلاب کرم میگذارم، نه خامه و توت فرنگی.
فیلیپ کاتلر
کفشی که برای شما مناسب است، میتواند پای پای دیگری را آزار دهد. هیچ شیوه یکسانی برای زیستن وجود ندارد که مناسب حال همه باشد
یونگ
دنبال بهترین راه نگردید، آن را پیدا نخواهید کرد! راه تو با تو آفریده شده است. خودت را بشناسی بهترین راه را یافتهای.
نگار عرب از چالشش هنگام ورود به تپسی گفت و از تلاشش برای یکپارچه سازی و ارتباط بین بخشهای مختلف تپسی گفت و نشون داد مدیر ارتباطات نقشش مثل یک رهبر ارکستره که بین پیامهایی که از بخشهای مختلف به بیرون سازمان میره، یکپارچگی و انسجام ایجاد کنه..
و گفت:
من یادگرفتم مردم فراموش میکنن شما چی گفتین یا چه کاری انجام دادین اما هرگز احساسی که براشون بوجود اوردین رو فراموش نمیکنن
یک مدیر ارتباطات حرفهای جاش خیلی توی خیلی از سازمان ها و دولتهایی که ارتباط مستقیم با مردم دارم خالیه
مدیرعامل برند بازلی مسعود بیگدلی از داستان زندگی و شکل گیری برند بازلی گفت. از پدری که به همهی همکارهایی که کنارشون کار میکنن احترام به حرف مدیر رو نشون داد.
علیرضا شیری اومد و گفت زندگی تاب داره و بهتره ما بیتابی نکنیم و با این تاب بهتره تاب بخوریم و این فرق آدمهای زنده و مردهاست
اگه غم میخورین و غم هست غم سالمیه، غم سالم از ما آدم حسابیتر میسازه
همه چشمهامون رو بستیم و ملاقاتی با خود ۸۰ سالمون داشتیم. این برای من سخت ترین قسمت این همایش بود. برای منی که اینقدر مرگ رو به خودم نزدیک میدیدم و بی ترس باهاش روبرو شده بودم که تصور ۳۰ سالگیم برام سخت بود و داشتم با خود ۸۰ سالم روبرو میشدم. بغض کرده بودم و فقط ازش تشکر کردم که ادامه داد و فقط لبخند و چشمهاش یادمه
چیزهایی که تو زندگیم تلاش کردم از بین نره(ذوق توی چشمهام، لبخند روی لبهام)
رشید کاکاوند
کسی که کنارش سهراب رو شناختم و یادگرفتم شعرهای سهراب رو زندگی کنم
یک وقتایی فکر میکردم من سر کار دارم سخت میگیرم و شاید رعایت اصول و اتیکت های اجتماعی دیگه مهم نیست و من با دونستن و رعایت کردنشون فقط خودمو اذیت میکنم
و استاد عزیزم اومد و چیزی گفت که کل دغدغه من رو با خودش شست و برد
بهترین گوشت و بهترین لوبیا و سبزی رو هم بگذارید، قرمه سبزی نمیشود؛ یک آب جوشانی نیاز دارد تا خورشت بار بیاد؛ ثروت، بهترین موفقیت و مدرک ما رو انسان نمیکنند، یک فرهنگ لازمه تا جان ما به بار بشینه.
کاکاوند همایش رو با یک شعر تموم کرد و از دیگر سخنرانان حمیدرضا غزنوی و بهنود الهوردی نیک بودن که روزی حتما درموردشون خواهم نوشت.
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
ولی جنس این پایان متفاوت بود
این اخرین تدایکس برندینگ مشهد بود و توی این ده سال خیلی ها اومدن و روی این فرش قرمز صحبت کردن که من فقط شاهد دو سال برگزاری این همایش بودم
نمیدونم حامد چطوری ده سال تونست ادامه بده و با این کیفیت این همایش ها رو برگزار کنه و نمیدونم چی باعث شده دیگه ادامه نده
جای حامد و حرفها و چالش هایی که توی پنل درموردشون گفت روی این فرش قرمز خالی باقی میمونه
اما
تمام هم که بشوی تازه ابتدای شروع شدنی