نسرین سلیمانی·۲۲ روز پیشهمه چیز به غبار ختم میشود، پس از غبار بپرسهرچه خواهید از غبار بپرسید، از فقر و فلاکت و گرسنگی، از عشق و شکست و بیسرانجامی، از سودای شهرت و نویسنده شدن، از غرورهای شکسته شده...
نسرین سلیمانی·۱ ماه پیشاعتیاد به اکسیژن بالای قلهدر کوه وقتی به قله میرسم روی این تخته سنگ مینشینم و با چای در دستم، چشمانم آمدن افراد را تماشا میکنند و در ذهنم یاد روزهایی میافتم که..…
نسرین سلیمانی·۱ ماه پیشبیگانهای با مردم دنیا | کتاب «بیگانه» آلبر کامومی ترسیدم که با "مورسوی" درونم رو به رو بشم چون جوابی براش نداشتم. من عاشق شخصیتهای بدون نقاب کتابهای آلبر کامو هستم...
نسرین سلیمانی·۱ ماه پیششبی که صبح نمیشدهرتکهی وجودم داشت به چیزی فکر میکرد و مشغول انجام کاری بود و دیگر توانی برای جمعکردن تکههای وجودم نداشتم. حتی از جمع کردم تکههایم وحشت
نسرین سلیمانی·۱ ماه پیشلمس اکسیژن تازه| شنا کردن تا سطح دریاتا عمقی برو پایین که برای برگشتن نفس داشته باشی. اگه تمام نفستو بزاری برای رفتن به پایین غرق میشی. یاد خودم افتادم که گاهی در شروع...
نسرین سلیمانی·۱ ماه پیشدشواری بعضی گفتگوهابا همهٔ اتفاقات میدونستم که دارم بین همین آدمها زندگی میکنم و همه سعیمو کردم که حقیقت رو جسورانه بگم؛ اما هر جا که ممکن بود مهربان باشم.
نسرین سلیمانی·۳ ماه پیشبرای محمدعلی بهمنیمشغول کارهای روزانه ام بودم که در استوریهای اینستاگرام با خبر فوت محمدعلی بهمنی روبرو شدم...
نسرین سلیمانی·۳ ماه پیشکتاب «سقوط» آلبر کامو؛ سقوط به قعر دره زندگیخیلی گفتهام، من عاشق سقوطم. عاشق این رهایی در سخنگفتن درباره خود، عاشق این عریانی کلام که تجلی ذات بشر است. اما جنس این سقوط متفاوت است..…
نسرین سلیمانی·۳ ماه پیشکتاب «تهوع» ژان پل سارتر؛ هزارتوی وجود داشتن«تهوع» سیلی واقعیت و شکنجه صبحگاهی بود که خودم انتخاب کرده بودم و به مدت یک هفته صبحانهام رو با تهوع خوردم و چاییام رو با تهوع نوشیدم...
نسرین سلیمانی·۴ ماه پیشکتاب «نخستین مرد» آلبر کامو؛ کاغذهای پیدا شده در گلولای تصادفنویسندهای که دو سال بعد از گرفتن جایزه نوبل ادبیات در تصادف کشته شد. کاغذهای پیدا شده در گلولای تصادف، نوشتههایی که قرار بود...