ویرگول
ورودثبت نام
نسرین سلیمانی
نسرین سلیمانی
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

کتاب «تهوع» ژان پل سارتر؛ هزارتوی وجود داشتن

از دیدگاه من بهترین شروع در مطالعه آثار یک نویسنده، شخصی‌ترین اثر اوست؛ این کار باعث آشنایی بیشتر با جهان نویسنده و درک بهتر تفکرات و زندگی زیسته او در خلال آثارش می شود .

ژان پل سارتر

«ژان پل سارتر» یکی از نویسندگان اگزیستانسیالیست قرن بیستم فرانسه بود. فیلسوفی که با کتاب‌ها و جملاتی در مورد زندگی و حال شخصی انسان‌ها جایگاه ویژه‌ای در ادبیات فرانسه پیدا کرد.
مطالعه آثار سارتر را با شخصی‌ترین اثر او آغاز کردم. کسی که بهترین توصیف از خودش کلمات کتاب «کلمات» است که می‌گوید:

"تحملش برایم سخت بود که یک پیکر و هر روز همان چهره را داشته باشم. خیال نداشتم که خودم را در اسکلت واحدی محبوس کنم. انتصابم را می‌پذیرفتم مشروط بر آنکه بر اساس چیزی صورت نگرفته باشد، مشروط بر آنکه در خلا مطلق و بی‌دلیل بدرخشد."

سارتر نویسنده‌ای است که معتقد بود انسان هیچ ماهیتی در ابتدا از خود ندارد. انسان به‌وسیله‌ اعمالش ماهیت خود را می‌آفریند. به عبارتی ماهیت انسان، مجموعه اعمال اوست.

"از جایم بلند می‌شوم. آینه مثل حفره‌ای سفید در دیوار است. یک دام است. می‌دانم گرفتارش می‌شوم. آهان. آن شیء خاکستری توی آینه ظاهر می‌شود. جلو می‌روم و نگاهش می‌کنم. دیگر نمی‌توانم از آنجا بروم. عکس صورت خودم است. در این روزهای تلف‌شده، بیشتروقت‌ها تماشایش می‌کنم. چیزی ازش دستگیرم نمی‌شود. صورت‌های دیگر مفهومی دارند، ولی مال من نه. حتی نمی‌دانم قشنگ است یا بدترکیب. فکر کنم بدترکیب است. چون این‌طور بهم گفته‌اند. ولی برایم عجیب نیست. در اصل، حتی تعجب می‌کنم که می‌توانند این‌طور توصیفش کنند."

آنتوان روکانتن

آنتوان روکانتن، شخصیت اول داستان، بار بیان اندیشه‌های سارتر را به دوش می‌کشد. در تنهایی خویش سعی می‌کند به سوال اساسی این رمان پاسخ دهد: «ما چرا وجود داریم؟»

"نشخوار دردناک «من وجود دارم» را خودم به درازا می‌کشانم
خود من
بدن همین‌که شروع می‌کند به زندگی خودبه‌خود زندگی می‌کند
ولی فکر را خود من ادامه می‌دهم و بازش می‌کنم
من وجود دارم، فکر می‌کنم وجود دارم…
چه مارپیچ درازی است این وجودداشتن"

تهوع

نباید از یک مجموعه خاطرات توقع داستانی منسجم را داشت. کتاب تهوع هیچ‌چیز را روایت نمی‌کرد و شاید بهترین مکان برای صحبت از پوچی همین بی‌انسجامی است.

در ابتدا سعی می‌کردم پیچیدگی‌های فلسفی کتاب را با تمرکز، دقت و بازگشت به بخش‌هایی که ذهن حضور نداشت درک کنم. از جایی به بعد متوجه شدم این‌ها پیچیدگی فلسفی نیست، بلکه حقیقت زندگی از نگاه نویسنده است. در نتیجه خودم را بین نوشته‌های کتاب رها کرد و گذاشتم کتاب مرا به عالم جنون خود ببرد.

فکر می‌کردم سارتر با کتاب تهوع من را به عالمی می‌برد که با کتاب بیگانه درک کرده بودم؛ اما جنس پوچی سارتر متفاوت بود.

«تهوع» سیلی واقعیت و شکنجه صبحگاهی بود که خودم انتخاب کرده بودم و به مدت یک هفته صبحانه‌ام رو با تهوع خوردم و چایی‌ام رو با تهوع نوشیدم. خواندنش سخت بود؛ ادامه‌دادنش سخت‌تر.

بعضی از کتاب‌ها احساساتی را که هیچ‌وقت نمی‌توانستی آن‌ها را توصیف کنید به شما نشان می‌دهند. تهوع ازاین‌نوع کتاب‌ها بود.

پس تهوع همین است: این قطعیت کورکننده؟ چقدر فکرم را خسته کردم! درباره‌اش نوشتم! حالا می‌دانم که وجود دارم ــ جهان وجود دارد ــ و من می‌دانم که جهان وجود دارد. همین و بس. ولی برایم فرقی نمی‌کند. عجیب است که نسبت به هر چیز این‌قدر بی‌تفاوت باشم. این مرا می‌ترساند.

تهوع سارتر و بیگانه آلبر کامو | جمع بندی

کتاب «تهوع» سارتر و «بیگانه» آلبر کامو هم‌زمان نوشته شده‌ بودن. در بررسی نظرات کتاب سارتر خیلی به این جمله برخورد کردم: «خودم را بین نوشته‌های کتاب پیدا کردم»
برای من بعضی قسمت‌های کتاب این حس را داشت؛ چون دست روی پوچی انسان گذاشته بود.

تهوع، از دید من، رمان غیر منسجمی بود، که بنا بر ماهیتش، مخاطب را بیشتر مقهور جملات درخشانش میکرد تا وقایع داستانی. برخلاف رمان بیگانه کامو، که خواننده با مورسو، قهرمان داستان، همراه می‌شود ، با او همذات پنداری می‌کند و احساساتی شبیه به او دارد: احساسات مورسو در دادگاه، لذت یک روز زندگی او کنار ماری .... در تمام این صحنه ها ، مخاطب با مورسو همراه است. تهوع اما،... «تهوع» کاملا متفاوت بود.

کتابژان پل سارترکتاب تهوعسارتر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید