در شرقیترین نقطه ایران، جنوب استان سیستان و بلوچستان بیرونزدگی در نقشه وجود دارد که گویی از دید برخی همچون زائدهای است؛ که نبودنش، بهتر از بودنش است!
بعد از طی مسیر 35 کیلومتری از شهرستان سراوان به سمت مرز پاکستان و گذر از روستای دستسازهای فوقالعاده زیبای سفالین مردان و زنان بلوچ که به واسطه هنر بی حد خود، جان میبخشند به ترکیب آب و گل، به روستایی به نام دَهَک میرسیم. روستایی با حدود 1000 نفر جمعیت که کمتر از 85 کیلومتر با مرز پاکستان فاصله دارد.
دهک انتهای دنیاست! همیشه تصور میشده است که انتهای دنیا باید یک دره باشد که به دریا سقوط میکند، ولی اینجا حتی آب هم در حکم طلا است.
در یک روز بسیار معمولی در این روستا، اولین چیزی که توجه هرکسی را به خود جلب میکند، صف کودکانی است که در انتظار نوبت قنات آب، برای پر کردن دبههایی هستند تا خانوادهشان بتوانند در آن روز، تشنگی خود را با آن رفع کنند. البته این کودک سقاها، تنها یک ساعت در هفته میتوانند استراحت کنند؛ یک ساعتی که برای ساکنین روستا، تبدیل به عرصه رقابتی تنگاتنگ برای پر کردن مخازن شده است. زیرا مازاد آبِ لوله کشی شهرستان سراوان در استخری در این روستا جمع میشود و به محض پر شدن استخر، آب را برای روستا باز میکنند که تنها در عرض یک ساعت کل آن خالی میشود. حال انکه در این استخر روباز، آب چقدر آلوده میشود، بماند!
دهک انتهای دنیا نیست؛ برزخی از است که تا چشم کار میکند، همه چیز خاکی است!
در این روستا همه چیز خاکی است. از جنس روابط مردم گرفته تا زمین فوتبال و راههای دسترسی. حتی در هوایی هم که تنفس میشود، به خوبی میتوان ذرات خاک را حس کرد. کافی است روزی سرعت نسیم نسبت به قبل کمی افزایش پیدا کند. در آن صورت رستاخیز آغاز میشود و حتی با پوشاندن تمام صورت، باز هم در انتهای روز، هیچ جایی نیست که ذرات خاک در آن نفوذ نکرده باشد.
در هر خانه که قدم بگذاری، گوشهای از حیاط آن، محل انباشت زبالههای خانه است که هفته به هفته، به دور از هرگونه بهداشت، کودکان برای سرگرمی آنها را میسوزانند. برخی هم برای روشن نگه داشتن محل، شبها این کار را میکنند که در نبود چراغهای روشنایی، افراد و مردم روستا، در سنگلاخهای مسیرهای رفت و آمد، سالم به این طرف و آن طرف بروند.
دهک برزخ نیست، دهک جهنمی است که سوخت در آب پیدا نمیشود.
نبودن گاز، نفت یا بنزین، به قدری که نبود آب به چشم میآید، اذیت کننده نیست. زمستانهای گرم، تمام لطف طبیعت به این مردمان بوده است که نیاز کمتری به سوخت برای گرمایش داشته باشند. تابستانها نیز به قدری گرم است، که بدون نیاز به سوزانندهای، میتوان روی تخته سنگی غذا پخت!
دهک برزخ نیست، بهشت است. بهشت مواد مخدر و قاچاقچیان!
مواد مخدر، تنها مادهای است که به راحتی و در سریعترین زمان ممکن، میتوان انواع آن را تهیه کرد. تپههای اطراف روستا پر است از معتادانی که از این طرف و آن طرف ترد شده و برای گذران زندگی خود، به آنها پناه میآورند.
در ابتدای ورودی روستا، خانههای نیمه ساختی وجود دارد که تمام اهالی روستا میدانند کاربری آنها چیست. خانههایی که مانند گیت انتظار ورود برای افغانستانیهایی است که با هزار امید و آرزو و البته به حقیرانهترین شکل ممکن وارد ایران میشوند. گاهی اوقات قاچاقچیان انسان سعی میکنند در یک صندوق عقب خودرو سواری، حتی سه نفر را جای دهند و آنها را به بم یا زاهدان برسانند. محلیها میگویند برای رسیدن به شهر، تنها میتوان به خودروهای سواری اعتماد کرد؛ ولی حتی خودروهای سواری هم ممکن است قاچاقچی انسان باشند و در یک خودرو که 5 نفر ظرفیت دارد، تا 17 نفر را سوار کنند. البته هر چه باشد، وضعیت رانندگی قاچاقچیان آدم، از قاچاقچیان سوخت و مواد مخدر بهتر است که آنان نه عقیدهای به قوانین رانندگی دارند و وجدانی برای ادامه مسیر.
تنها اتفاقی که در روستا به خوبی میافتد و هیچگاه در انجام آن، کم کاری نشده است، برگزاری اذان و نماز جماعت است. به جرات میتوان گفت حتی برای یک دقیقه هیچگاه تاخیر نداشته است. یک جوان روستایی برای اینکه آینده خوبی داشته باشد، چند راه بیشتر ندارد:
عضو سپاه شود و در عملیات سپاه در مناطق اطراف روستا و یا پاکستان، فعالیت کند.
ملا شود و به تدریس علوم قرآنی بپردازد.
به قاچاق سوخت، انسان یا مواد رو بیاورد.
دهک نه انتهای دنیا است، نه برزخ، نه جهنم و نه بهشت است؛ فقط یک روستا است! روستایی که تجلی خوابزدگی مسئولان است