اونروز دیدم چطوری کار کردی! از چهارتا عنصر اصلی فقط یکی رو داری! اون سه تای دیگه رو معلوم نیست چیکار کردی باهاشون!
هر کار کردم به خودم مربوطه. به کسی چه ربطی داره؟ بعدشم ..... من اگر اون عناصر رو ندارم، خب به کسی آسیبی نمیزنم که! ولی وقتی تو درد داری، برای من و بقیه ماها، سخت میشه!
اصلا ولش کن. بیا یک کاری کنیم که تو قویتر بشی.
یعنی چجوری؟
یعنی یک طوری که اون چهارتا عنصر اصلی رو داشته باشی. بقیه موارد از ترکیبی از این چهارتا عنصر اصلی به وجود میان! مثلا خوشحالی: ترس+ شادی یا شجاعت: نبود ترس هست یا حس خودکشی: ترس زیاد + غم زیاد + نبود شادی هست.
خب بعد چطوری زیادشون کنیم؟
احتمالا باید در چالشهایی بندازمت که این حسها باید کار کنند! درسته من درد میکنم ولی هنوز اونقدر پیر نشدم که نتونم به تو این چیزا رو یاد بدم! هنوز یک کارایی از دستم بر میاد!
اگر تو بتونی این کارو برای من بکنی، من قول میدم یه همدم خوب برات پیدا کنم که انقدر فکر و خیال نکنی! یکی که بتونی وقتی درد گرفتی، بهش بگی. یکی که ازت بپرسه امروز حالت چطوره!
هر دوشون قلب قلبی شدند و رفتند فکر کنند چکار میتوونند بکنند. به این میگن همزیستی مسالمت آمیز!