بعد دو روز هنوز چند روز از زندگی رو به خاطر نمیارم دلیلش هم نمیدونم بعد از مراجعه به اینجا فهمیدم دو روز در رویا یا شاید هم در خیالات خودم در یک جنگل زیبا بودهام و الان هم در یک شهر شلوغ و کثیف هستم. به نظرم باید این اتفاق رو یک آرزو اسمگذاری کنم و به این فکر کنم که بدون آرزو به کجاها میرسیم.
همیشه بهونهای یا دلیلی هست که اتفاقی چه خودآگاه چه ناخودآگاه بیافته مهم اینه که از اون اتفاق چه جوری استفاده میکنیم.
"هیچ کس سرش آنقدر شلوغ نیست که زمان از دستش در برود و شما را از یاد ببرد. همه چیز بر میگردد به اولویتهای آن آدم، اگر کسی به هر دلیلی تو را یادش رفت فقط یک دلیل دارد: توجزو اولویتهایش نیستی!"
پائولو کوئیلو
امروز با زاویه دیگهای به دنیا نگاه کنیم. مثلا زاویه نیمه پر لیوان و مثبتطور به جریانات.
اتفاقات مختلفی رخ میدهد، یه آتشسوزی همین حوالی رخ داده و آن طرفتر زلزله اومده. در تمام همه اینها شاید جنبه مثبتی وجود دارد.