ویرگول
ورودثبت نام
Nazaninzahra
Nazaninzahraاینجا درباره ی کسی میخونی که میتونه نشون بده این دنیا با وجود سختی هاش بازم قشنگه پس همراهم شو
Nazaninzahra
Nazaninzahra
خواندن ۴ دقیقه·۴ ماه پیش

عزت نفس

قبل از شروع باید بگویم هرگاه این کلمه را به زبان می آورم حس جالبی پیدا میکنم و احساس میکنم تنها یکی از مشکلاتی میتواند باشد که اکثر انسان ها درگیر آن باشند

در حالی که توصیف شدنی نیست میخواهم برایتان بنویسم من اکثر تجربیاتم را در دوران نوجوانی بدست آورده ام

تجربیاتی که احساس میکنم انقدر برای قلب کوچکم و احساسات نازکم بار سنگینی زیادی داشت که انگار از نظرم زود بود و مدام میگفتم ای کاش بعدا اتفاق میوفتاد

در ادامه متوجه میشوید که چرا نام موضوع عزت نفس هست

من سال هفتم با دختری بسیار مهربان به اسم کامناز آشنا شدم او دختری بسیار کمک رسان،مهربان و دلسوز بود و بعنوان اولین بقل دستیم احساسات عاطفی زیادی نسبت بهش پیدا کردم ولی به مرور زمان متوجه شدم احساسات من به او باعث شده که از من فاصله بگیره و به سراغ کس دیگری بره.

تا تونستم گریه کردم براش آهنگ فرستادم تا گوش کنه یا حتی باهاش حرف زدم ولی فایده نداشت درکل برایش تلاش کردم ولی نشد.

یادمه یبار از خانوادمون بهش تعریف کردم که ما آهنگای این مدلی زیاد گوش میدیم بعد گف اه چقد احساساتتون چندشه شاید باورتون نشه با این حرفش دیگه آدم سابق نشدم حتی میتونم بگم من انقد احساسی بودم که او و من با همکاری همدیگر و با اکثر نظرات من یک انشا دونفره عالی تحویل می‌دادیم ولی بعد از حرف او باید بگم دیگه نتونستم انشا های قشنگی بنویسم

با اینکه آسیب‌های زیادی خوردم اما مجدد تلاش کردم برای ارتباطم باهاش و به مرور زمان که بزرگتر شدیم و به سمت هشتم و نهم رفتیم ارتباطمون با هم بهتر شد اما همچنان مسائل مختلفی بینمون بود

قبل اینکه ادامه بدم با قلبی شکسته ازتون خواهش میکنم قبل حرفتون فکر کنین و حالا چون طرف مقابلتون میگه ناراحت نمیشم بگو منظور این نیست که شما هر جوری که دوست دارید صحبت کنید و قلب بشکنید

ما انسان ها ظاهر همدیگه رو میبینیم و اطلاعات هرچند اندکی بدست میاریم ولی درون تنها چیزیه که هیچکس جز خود فرد نمیتونه متوجه بشه که توش چخبره.....

در ادامه من یه مدت ازش فاصله گرفتم و او حس طرد شدن از من دریافت کرد و سعی کرد منو به خودش نزدیک کنه ولی متاسفانه احساسات من نسبت به او انقد کم شده بود که حتی اگر دلم میخواست هم احساسم دیگه مثل سابق نمیشد ولی با این حال از اونجایی که کینه به دل نمیگیرم و زود میبخشم سال هشتم مجدد ارتباطمو شروع کردم

داخل پرانتز باید برایتان بگویم متاسفانه یکی از سخت ترین و پرچالش ترین دوران می‌تواند دوران نوجوانی و مخصوصا شروع آن که مربوط به دوران بلوغ می‌شود باشد و به این دلیل من واقعا احساسات سختی رو تجربه کردم تو سه سال تحصیلی متوسطه چون کسی نتونست درکم کنه و حتی بجای درک بسیار قضاوت شدم که متاسفانه باید بگم خیلی بابتش اذیت شدم

سال هشتم تصمیم گرفتم صفحه ای جدید رو باز کنم و پیش کامناز نشینم پس بنابراین باهاش محترمانه سلام کردم ولی رفتم جای دیگه ای نشستم و شاید باورتون نشه کامناز و کسانی که پشت سرش بودن مدام اصرار میکردن که به سمت کامناز برم و پیش او بشینم و این اصرار به مدت یک هفته ادامه داشت تا اینکه با هزاران تفکر بالاخره به بقل دستی بودن با کامناز رو شروع کردم

باهم خوب بودیم و حتی باید بگم موقع صحبت کردن باهاش با اینکه مثل سابق نبودم ولی خوب بود و کمی هم لذت داشت اما چند ماه بعد یک بحثی بین من و با یکی از بچه ها راه افتاد و طوری شد که طرف منو گرفت به کمرش و محکم خوابوند زمین و گلومو محکم گرفته بود بعد به زور کمی بلند شدم و دیدم کامناز اصلا براش مهم نیست و به عکس بجای کمک بهم داره با پشت سریاش صحبت میکنه و میخنده شاید درکم نکنین اما تنها کسی بود که چون باهاش به هرحال صمیمی شده بودم و باهام صمیمی شده بود به این دلیل اولین آدمی بود که ازش انتظار داشتم از بین اون همه آدم کمکم کنه ولی با این حال من بازم براش تلاش کردم

میدونم که تلاشم بیهوده نبوده به هرحال اونم از لحاظ درسی کمکم کرد اما بعدا متوجه شدم بحث درس و ارتباط از هم جداعه و سعی کردم معمولی تر باشم

سال نهم باهاش همکلاسی نشدم ولی به واسطه یسری شرایط تغییر کلاس دادم و به کلاسی که کامناز بود رفتم

خواستم پیشش بشینم اون مشکلی نداشت ولی متاسفانه دیر شده بود و او دوستان جدیدی پیدا کرده بود و بطوری که احساس می‌کردم من رو دیگر فراموش کرده است و خاطرات خوبی با این وجود در کنار هم ساختیم

و به این ترتیب به واسطه ی خداحافظی ما و جداشدن راهمون از هم این رابطه یک طرفه به پایان رسید

حالا چرا اسم این موضوع عزت نفسه بخاطر اینه که من چه کلا تو این سه سال چه این موردی که تعریف کردم این موضوع خیلی برام اتفاق افتاد و درسای زیادی ازش گرفتم

دوست دارم از تجربیات و احساساتی که تجربه کردم براتون بنویسم و قصد غیبت و بدگویی ندارم و اینجارو انتخاب کردم به عنوان فضایی برای بیان احساساتی که هیچکس نتونست واضح متوجه بشه و قضاوت نکنه و درک کنه

دیدن همچین عکسایی اون زمان حالمو بهتر میکرد
دیدن همچین عکسایی اون زمان حالمو بهتر میکرد

عزت نفسدوستان
۱۴
۲
Nazaninzahra
Nazaninzahra
اینجا درباره ی کسی میخونی که میتونه نشون بده این دنیا با وجود سختی هاش بازم قشنگه پس همراهم شو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید