ولنتاین! خوب یادم است اولین بار کی این واژه عجیب و بالاشهری را شنیدم. اول راهنمایی بودم و برعکس الان حسابی چشم و گوش بسته و محجوب. اواسط بهمن بود که دیدم چندتا از بچه ها برای هم عروسک و شکلات آوردند. گفتند ولنتاین است و راستش من شنیدم «ولنتایم»!
البته از شنیدن این کلمه در آن روز تا فهمیدن تلفظ اصلی و معنای آن برای من چند سالی زمان برد. من در تمام آن سالهای بین ولنتایم تا ولنتاین، خوب گوش تیز میکردم ببینم بقیه چه میگویند.
اگر میگفتند روز عشق است من هم سر تکان میدادم و میگفتم به عجب روزی! اگر بریده های مجله و روزنامه با عکس پوریا پورسرخ، گلزار و مهدی سلوکی بین بچه جا بجا میشد من هم نگاهی میانداختم و میگفتم، جانم برایش در میرود!
اما راستیتش این بود که من نه سر از ولنتاین در میآوردم، نه گلزار و نه عشق و عاشقی! سالها بعد آن مدام تلاش کردم مثل بقیه باشم. پذیرفته شوم و نگویند فلانی عجیب الخلقه است.
در همین راستا مدام ادای عاشق شدن درآوردم. چند مدل معشوق خیالی داشتم با اسمهایی که آن روزها حسابی روی بورس بودند.
مثلا آخر هفته ها با آرش بودم و عید در خانه مادر بزرگ یکی از پسرهای فامیل به نام آرمین را دیده بودم. هیچکس در کلاس ما پسری با نام هایی مثل مجید، بهروز یا محمد جواد نمیشناخت و همه بهنام و پویا و آریا بودند.
بعد ترها که خوب فکر کردم دیدم من در آن تخیلات خیلی هم تنها نبودم. همانظور که من آخر هفته را پیش آرش توهمی در کنج اتاقم و کنار عروسکها و صفحه رسم ریاضی گذرانده بودم احتمالا مهدیه هم با آریا قرار نداشت و هیچ آریایی یک جقله بچه را توی آدم حساب نمیکرد چه برسد به دادن کادوی ولنتاین!
ولنتاین بازی حرفه ای
دهه هشتاد علاوه بر کله های کتیرا نشان و گیتار یک علامت دیگر هم داشت. همه چیز غربی و خارجکی اش بهتر بود. الان خود غربی ها هم چاکرا بازی میکنند و به داعش ملحق میشوند ما که دیگر جای خود را داریم. آن سال ها اوج خارجی بازی بود.
در ماشینِ همه دیجی الیگیتور و الکس پخش میشد و شلوار سرخپوستی مد شده بود. علتش را درست نمیدانم اما این ولنتاین بازی هم همان سالها مد شد. چند مغازه خاص عروسک های قرمز و قلب میفروختند که «کله کتیراییهای فرق وسط» به «شلوار برموداییهای جلو مو سوسکی» هدیه میدادند. کل ولنتاین بازی همینجا تمام میشد و بعدِ این دیگر دست برادران گشت را میبوسید.
چند سال که گذشت این هم کاسبی خوبی شد و همه مغازه ها، شکلات و خرس و گل قرمز میفروختند. در حدی که نان سنگکی محل ما هم سنگک دوروقلبی ویژه روز ولنتاین میزد.
در آن سالهای اوایل دهه نود که جوانها هنوز داغ بودند و ازدواجی، یکبار در همین خیابانهای شرق تهران دختری را مدفون زیر یک بسته ویژه ویآیپی ولنتاین دیدم. البته که اسمش را نمیدانستم.
ولی بعدا فهمیدم این ها بسته های ویژه و لاکچری هستند که اگر خیلی حرفهای عاشق شده اید باید با تیغ زدن پدر و مادرتان یکی از این ها برای بیلیاقت ترین فرد زندگیتان بخرید.
محتویات هم قابل واگذاری به غیر. چیدمانی از گل و خرس و شکلات که آن سالها چند دلاری هم پول لا به لایش میگذاشتند که حالا توی سرشان بزنند که چطور آن نازنین دلار ها را حرام کردند.
در این ایام دیگر ولنتاین بازی و رستوران رفتن و … حسابی جا افتاده بود و دخترها از شب قبل برای درس خواندن درکتابخانه کوله پشتی خود را میبستند!
چند باری هم اماکن سعی کرد بساط این حرکت شوم غیر انسانی را جمع کند که خب به تعداد دخترها و پسرهای عاشق «راه وجود دارد برای رسیدن به خدا!»
افسردگی ایام ولنتاین
ولنتاین برای همه هم آمد ندارد. بعضی ها همان روز سر و سامان میگیرند. بعضیها کادو میگیرند و بعضی حداقل یک حال کوچک حلال میکنند اما بعضی ها هستند که حضرت حافظ خیلی وقت است تکلیفشان را روشن کرده، «پرده نشین» هستند و قسمتشان هم همین است.
روز ولنتاین هم مثل تمام ایام سال یک گوشه مینشینند و نان و ماستشان را میخورند. این ها اگر در گروه برادران باشند که به عنوان یک داداشی لوزر کادوهای خود را به جوب آب دوستی اجتماعی هدایت کردهاند و اگر دختر باشند چند دعای خوب و مجرب برای جذب معشوق میخرند.
اما اگر از یک سینه سوخته سوال کنید که آیا عشق و عاشقی عاقبت دارد میگوید «عاقبت همه ما خاک است.» این را نمیگویم که بیخیال زندگی شوید و مثل بودا زندگی کنید، خیر! این را میگویم که بدانید «آواز دهل شنیدن از دور خوش است.» یعنی درست است که داشتن یار و دلدار خوب است. اینکه تنها کافه و رستوران نروی و بعد برد تیم محبوبت کسی باشد که برایش خربازی در بیاوری اما نداشتن این ها آخر دنیا نیست.
یعنی اگر حالت با خودت خوب نباشد، ته تهش این است که حال خوشت وابسته است به آن یک نفر یا چند نفر دیگر، به روز ولنتاین، به آن دورهمی آخر هفته. راستش قاعده زندگی اینطور نیست؛ ما نمیتوانیم جز خودمان به کسی تکیه کنیم و گاهی این را خیلی دیر میفهمیم.
حالا اگر شما هم در جمع لوزرهای ولنتاین هستی اشکالی ندارد. خدا، خدای آدم های سینگلبهگور بدبخت هم هست. برای خودت شکلات بخر، شمع روشن کن و فیلم نگاه کن. اصلا کی به کیست اول گریه کن بعد هم آهنگی بذار و تکانی بده. در هرصورت ولنتاین بیش از اینکه روز عاشق ها باشد روز فارقهاست. فارق هایی که پول و گل و شکلات را خرج خود میکنند و فردا هم میتوانند در مدرسه بگویند با آرش بهم زدم خیلی بچه بدی بود!