گاهي در ناگهاني ِيك لحظه ، تصويري از خودمان ميبينيم كه هيچ كَس نه مي تواند ببيندش نه تاب ديدنش را دارد،آنقدر كه واقعي هستيم در آن لحظه ...
-من صبح هاي زيادي ديده ام ، صبح هاي زودِزياد،از آن روزهايي كه در تاريكي رفتم تا براي نبرد تن به تنم براي زندگي بروم تا مرزِگيلان! از روزهاي صبح پياده رفتن ها تا هر روز هفت و ربع رسيدن،از اخم هاي گره بر جبينم هر صبح تا ساعتي و ساعت هايي بگذرد و دهانم به كلامي گشوده شود!من صبح هاي زيادي ديده ام ، شاد ، غمگين ، عاشق ، از شبي كه تا صبح براي آخرين بار جان سپيدِسرد ِمادربزرگم را در آغوش فشردم و سپيده زد تا طلوع هاي بسيار در انتظار پرواز ، وقتي كه مردمِ آراسته اما خسته را به شوق سفر بيدار ميبيني..
—
سالي كه گذشت صبح هاي زودتر به خيابان زدم، هر روز شمايل آسمان دگرگون بود،بازي ابر و تيغه خورشيد و سحرگاه ، چراغ هاي سبز خواب زده، باران هاي زمستان، آهنگ هاي بلند در ماشين ، مردمان متعجب!صبح هاي عالي و متعالي...
سالي كه گذشت هر صبح در را كه بستم با اولين قدم گفتم آي زندگي من آماده ام!زندگي هم گفت زنده گي كن همين ..
-روزهايي كه سفيدتر از هميشه ميشوم ، انگار مهتاب به پيشاني ام ميچسبد،اين روزها يا در شعفم فراوان !يا در تعبم فراوان!!امروز اما يك خط ممتد بودم خط ممتد بر مدار عمر شايد در عجب بودم فراوان!!
-موهايم را ميبندم و قبل از سياهي مقنعه چشمم در آينه كوچك به كسي مي افتد كه خيلي دوستش دارم اما گاهي نميشناسمش!!
از او عكس مي اندازم تا قاب شود !
-امروز آخر بهار بود ، و من در سرم شعري كه با من خيال كن كه به كام است اين ديار!!
با من خيال كن كه در كوچه هاي شهر ، صداي نازليست هر بهار!!با من خيال كن زمستان گذشت و رفت!!!
-مهمان ها آمده اند و نمي روند ، من صاحبخانه همه فكرهاي ناتمام !!!
_شبهاي شرجي رشت ، تا انتهاي انزجار تورا به چسبناكي ملحفه و دست و پا ميرساند،كولرهاي گازي عاملانِ سردردهاي ممتد ، اما خشك و خنك و نجات دهنده اند!!
-دلم در كاسه لعابي سبز ، شربت آبليمو ميخواهد با يخ هاي خرد شده ، وقتي شكر را در غلظت يخ و نجواي چرخش قاشق هم ميزني تا گوارا شود!!
_آينه ما حرف نميزند البته ما هم مدام نميپرسيم آينه آينه آيا زيبا تر از من و اطرافيانم ديده اي!!!اين روزها ملاك هاي زيباي همه گمشده!!ما خانوادگي فقط در آينه به خويشتنمان سلام مي دهيم ناب!و مي گذريم ...بعضي كلمات را با توهمش ميسپاريم به جريان باد
-مدتيست بيشتر از اين صبح ها تار ميبينم !!درست مثل همين عكس،يك جور محو..همه ريز و محو شده اند، همين خوب است
به اميد ديدار
#نازلي_دانشخواه